حمید رضایی − برای پیشبینی آینده یک جامعه شاید بهترین ابزار، تحقیق درباره وضعیت جوانان آن جامعه باشد؛ کسانی که حاصل تربیت (تاثیر) حکومت، خانواده، مذهب، رسانه، فرهنگ، تاریخ و… هستند و همزمان خود عاملی از مجموع عوامل تربیتکننده نسل بعد از خود خواهند بود.
اینکه در هر مقطع تاریخی کدامیک از عوامل تاثیرگذار بر جامعه دست بالا را خواهد داشت شاید در مقابل این واقعیت که «واسطه» تاثیرگذاری هر یک از عوامل تاثیرگذار بر جامعه، خود «جامعه» است اهمیت کمتری داشته باشد. اجزای یک جامعه را انسانها تشکیل میدهند. این کل روی اجزای خویش تاثیر میگذارد و همزمان از اجزای خود تاثیر میپذیرد.
آنچه میخوانید متن مصاحبه با یک جوان ایرانی و نحوه زندگی اوست؛ جوانی که همه ما یک یا چند نفری مانند او را در زندگی خود میشناسیم. امثال او را در خیابان میبینیم. از امثال او در جمعهای دوستانه خود میشنویم. او وجهی از وجوه جامعه ایران است. میتوان از او و از امثال او سخن نگفت یا به چشم یک استثناء به او نگریست و از کنارش رد شد. میتوان او را انکار کرد. میتوان او را در یک سیستم ارزشگذاری وارد کرد. تحسین یا تحقیرش کرد، اما نباید فراموش کرد که «ارزش»ها زاده انسانها و جوامعاند. در طول تاریخ از نظر کمیت و کیفیت تغییراتی داشتهاند و بعضی از آنها جای خود را با یکدیگر عوض کردهاند. کسی که با او به گفتوگو نشستهام، گوشهای از «واقعیت» جامعه ایران است؛ نشاندهنده سبکی از زندگی با محوریت نوعی از ارزشها که در جامعه ایران «وجود» دارد.
نام این جوان میتواند کوروش، علی، ساسان، محمد یا هر اسم دیگری باشد. این آدم میتواند همکلاسی، همسایه، فامیل، همکار یا دوست ما باشد. دغدغه و سبک زندگی این جوان در درجات مختلف، دغدغه و سبک زندگی شمار زیادی از جوانان ایرانی است. این واقعیت بازتابی از تحمیل منعها و محدودیتهای دینی و حکومتی بر جامعه است. آنچه نهی میشود محبوبیت پنهان مییابد.
کمی راجع به خودت صحبت کن.
زندگی من چیز خاصی برای گفتن ندارد. نمیدانم باید چه بگویم. شما سئوال کنید من جواب میدهم.
چند سال سن داری؟
۲۶ سال.
شغل؟
فعلاً بیکار هستم
هزینه زندگی را از کجا تامین میکنی؟
از پدرم میگیرم.
تحصیلات؟
لیسانس
اگر حد زندگی ایده آلی که در ذهنت در نظر داشتهای را ۱۰ فرض کنیم. به زندگی فعلی خودت از یک تا ۱۰ چه نمرهای میدهی؟
هفت
با چند دختر رابطه جنسی داشتهای؟
دقیق نمیدانم.
خوب بالاخره یک عددی باید در ذهنت باشد؟
زیاد
زیاد یعنی چقدر؟
گفتم که عدد نمیتوانم بگویم.
خوب تعدادش در چه حدودی است؟ یک رقمی، دو رقمی، سه رقمی…؟
قطعاً سه رقمی است.
برای سن ۲۶ سال عدد بزرگی نیست؟
نه. خیلی معمولی است. مثل همه!
همه یعنی چه کسی؟ همه دوستان خودت یا همه همسالان خودت؟ یا…؟
خوب دوستان من هم مثل من زندگی میکنند. باهم فرق داریم. تحصیلات، شغل و خانوادههای ما تفاوت دارند، اما خوب زندگی همه همینطور است. هرکس با توجه به موقعیت شغلی و مالی و غیره تا حدی جلو میرود. انتخاب نکردن دیگران به خاطر این است که سقفشان پر است وگرنه هیچ سقفی برای خود آدم نیست…
صبر کن. فراموش نکن تو، دوستانت و هر جمع بزرگتری که در آن هستی الزاماً همه جامعه نیستید. میتوان در هر جای این جامعه دست کرد و نمونههای بسیاری را بیرون کشید که به قول تو «سقف»شان را خودشان تعیین کردهاند.
[خندهای میکند و تا چند دقیقه لبخندش روی صورتاش میماند و برای اولین بار از ضمیر مفرد برای خطاب کردن من استفاده می کند.] تو اینطور فکر کن. ولی واقعیت همین چیزی است که میگویم. من خیلیها را دیدهام. بیشتر از چیزی که تصورش را کنی. من با همه جور آدمی همه جور برنامهای داشتهام. در ایران هیچکسی آن طور که دیده میشود، نیست!
مصاحبه شونده:همه نقش بازی میکنند. حتی کسی که وانمود میکند دنبال سکس نیست از همین “حقه” برای تامین سکس خودش استفاده میکند.
