اکبر گنجی − سید محمد خاتمی سیاستمداری اصلاح طلب است. کوشش او این بوده که روایت خود از اصلاح طلبی را بازگو کند، وهمیشه با ساختارشکنان مرزبندی کرده و براندازی را رد کند. سخنان او نشان می‌دهد که مخاطب این نوع سخنان زمامداران حاکم هستند، زیرا به جای توضیح مدعا و استدلالی سخن گفتن، با ساختارشکنان مرززبندی می‌کند تا راهی به سوی ورود اصلاح طلبان به قلمرو دولت یا نظام سیاسی بگشاید.

در طول سه هفته – از ۱۸/۶/۹۱ تا ۸/۷/۹۱-  خاتمی چهار سخنرانی انجام داده است. در هر ۴ مورد این موضع تکرار شده است. ابتدأ به اصل مدعا در چهار سخنرانی بنگرید:

● مورد اول: سخنرانی ۱۸/۶/۹۱ :

“همه می‌دانند این جمع جمعی نیست که بخواهد ساختارشکنی بکند و اصول را زیرپا بگذارد چون برای همین اصول قربانیان فراوانی داده و مشکلات زیادی را تحمل کرده است، شما نماینده‌ی نسل‌هایی هستید که بیشترین فداکاری را برای عزت و عظمت کشور و انقلاب و راه امام انجام داده‌اند و امروز نظرات خاص خود را دارید…همه‌ی ما در هر کجا که هستیم باید به فکر دفاع از آرمان‏های انقلاب و امنیت و مصلحت کشور باشیم…ما اصل اسلام و انقلاب را قبول داریم…دفاع از آرمان‏ها و اصول انقلاب و سرنوشت کشور مصلحت ملت برای همه‌ی ما مهم است…به این ترتیب به سمت تحول بنیادی در جامعه پیش خواهیم رفت که جلوی سقوط انقلاب، نظام و ارزش‏ها گرفته می‏شود”.

● مورد دوم: سخنرانی ۲۱/۶/۹۱ :

“معتقدم به سادگی نمی‏شود بگوییم این انقلاب را رها کن و سراغ انقلاب دیگر برو. این انقلاب بسیار مهم بود و خون‏های بسیاری برای آن ریخته شده است. اتفاقا در تداوم حرکت ۱۵۰ ساله کشور که به سوی آزادی و استقلال و پیشرفت بوده است انقلاب ما این خواست‌ها را با هویت تاریخی فرهنگی کشور عجین کرده است. دیدگاه خاصی از اسلام را عرضه کرده و بسیار هزینه برای آن پرداخته شده است. این که بگوییم آن را نمی‏خواهیم نه معقول و درست است نه عملی. ما انقلاب و اصول و چارچوب‏ها را قبول داریم و اصل ما این است که همین نظام را با انتقادهایی که به آن داریم قبول داشته باشیم و خواستار از بین رفتن آن نباشیم و توانایی این کار را هم نداریم. کسانی که مدعی براندازی‌اند دچار توهمند. برفرض هم که خدای ناخواسته این اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصیبت باری مواجه خواهد شد؟”

● مورد سوم: سخنرانی ۲۷/۶/۹۱:

“این انقلاب هزینه زیادی را در برداشته است و در عین حال نباید به عنوان کسانی که انقلاب کرده ایم، از این انقلاب مایوس و دلسرد باشیم؛ انقلاب امر بزرگی بود در مقطع تاریخی حساس که ملت ما بیدار شده بود…در این انقلاب همه‌ی آن مطالبات را در چارچوب اسلام خواست. یعنی اسلامی که طرفدار استقلال، آزادی و پیشرفت بود و لذا دلبستگان انقلاب از انجام آن پشیمان نیستند…ما نمی‌خواهیم که خدای نکرده اوضاع به کلی به هم بخورد. شما آزادگان و همه‌ی ما برای انقلاب هزینه داده ایم و اگر این انقلاب از بین برود مملکت از هم می‌پاشد؛ با این وصف ما هم باید این وضع را حفظ کنیم و هم این که منتقد باشیم…تنها راه موجود اصلاحات است و من راهی دیگر نمی‌شناسم. ما اعلام کرده ایم و نمی‌خواهیم نظام از بین برود زیرا به آن دلبسته ایم؛ حتی بیش از کسانی که امروز ادعای دفاع از نظام را دارند.”

● مورد چهارم: سخنرانی ۸/۷/۹۱:

“اتفاقا اگر فضا باز شود و هرچه به این سو برویم، هم انقلاب محفوظ می‌ماند، هم بدبینی‌ها کم می‌شود، هم عقلانیت…در دو، سه سال اخیر بعضی از جوانان از اصلاح طلبان ناامید شده‌اند و می‌گویند چه چیزی اصلاح شود؟ ما هم می‌گوییم راهی جز اصلاح طلبی نداریم و براندازی را نمی‌خواهیم و با کسانی هم که آن را می‌خواهند رابطه نداریم. تازه اگر خدای ناخواسته اوضاع به هم بخورد وضع همه بدتر خواهد شد. باید همین چارچوب حفظ شود.”