یعنی چه؟
یعنی اینکه همه نقش بازی میکنند. حتی کسی که وانمود میکند دنبال سکس نیست از همین “حقه” برای تامین سکس خودش استفاده میکند. میخواهی یک شرطبندی با هم کنیم. در بین کسانی که میشناسی آنهایی را که معتقدی به سکس بیتفاوت هستند یا سقفی دارند را جدا کن. من را با آنها آشنا کن و یک ماه به من وقت بده تا دوستانت را یکی یکی از پشت نقابهایشان برایت بیرون بکشم.
وقتی در جمع دوستانت هستی تفریحتان چیست؟
همان کاری که بقیه جوانها در ایران میکنند. کارهای بی هدف. قلیان میکشیم. دختربازی میکنیم. از چیزهایی که داریم حرف میزنیم.از چیزهایی که نداریم و میخواهیم داشته باشیم. راجع به ماشین و فوتبال حرف میزنیم. فیلم و کلیپ برای هم بلوتوث می کنیم. از این کارها…
شما پسر هستید. از تفریح دخترها هم خبر دارید؟
بله. آنها هم پیش ما پسرها هستند.
متوجه نشدم.
تفریح دخترها هم بودن در کنار ما پسرهاست. دقیقاً مثل ما که تفریحمان بودن در کنار آنهاست.
مردم آزاری هم جزو برنامههای شما هست؟
نه خوب ولی بعضی وقتها پیش میآید. وقتی یک عده جوان جایی هستند همه به چشم مزاحم به آنها نگاه میکنند. ما هم میرویم جایی که بقیه جوانها هستند، یا پاتوقهای خصوصی. اصراری به بیرون بودن نداریم مگر وقتی که مجبور باشیم برویم شکار…
مصاحبه شونده: «مخ زدن» یک روندی است که خود دختر هم از آن لذت میبرد. همه دخترها از اینکه در معرض توجه باشند خوششان می آید. مخ زدن با فریب دادن فرق دارد. تو تلاش میکنی که بقیه از تو خوششان بیاید. این فریب نیست. چیزی را که دخترها دوست دارند داشته باشند به آنها میدهی. احترام. توجه. احساس مهم بودن. خاص بودم. حامی داشتن.
شکار؟ شکار چه؟
خوب همیشه که از آسمان نازل نمیشود. باید با ماشین رفت بیرون و گشتی در خیابان زد و کسی را پیدا کرد.
چه کسی را برای چه کاری پیدا کرد؟
دخترها را…
واقعاً از این اصطلاح استفاده میکنید؟ شکار؟
نه. همین آلان به ذهنم رسید، ولی همین است دیگر. با شکار کردن زیاد فرقی ندارد!
خبر داری که در آذربایجان زلزله آمده؟ [این مصاحبه دو روز بعد از زلزله آذربایجان انجام شده است.]
آذربایجان خودمان؟
بله.شهر اهر میدانی کجاست؟ روستاهای اطراف اهر…
نه خبر ندارم. چرا تلویزیون چیزی نگفت؟
تلویزیون نگاه میکنی؟
نه زیاد
پس از کجا میدانی تلویزیون چیزی نگفته؟
پدر و اینها (منظور خانواده است) اخبار نگاه میکنند ما هم یک خط در میان میبینیم. بچهها (دوستاناش) هم صحبتی نکردند.
در جمع دوستانتان راجع به چه چیزهایی صحبت میکنید؟
دختر، ماشین، فیلم، فوتبال، سکس، پول…
راجع به سیاست هم صحبت میکنید؟
یک در میلیون.
چرا؟
هیچ کس خوشاش نمیآید. حرف درباره سکس جالب، اما سیاست همه اش «اعصاب خردی» است.
چرا وقتی از سیاست صحبت میکنی اعصابات به هم میریزد؟
همه اش این است؛ یا گرفتهاند (زندانی کردهاند)، یا کشتهاند، یا میخواهند به ایران حمله کنند یا این آخوندها چرت و پرت گفتهاند. تلویزیون و روزنامه که به درد خودشان میخورد. یک نفر حرف درست و حسابی نمیزند. این شبکههای ماهوارهای هم صبح تا شب چرند میگویند. دو، سه تا آدم درست و حسابی دارند که خوب حرف میزنند. بقیهاش با تلویزیون خودمان فرقی ندارد. موسوی هم که معلوم نشد چی شد. معلوم نیست زنده است، مرده است. این همه مردم رفتند توی خیابانها. چی شد آخرش؟ همهاش الکی بود. راستی موسوی آلان کجاست؟ خبر داری از او؟
حرف درباره سکس جالب، اما سیاست همه اش «اعصاب خردی» است.همه اش این است؛ یا گرفتهاند (زندانی کردهاند)، یا کشتهاند، یا میخواهند به ایران حمله کنند یا این آخوندها چرت و پرت گفتهاند. تلویزیون و روزنامه که به درد خودشان میخورد. یک نفر حرف درست و حسابی نمیزند. این شبکههای ماهوارهای هم صبح تا شب چرند میگویند. دو، سه تا آدم درست و حسابی دارند که خوب حرف میزنند. بقیهاش با تلویزیون خودمان فرقی ندارد. موسوی هم که معلوم نشد چی شد. معلوم نیست زنده است، مرده است. این همه مردم رفتند توی خیابانها. چی شد آخرش؟ همهاش الکی بود. راستی موسوی آلان کجاست؟ خبر داری از او؟
جواب سوالات شما را بعد از مصاحبه می دهم. فعلاً کار خودمان را پیش ببریم. شما هم توی خیابانها بودید؟
اوایل که نمیگرفتند آره، اما آخرهای کار نه!
چه شعارهایی میدادید؟
هر چیزی بقیه میگفتند ما هم میگفتیم.
هدفات از این رفتن بین مردم چه بود؟
خسته شدهایم دیگر. گفتیم اینها (جمهوری اسلامی) شاید بروند و راحت شویم، اما نشد. بد نبود. روزهای خوبی بود. کمتر گیر میدادند. مردم، خانوادهها، همه توی خیابان بودند. با کلی آدم متفاوت دوست شدم آن موقع.
دوستان سیاسی؟
نه. دختر
اصلاً کاری در زندگیات هست که به خاطر دخترها نباشد؟
نه اینجوریها هم نبود. قبل از انتخابات خوب چرا. فقط برای دختر بازی میرفتیم، اما بعد از انتخابات چیزهای دیگری هم بود.
مثلاً چه چیزهایی؟
نمیدونم. خوب بود… گفتناش سخته. مثل فیلمها بود. مثل خواب بود. هر چیزی بود با همیشه فرق داشت.
بعد چرا ادامه ندادی؟
داشتند مردم را میکشتند. میبردند کهریزک بهشون تجاوز میکردند. مگر من چند سالم است؟ دلم میخواهد زندگی کنم. بعد برای کی؟ من که نمیخواستم از ایران بروم و پناهنده بشوم.
مصاحبه شونده: فقیر، مایهدار… فرقی نداره. دبیرستانی، دانشجو، مجرد، متاهل، کارمند، خانهدار یا مثل خودمان علاف. باور کن سکس یه چیزی هست که همه به آن نیاز دارند. از آن لذت میبرند. ولی خوب اگر دنبال آمار هستی باید بگویم 70 درصد آنها به خاطر وضع مالیام رابطه جنسی را قبول میکنند و ۳۰ درصد آنها هم در حد خود من هستند و برای لذت، رقابت، سرگرمی و … این کار را میکنند.
قیافه چند نفر از دخترهایی که با آنها سکس داشتی در خاطرت هست؟
همه آنها.
یعنی قیافه همه این آدمهایی که میگفتی تعدادشان یک عدد سه رقمی میشود را به خاطر داری؟
آره. چیزی نیست که بشود فراموش کرد. من وقتی تنها میشوم به آنها فکر میکنم. حس لذت و افتخار به آدم دست میدهد.
کسانی که با آنها رابطه جنسی داری از تو چه توقعاتی دارند؟
ازدواج، پول، استفاده از موقعیت اجتماعی من، تامین تفریحات، لذت و …
چند درصد از دخترهایی را که با آنها رابطه جنسی داشتهای، فریب دادهای؟
۹۹درصد دخترها بعد از پایان رابطه جنسی میگویند فریب خوردهاند، اما ۹۹درصدشان دروغ میگویند. دوره قاجار که نیست. خودشان همه چیز را میدانند. خیلی خوب هم خبر دارند که «قصه» چیست. اکثر آنها خودشان پایهاند.
یعنی تا آلان دختری را فریب ندادهای؟
ببین، «مخ زدن» یک روندی است که خود دختر هم از آن لذت میبرد. همه دخترها از اینکه در معرض توجه باشند خوششان می آید. مخ زدن با فریب دادن فرق دارد. تو تلاش میکنی که بقیه از تو خوششان بیاید. این فریب نیست. چیزی را که دخترها دوست دارند داشته باشند به آنها میدهی. احترام. توجه. احساس مهم بودن. خاص بودم. حامی داشتن.
میانگین زمانی رابطههایی که با دخترها داشتهای چقدر بوده است؟
یک ساعت، سه ساعت… بستگی به موقعیت دارد. وضعیت مناسب باشد یک هفته هم بوده! مثلاً وقتی می رویم شمال.
نه. منظورم این است چه مدت دوستیها یا این رابطه ها دوام دارد؟
بستگی داره. رابطهای داشتم که روز دوماش سکس بوده و همان روز هم تمام شده است. رابطهای یک هفته طول کشیده. بعضیها هم چند ماه…
چند ماه؟! پس چطور طی ۲۷ سال یک عدد سه رقمی شده؟ طبیعتاً رابطههای جنسی بعد از سن بلوغ شروع می شوند؟
[میخندد.] تیکه میاندازی؟ خوب یکی یکی که نیست. پروژهها با هم جلو میرود.