نکاتی درباره مدعیات خاتمی

در خصوص مدعیات سید محمد خاتمی چند نکته قابل ذکر است:

یکم- پارادوکس اصلاح طلبی و انقلابی: خاتمی به دلیل اصلاح طلب بودن، رفتارهای انقلابی و ساختارشکن را نفی می‌کند. این موضع با اصلاح طلبی او کاملاً سازگار است. اما تعارض از آن جا آغاز می‌شود که دائماً از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ دفاع می‌کند.

اگر گزاره‌ای کلی به قرار زیر برنهاده شود:

“انقلاب به عنوان روشی برای تغییر و تحول سیاسی، با توجه به پیامدهای بسیار زیان بارش، مطرود است”،

در آن صورت، انقلاب اسلامی به عنوان یکی از مصادیق این حکم کلی هم مطرود است و باید به مطرود بودن آن اذعان کرد. مگر آن که گفته شود، انقلاب اسلامی استثنایی بر آن قاعده است. در این صورت دیگران هم می‌توانند مدعی شوند که انقلاب علیه جمهوری اسلامی هم یکی از همان استثناهاست.

دوم- انقلاب و براندازی: خاتمی هرگاه از سرنگونی رژیم شاه سخن می‌گوید، از مفهوم انقلاب استفاده می‌کند، اما وقتی از سرنگونی جمهوری اسلامی سخن می‌گوید، از مفهوم براندازی استفاده می‌کند.

در قوانین کیفری جمهوری اسلامی جرمی به نام انقلاب وجود ندارد، اما جرم براندازی وجود دارد. برای این که زمامداران حاکم

اولاً: انقلاب را خوب به شمار می‌آورند،

ثانیاً: نظام مستقر موجود – یعنی جمهوری اسلامی – را با “انقلاب” مترادف می‌گیرند (گویی نمی‌دانند که انقلاب همان بود که در سال ۱۳۵۷ به وقوع پیوست و رهبرش هم آیت الله خمینی بود. پس از تأسیس نظام و استقرار آن، وارد “جمهوری اسلامی” شده ایم و آیت الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی است، نه رهبر انقلاب)،

ثالثاً: ساختارشکنان را نه انقلابی، که ضدانقلابی و برانداز قلمداد می‌کنند.

استفاده‌ی خاتمی از عنوانی مجرمانه- که مجازاتش اعدام است- برای مدل رقیب اصلاح طلبی، نیازمند دلایلی موجه است که تاکنون ارائه نشده است. این نوع مفهوم‌سازی، پیشاپیش رقیبان را در صف محکومان به اعدام قرار می‌دهد.

سوم- دلایل رد ساختارشکنی: در عرصه سیاست و مبارزه، برای جذب فعالان سیاسی و مردم، بدانسان که جذب با تکیه بر آگاهی و خرد باشد، باید مستدل سخن گفت. طرد خط مشی سرنگونی جمهوری اسلامی – یا براندازی و انقلاب –  نیازمند دلیل است.

خاتمی چرا با سرنگونی جمهوری اسلامی مخالف است؟ برای این که:

اولاً: برای انقلاب ۵۷ و جمهوری اسلامی هزینه‌های زیادی پرداخت شده است.

ثانیاً: انقلاب ۵۷ آرمان‌های تاریخی آزادی خواهی و استقلال را با هویت تاریخی فرهنگی کشور عجین کرده است.

ثالثاً: نخواستن انقلاب ۵۷ و جمهوری اسلامی نا معقول و نادرست است.

رابعاً: نخواستن انقلاب و جمهوری اسلامی غیرعملی است. توان براندازی وجود ندارد و مدعیان براندازی دچار توهم هستند.

خامساً: سرنگونی جمهوری اسلامی به معنای از هم پاشیدن ایران است.

سادساً: انقلابی شدن شرایط ، وضع همه را بدتر می‌کند.

مدعای اول و دوم نمی‌تواند دلیل رد انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی به شمار رود.

مدعای سوم، فقط یک مدعاست. به کدام دلایل نخواستن جمهوری اسلامی نامعقول و نادرست است؟ از کجا معلوم که خود این مدعا نامعقول نباشد؟ چرا دفاع از جمهوری اسلامی نامعقول نباشد؟

مدعای چهارم از نظر استراتژیک مهم است، اما دلیلی علیه انقلاب به شمار نمی‌رود. برای این که ممکن است ساختارشکنان بگویند ما به دنبال قدرتمند شدن خواهیم رفت. ممکن است فرد یا گروهی بخواهد با کمک دولت‌های خارجی قدرتمند شده و جمهوری اسلامی را سرنگون سازد (مدل لیبی).