مصاحبه شونده: بعضی زود ازدواج کردهاند و فکر میکنند جوانی نکردهاند. بعضی در رابطه جنسی با همسر خود خوب ارضا نمیشوند. بعضی دنبال انتقام گرفتن هستند چون شوهرشان آنها را میزند یا به آنها خیانت میکند. اکثر آنها هم مشکل مالی دارند. این دو سال خیلی بیکاری زیاد شده. نه اینکه فاحشه (تن فروش) باشند. نه. اینکه وقتی مرد خانه بیکار است مدام در خانه جنگ و دعواست، خسته میشوند. فرار میکنند به کسی یا جایی که چند ساعت اعصاب راحتی داشته باشند و کمی لذت ببرند. دنبال مهربانی هستند. دنبال راه نجات. دنبال امید برای زندگی. یا دنبال زمان خوشی که بتوانند مشکلاتشان را فراموش کنند. بعضی هم دنبال پشتوانه یا حامی برای طلاق گرفتن.
یعنی همزمان با چند نفر رابطه جنسی داری؟
آره مگه چیه؟
چطور میتوانی همزمان با چند نفر رابطه جنسی داشته باشی؟
همه دارند. زمانبندیاش هم که دست من نیست. وقتی یک نفر را سوار ماشین میکنی، نمیتوانی به او بگویی صبر کن تا با قبلی به هم بزنم. نباید گذاشت فرصتها از دست بروند. تا تنور داغ است باید نان را چسباند. یک شب به یکی میگویی مهمان دارید و با دیگری میروی. فردا شب بقیه را میپیچانی و با یکی دیگر میروی. این وسط هم تفریحات کوچک پیش میآید.
ماشاء الله خیلی هم پرکار هستید. برای بقیه زندگی وقت کم نمیآوری؟
زندگی همینه دیگه. بقیه نداره.
یعنی تا به حال نشده اسم اینها را با هم اشتباه کنی؟ یا اینکه توانایی جسمی یا روحی چند رابطه را نداشته باشی؟ یا…
نه من بعضی از روزها شده است که صبح، ظهر و شب با سه نفر جداگانه بودهام. البته سابقه اینکه همزمان با سه نفر باشم را هم دارم… از نظر من زندگی اونهایی که سکس ندارند فاجعه است. من خوشم میاد. دوست دارم همه چیز را امتحان کنم. میتوانم پس میکنم. این هنر من است.
خانواده دخترهایی که با آنها سکس داری معمولاً چه تیپی هستند؟
مذهبی، غیر مذهبی… همه جور تیپی هستند. دو نفر از دخترهایی که با آنها رابطه داشتهام و خبر دارم که خیلی از بچهها هم با آنها سکس داشتهاند پدرشان از کله گندههای دادگستری هستند. دیگر زمانی که خانواده بتواند کسی را محدود کند گذشته است.
وضعیت مالی این خانوادهها چطور است؟
معمولی، فقیر، مایهدار… فرقی نداره. دبیرستانی، دانشجو، مجرد، متاهل، کارمند، خانهدار یا مثل خودمان علاف. باور کن سکس یه چیزی هست که همه به آن نیاز دارند. از آن لذت میبرند. ولی خوب اگر دنبال آمار هستی باید بگویم 70 درصد آنها به خاطر وضع مالیام رابطه جنسی را قبول میکنند و ۳۰ درصد آنها هم در حد خود من هستند و برای لذت، رقابت، سرگرمی و … این کار را میکنند.
با افراد متاهل هم رابطه جنسی داری؟
ارزش داشته باشه چرا که نه. این دو سال خیلی هم زیاد شده!
چه چیزی زیاد شده؟
زنهای متاهلی که دنبال رابطه هستند.
چرا؟
نمیدانم. بعضی زود ازدواج کردهاند و فکر میکنند جوانی نکردهاند. بعضی در رابطه جنسی با همسر خود خوب ارضا نمیشوند. بعضی دنبال انتقام گرفتن هستند چون شوهرشان آنها را میزند یا به آنها خیانت میکند. اکثر آنها هم مشکل مالی دارند. این دو سال خیلی بیکاری زیاد شده. نه اینکه فاحشه (تن فروش) باشند. نه. اینکه وقتی مرد خانه بیکار است مدام در خانه جنگ و دعواست، خسته میشوند. فرار میکنند به کسی یا جایی که چند ساعت اعصاب راحتی داشته باشند و کمی لذت ببرند. دنبال مهربانی هستند. دنبال راه نجات. دنبال امید برای زندگی. یا دنبال زمان خوشی که بتوانند مشکلاتشان را فراموش کنند. بعضی هم دنبال پشتوانه یا حامی برای طلاق گرفتن.
تا به حال شده است کسانی که با آنها رابطه جنسی داشتهای از خودشان بگویند؟
متاهلها؟
کلاً همه آنها. متاهلها دیر یا زود شروع میکنند و از داستان زندگیشان میگویند. مجردها هم اکثراً خودشان را میزنند به پشیمانی.
مصاحبه شونده: دخترها از یکدیگر شماره پسرها را میگیرند و زنگ میزنند. بببین همه میدانند چه خبر است. هیچکس این وسط قربانی نیست. آن دختری هم که به امید ازدواج وارد یک رابطه جنسی میشود دارد سرمایهگذاری میکند. دارد قمار میکند. بعضی وقتها میگیرد بعضی وقتها نمیگیرد.
پشیمانی؟
آره. اینکه بار اول ما بوده است. احساساتی شدهاند. دوستم داشتهاند که رابطه جنسی را قبول کردهاند و از این حرفها. بیشترشان هم دروغ میگویند.
از کجا میدانی؟
مثلا شمارهاش را از دوستم گرفتهام و میدانم که قبلا این حرفها را به او هم زده است. طبیعی هم هست. اکثراً برای ازدواج قلاب میاندازند.
یعنی با دوستانت هم در این زمینه تبادل اخبار و اطلاعات داری؟
خیلی وقتها پیش میآید وقتی یکی از دوستانم رابطه جنسیاش با کسی به هم میخورد شمارهاش را به بقیه دوستانش میدهد.
این فریب دادن نیست؟
برعکس آن هم هست. دخترها از یکدیگر شماره پسرها را میگیرند و زنگ میزنند. بببین همه میدانند چه خبر است. هیچکس این وسط قربانی نیست. آن دختری هم که به امید ازدواج وارد یک رابطه جنسی میشود دارد سرمایهگذاری میکند. دارد قمار میکند. بعضی وقتها میگیرد بعضی وقتها نمیگیرد.
نمیشود حکم کلی صادر کرد. شاید فردی واقعاً بر اساس یک احساس دوست داشتن جلو بیاید…
همه چیز با گذشته عوض شده است. بارها شده است کنار خیابان پارک کردهام ناگهان دو، سه نفر بچه مدرسهای آمدهاند و نشستهاند توی ماشین.
مگر میشود این بچه مدرسهایها را بیرون انداخت. دختر سوم راهنمایی نشسته توی ماشین میگوید: “ده هزار تومان به من بده برایت فلان میکنم.” همه فقط خودشان را به نفهمی زدهاند. راحتات کنم. هرکس در ایران هرکاری زورش برسد انجام میدهد. تا جایی که زمینه بروز خودش را داشته باشد جلو میرود. هیچکس نیست بتواند بگوید من از سکس و تنوع خوشم نمیآید.
این واقعیت است. هرچه ماشین مدل بالاتر و جیب پرپولتر، مخزدن و تور کردن راحتتر. آن کسی که نمیکند، نمیتواند که نمیکند. خیلی از این آدمهایی که ادعایشان میشد وقتی دو روز کنار ما بودند کاملاً مشخص بود که لهله این کار را میزدند. آخرش هم گفتهاند بیا یکی را برای ما جور کن. برایش هم فرقی ندارد چه کسی. فقط می گوید یکی باشد. یکی بلد نیست، یکی میترسد، یکی ماشین و جایش را ندارد، یکی هنوز…
ببین اصلا بگذار آخر ماجرا را برایت تعریف کنم. آن کسی هم فقط به یک رابطه راضی است فقط میترسد. می ترسد تنها کسی را هم که دارد تا با او سکس داشته باشد را از دست بدهد و بدبخت شود. این ترس از دست دادن و نداشتن است که آنها را «متعهد» و «مسئول» و از این چیزها میکند. آنها هم دروغ است. طرف بلاخره جای دیگر زیر آبیهایش را می رود. فکر کردی چرا هرکس چند تا سیم کارت ایرانسل و اعتباری دارد؟
ذهن و ناخودآگاه بسیاری از مردم در ایران تحت تاثیر کشش به سمت و سوی تجربه کردن ممنوعههای قانونی و فرهنگیای است که تشنگی غیر قابل تحملی در جامعه و نسل جوان ایجاد کردهاند. این تشنگی هرچند مخفی یا نیمه علنی پاسخ داده میشود، اما پتانسل آن را دارد که به جنون تبدیل شود؛ جنون تکبعدی شدن انسان؛ جنونی که انسان را در یک عضو بدن خلاصه یا در یک نیاز محدود میکند و سطح انسان را به ماشین تقلیل میدهد.
تا به حال شده در یک دورهای از سکس، رابطه و این مسائل خسته و دلزده بشوی؟
بعضیوقتها خسته میشوم و با خودم میگویم تا یک ماه نمیکنم، اما معمولاً این قول و قرار با خودم چند ساعت بیشتر دوام نمیآورد.
ازدواج کردهای؟
نه
ازدواج کنی باز هم ادامه میدهی؟
نه به این شدت. بعضیوقتها برای تنوع.
این حق را به همسرت آیندهات هم میدهی که بعضی وقتها برای تنوع با دیگران رابطه داشته باشد؟
نه. خوشبختانه خانواده یکی را در نظر گرفتهاند که مذهبی است و اهل این کارها نیست. خودم چند روز با ماشین تعقیباش کردهام. شماره دادم به بچههای حرفهای ولی طرف به هیچکس “پا نداد”.
مگر خودت نگفتی دوره این حرفها گذشته است؟ مگر آلان دوره قاجار است؟
این فرق داره. قراره با هم زندگی کنیم. زن آدم که دیگه نمیشه با ۵۰ نفر خوابیده باشه.