مدعای پنجم بسیار مهم است، اما نیاز به دلایل موجه دارد. چرا سرنگونی جمهوری اسلامی به روش‌های مسالمت آمیز- مانند مدل اروپای شرقی- به تجزیه‌ی ایران منتهی می‌شود؟

مدعای ششم هم باید مدلل شود. به عنوان مثال، اگر از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر گذار صورت گیرد، آیا وضع همه بدتر خواهد شد؟

چهارم- اصلاح پذیری نظام: اصلاح طلبی خاتمی فاقد تحلیلی موجه از اصلاح پذیری نظام است. در کجا خاتمی روشن ساخته که جمهوری اسلامی رژیمی اصلاح پذیر است؟

در چهار سخنرانی اخیر، خاتمی دائماً از بسته بودن همه‌ی راه ها، سرکوب، تعطیلی احزاب و رسانه‌های مستقل، زندانی بودن خادمان انقلاب و اسلام و نظام سخن می‌گوید. او که همه‌ی راه‌های نظام به روی اصلاح طلبان را بسته می‌بیند، از خیر حکومت گذشته و می‌گوید:

“ما می‌گوییم حضرات معظم! شما بمانید، اما بگذارید انتقاد کنیم و بگذارید روشها اصلاح شود…الان هم ما می‌گوییم انتخابات و حکومت مال شما! بیایید فضا را باز کنید؛ ما می‌خواهیم جریان اصلاحات را نقد کنیم! می‌خواهیم با آزادی و امنیت دور هم بنشینیم! نه این که بگویید در حال توطئه هستند! آزادی تأمین شود، فضای امنیتی برچیده شود، حکومت باشد برای خودتان”.

خاتمی در عین اینکه مطالباتی چون آزادی همه‌ی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب و رسانه‌ها و برگزاری انتخابات آزاد را مطرح می‌سازد، به دلیل ناامیدی از تن دادن رژیم به این خواست ها، مطالبه‌ی خود را به آزادی نقد کردن اصلاحات تقلیل می‌دهد. این سخنان چه سیمایی از جمهوری اسلامی به تصویر می‌کشد؟ ضمن آن که خاتمی از فساد گسترده، بی اخلاقی گسترده، بی کفایتی و کشور را به خطر انداختن هم سخن می‌گوید.

پنجم- دو روایت از اصلاح طلبی: ممکن است گفته شود، آری رژیم همه‌ی راه‌های اصلاحات مسالمت آمیز را بسته است، اما ما بازهم راهی جز اصلاحات در پیش نداریم. در اینجا اصلاحات به دو معنای متفاوت به کار می‌رود. در “اصلاح طلبی به روایت خاتمی” این امر به معنای پذیرش نظام جمهوری اسلامی است، اما در روایتی دیگر، چنین مقتضایی نداشته و فقط و فقط ، به معنای التزام به روش‌های مسالمت آمیز- نفی توسل به خشونت- است. مبارزه‌ی مسالمت آمیز (قدرتمندساختن مردم از طریق سازمان یابی آنان، بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی و…) در موارد زیادی به گذار از رژیم‌های دیکتاتوری به رژیم‌های دموکراتیک انجامیده است. به تعبیر دیگر، می‌توان هدفی رادیکال داشت، اما با روش‌های اصلاح طلبانه- یعنی غیرخشونت آمیز- به آن دست یافت.

نتیجه

این نکته را محض انصاف بیفزاییم که خاتمی در داخل کشور به سر می‌برد و نمی‌تواند به آزادی و با صراحت همه‌ی نظرات خود را مطرح سازد. اما می‌توانیم فرض را بر این بگذاریم که چهارچوب نظرات او در هر حال شامل همین مختصاتی است که آنها را توضیح دادیم. این چهارچوب می‌تواند و باید در هر حال مستدل باشد.

ممکن است خاتمی در مواضع بنیادی‌اش حق داشته باشد. اما او باید بکوشد به پرسش‌های مهمی به گونه‌ای مستدل پاسخ بگوید. سیاست در دوران مدرن- به تعبیر ماکس وبر- افسون زدایی/اسطوره زدایی شده است. ایمان نامدلل به انقلاب، اصلاحات، جمهوری اسلامی، قانون اساسی و…با مقتضای دوران ما نمی‌خواند. شاید سرنگونی این رژیم و کلاً هر رژیمی بد باشد. اما این مدعا نیازمند دلایل موجه است.

آیا خاتمی از این مدعای کلی دفاع می‌کند؟ نه. او از سرنگونی رژیم‌های استبدادی عربی که در بهار عرب روی داد دفاع کرده است. این هم پارادوکس دیگری در آرای خاتمی است. اگر براندازی نامعقول و نادرست است، براندازی رژیم‌های استبدادی مصر و تونس هم نامعقول و نادرست بود. شاید خاتمی سرنگونی بن علی و حسنی مبارک را سرنگونی رژیم ننامد، در این صورت می‌توان پرسید: آیا تکرار حادثه‌ی سرنگونی بن علی و حسنی مبارک- هر نامی که داشته باشد – در ایران معقول و درست است؟ آیا رفتن به دنبال چنان کاری توهم است؟