تو خودت با ۳۰۰-۲۰۰ نفر آدم یا بیشتر و کمتر خوابیدهای چرا همسرت نباید با ۵۰ نفر خوابیده باشد؟
دیگه داری توهین میکنی. اصلاً به خاطر همین چیزهاست که تصمیم دارم «زن نگیرم» (ازدواج نکنم). همینجوری که هست بیشتر خوش میگذرد.
***
نام این جوان میتواند کوروش، علی، ساسان، محمد یا هر اسم دیگری باشد. این آدم میتواند همکلاسی، همسایه، فامیل، همکار یا دوست ما باشد. دغدغه و سبک زندگی این جوان در درجات مختلف، دغدغه و سبک زندگی شمار زیادی از جوانان ایرانی است. این واقعیت بازتابی از تحمیل منعها و محدودیتهای دینی و حکومتی بر جامعه است. آنچه نهی میشود محبوبیت پنهان مییابد.
ذهن و ناخودآگاه بسیاری از مردم در ایران تحت تاثیر کشش به سمت و سوی تجربه کردن ممنوعههای قانونی و فرهنگیای است که تشنگی غیر قابل تحملی در جامعه و نسل جوان ایجاد کردهاند. این تشنگی هرچند مخفی یا نیمه علنی پاسخ داده میشود، اما پتانسل آن را دارد که به جنون تبدیل شود؛ جنون تکبعدی شدن انسان؛ جنونی که انسان را در یک عضو بدن خلاصه یا در یک نیاز محدود میکند و سطح انسان را به ماشین تقلیل میدهد.
ماشین چیست؟ دستگاهی که با ابزار یا ابزارهای خود یک کار را تا زمان قطع شدن منبع نیرو یا مستهلک شدن خویش تکرار میکند. ماشین نسبت به دنیای پیرامون خود بیاعتنا است چرا که درکی از آن ندارد. ماشین تنها به یک چیز نیاز دارد و با آن رابطه برقرار می کند و آن منبع تغذیه است. کسی که منبع تغذیه را در اختیار دارد میتواند ماشین را کنترل کند. جمهوری اسلامی بر همه عرصههای خصوصی و عمومی زندگی ایرانیان وارد شده است و در آنها دخالت میکند. از نوع پوشش و رنگ لباس تا نوع اندیشیدن و حرف زدن ما تحت اثر دخالتهای سازمان یافته و پیوسته حکومت است. چه کسی میتواند انکار کند جمهوری اسلامی عامل اصلی تکبعدیسازی انسانها در ایران است؟ چه کسی میتواند منکر این شود که جمهوری اسلامی بیشترین بهره را از تک بعدی شدن ما میبرد؟
انسانهایی که همه زندگی خود را در تحصیل، کار، پول، سکس، قدرت، خانواده و غیره خلاصه و محدود میکنند به مراتب «کنترلپذیرتر» و «مطیعتر» از انسانهای چند بعدی هستند.
خواستم چیزی بنویسم و علیه پرداختن به استثنائات اعتراض کنم اما این جمله مرا منصرف کرد
“این آدم میتواند همکلاسی، همسایه، فامیل، همکار یا دوست ما باشد.”
متاسفانه در بین دوستان من چنین افرادی وجود دارند.
کاربر مهمان / 06 September 2012
من الان 28 سالمه با هیچ کس هم تا الان رابطه نداشتم شاید الان بخندین ادم مذهبی هم نیستم که بگید شاید مذهبی باشم نه اسکل هم نیستم
کاربر مهمان / 06 September 2012
من الان 27 سالمه و مجردم نه اینکه بگم متنفرم از رابطه ولی به خودم هم اجازه نداده ام که رابطه جنسی با کسی داشته باشم! سعی هم میکنم خودم را از محیطی که ممکنه من رو به این سمت بکشونه دور نگه دارم و با همین کار خودم رو دور نگه داشته ام از این مورد! حتی اگر طرف مقابلم راضی به این کار باشه! چرا به خاطر همین تناقصی که در متن دیدیم طرف وقتی ازش میپرسن آیا اگه همسرت هم رابطه با کسی داشته باشه مشکلی نداری رگ غیرتش باد میکنه! آدم باید با خودش منطقی باشه من اگه به خودم اجازه بدم با دیگران رابطه برقرار کنم اگه همسرم هم خواست این کارو بکنه نباید مشکلی با این مورد داشته باشه.در ثانی نظر شخصیم اینه که اگه کسی این کارو کرد در درجه اولش نه به همسرش بلکه به خودش داره خیانت میکنه.
کاربر مهمان / 07 September 2012
این مصاحبه اصلا نمی تونه نمونه جامعه ای که من در اون زندگی می کنم باشه!!!
من 29 سالمه.
دانشگاه رفتم و در دو دانشگاه مختلف درس خواندم.(لیسانس و فوق).در خوابگاه به مدت شش سال زندگی کرده ام
تعداد اشخاصی که در این محیط ها حتی یک بار رابطه جنسی قبل از ازدواج داشته اند بسیار کم است.
رابطه دوستی فراوان است که خوب طبیعی هم هست.
دست گذاشتی رو جرجیس.این بابا برا خودش یه پورن استاره عزیز جون-)
فرزاد / 06 September 2012
هر چند روابط جنسی بین جوانان زیاد شده ولی به شدتی که در مصاحبه فوق بیان می شود نمی باشد و به نظرم فرد مصاحبه شونده را نمی توان نمونه جامعه ایران دانست مثل اینستکه با یک فرد معتاد مصاحبه کنین آنوقت ادعا کنیم این فرد نمونه مردم ایران است پس همه ایرانیان معتادند
به نظرم با کسانی که زندگی به گونه ای دیگر هم دارند باید مصاحبه شود
سیما / 07 September 2012
من تا به حال دوست 3 رقمی نداشتم اما تا دلتان بخواهد دوست 2 رقمی دارم
محمد / 07 September 2012
من خودم 27 سالمه، ولی نمی دونم متأسفانه (یا خوشبختانه) چرا تا حالا هیچ سکسی نداشتم، ولی دوستان نزدیکم بی نهایت سکس داشتند؛ اکثرشون هم افراد تحصیل کرده و فوق لیسانس و حتی دکترند. بعضی هاشون فقط و فقط به فکر دختر هستند؛ حتی یکی از رفیق هایم فقط بخاطر دخترها استاد دانشگاه شده است. حتی یک دوست همجسنگرا هم دارم که او هم خیلی سکس می کند؛ من همیشه به این فکر می کنم آیا مردم در همه جای دنیا تمام اهداف اصلی زندگیشان سکس است؟ اگر اینطور هست پس چرا من اینطور نیستم؟!
مهران / 07 September 2012
وقتی انسان را از چیزی منع کنند به آن حریص می شود
کاربر مهمان / 08 September 2012
میشل فوکو:از قدرت تا سکسوآلیته
میشل فوکو در سر آغاز تاریخ سکسوآلیته که میتوان آنرا مانیفست اندیشگی وی دانست چنین بیان مینماید
:
“امیدوارام که حقایق بازگوشده در آثار من دیر زمانی به درازا بیانجامد.”این امیدواری در عصر غلبه سطح بر عمق که فکرت فلسفی را به جانب کشف تناوردگی های زیرزمینی می راند قابل توجه است.فوکو همچون دیگر اندیشگران ساختارنگر معاصرش ,کار فکری خود را از تامل بر مفهوم و ماهیت عقل آغاز کرد.کاری که از یک پرسش بنیادین می آغازد:”آیا عقلانیت تام نگر است؟”بحث در پاسخ به این پرسش نه تنها فوکو که ساختارنگران دیگری چون دلوز,دریدا و بودریار و نیز اندیشگران مکتب فرانکفورت چون آدرنو و هورکهایمر را درگیر کرده بود.فوکو علاوه بر طرح پرسش فوق مسئله دیگری را هم مطرح میکند:”آیا عقل یگانه قوه آدمی است؟” یا به دیگر سخن یگانه صورتبندی معتبر شناخت در چارچوب عقلانی قابل گزارش است؟و پرداختن به این پرسش که تعین مفهوم عقل,چارچوبهای بحث درباره زبان و شیوه حضور سوژه و تجربه تاریخی را نیز پیش روی می آورد.
فوکو از شیوه نسب شناسی برای ورود به این مباحث بهره گرفته است که در گفتارهای آینده شاید مجال پرداختن به آن در میان آید.میشل فوکو کم و بیش چهره ای شمایل شکن به شمار میرود.چرا که در قطب مقابل بتهای بزرگ مدرنیته ایستاده است:تاریخ, سوژه و حقیقت.
پیوندی که میان این سه بت بزرگ مدرنیته برقرار میشود به ظهور انواع فراروایتهای دوران مدرن از عصر روشنگری تا دوران اضطراب کنونی منجر شده است.در هم شکستن تناظر مذکور عاطف به نشان دادن آن حلقه مفقوده ای است که شکل ترکیبی این سه عنصر ذیل منوط به نشانگری آن است:میل.آشکار است که میل نزد فوکو از آنچه کماکان در صورتبندی کم و بیش پوزتیویستیش نزد فروید به عنوان اصل لذت نامیده میشود جداست
.نخستین کار پژوهشی جدی و ماندگار فوکو “تاریخ جنون” است.و اگر به دقت به این اثر بنگریم و استتار مفهومی عنوان متن را ملاحظه کنیم باید گفت”تاریخ شکل گیری نهاد جنون”. به بیان دیگر فوکو تاریخ نگار تکوین نهادها است.در واقع پروژه فوکو در این کار عبارت است از تحلیل لحظات جداکننده حائل میان عقل و جنون از قرون وسطا تا دوران مدرن.در حالیکه رویکرد مارکسیستی به پدیده جنون به این شکل است که اصولا در آغاز به تحلیل آن متن و زیربنای تاریخی رفته که دائم جنون را در خود بازتولید مینماید و سپس نسبت دیالکتیکی جنون را با این متن تاریخی موردکنکاش قرار میدهد.و از همه مهمتر , مارکسیسم مقوله جنون را یک موضوع حاشیه ای در یک محوریت اساسی تر میدادند.چون اصولا کاپیتالیسم بدنبال حذف یا به حاشیه راندن هر گروه و قشری از جامعه میباشد که توانایی تولید کردن و یاری رساندن به کسب ارزش اضافی برای سرمایه را, به هردلیلی از دست داده است..بنابرین دیوانگان صرفا یک بخش کوچکی از از اقشاروسیع تر و بزرگتری ازمطرودین توسط کاپیتالیسم در نگاه مارکسیسم
محسوب میشوند
طرز نگاه فوکو نشانگر فرایند ظهور خاستگاه های فرهنگ امروزین غرب است که رویه و تویه تاریخ را در تسطیحی ساختاری مورد ملاحظه فرار میدهد.این فرایند رشد و نضج عاطف است به پیدایش سازمانها و هنجارهای نهادینه ای که شکل زندگی را متعین و بازی قانون و ممنوعیت ونیز طرد قانون شکن یا کیفر او و بلاخره شیوه های اعراض از قانون را پیش رو می نهد.این تاریخ نگاری ساختارنگر که دائما تناوردگی خودگین پدیده ها را نصب العین استراتژی تفسیری خود میکند میتواند مدعی شود که از هرگونه برداشت باطن نگر نسبت به تاریخ خصوصا رویه هگلی یا شکل نگرش هرمونیوتیکی متاثر از دیلتای یا جنبش علوم فرهنگی استقلال یافته است.
فوکو در کنار مفهوم نهاد بر مقوله دانش نیز دائما تاکید دارد.مقوله سوم که شاید بتوان آن را نقطعه دانش و سازمان دانست,مفهوم سابقه یا آرشیو است.مفهوم چهارم کرانه ها است که حوزه های اعمالی دانش نهادینه و نهاد دانش با آرشیوهایشان را در هرمقطع یا برش از تا خوردگی زمان مشخص میکند.مفهوم پنجم طرد است که به دنبال خود قانون را می آورد.و طرد آنجا رخ میدهد که فرد از ضابطه دانش نهادی و نهاد دانش وقت معرض شده است.بنابرین مستحقق کیفر یعنی طرد شدن از هنجار موجود زیستی میشود.این بهنجاری زیستی متعاقبا امکان پایداری مفهوم هفتم یعنی زیست قدرت را فراهم می آورد.
ترکیب زیست-قدرت نیز مفهوم هشتم ماشین میل را در مقابل چشم تحلیلگر مینهد.بنابرین در این مسیر که آهنگ تاویل اندیشه فوکو و ضمنا طرحواره ای از فکرت ساختارانگاری را داریم از مفهوم عمومی اقتدار تا سکسوآلیته و تقریر را بطه ضابطه و بدن لاجرم باید از صافی هشت مفهوم فوق بنگریم و آن را توضیح بدهیم.در واقع این هشت مفهوم را فوکو در برابر مفردات هشتگانه دستگاه های ایدئولوژیک دولتی آلتوسر قرار میدهد.ولی آلتوسر با تشریح این مفردات, آنتاگونیسم طبقاتی کاپیتالیسم را که به اشکال مختلف درحوزه های جامعه پدیدار میگردد را آشکار مینماید (رفع ایهام)در حالیکه فوکو با هشت مفهوم نظری خود قادر به این توضیح نمیباشد که ماشین میل و سکسوآلیته با چه تناوردگی سیاسی صورت میگیرد.(ایجاد ایهام(
نقطعه عطف در حائل شدن مرز میان عقل و جنون پیدایش مفهوم معاصر سودمندی است که با پراتیک عینی و مادی جامعه بورژوایی غربی همهنگام میشود.جنون در کنار دو تجربه مستی و رویا از جمله موانع شکل گیری فردانیت بورژوایی در مقام هستی اجتماعی کارآمد است.بنابرین جهان بینی مکانیستی رنسانس خود را در این ابزارنگاری عقلی نشان میدهد.ضوابط حاکم براین ابزارگونگی عقلی عبارت است از طرد آنچه که در منظومه سودمندی ابزارنگارانه نمی گنجد و برای تشریح چنین هنجاری نیاز به استدلالهای برآمده از درایت تجربی است که خود را در حوزه قانونگذاری عاطف به فیزیک اجتماعی یعنی سیاست و حقوق و پزشکی چون فیزیک بدن نشان میدهد.فیزیک سوم خود مکانیک است در مقام دانش عاطف به مادیت هستی چون شی ممتد و واجد کمیت.بنابرین نخستین بحث در نسب شناسی به سبک فوکو عبارت است از تشخیص ماهیت ,کارکرد و روش مواجهه نظری و معرفت شناختی با مفهوم عقل آنگونه ای که در دوران مدرن امکان تکوین یافته است.
منظومه عقلانی ای که متلازم خود بنیاد گذاشتن ماهیت بشری به لحاظ امکان دخل و تصرف در نفس خویش نیز دگرگون کردن زیست جهان خود است.بازنمودی شدن مفهوم عقل سرشت خودبنیادی را بنیان گذاشته و به آن امکان ادامه حیات می دهد.عقل بازنمودگر عاطف است به مفهوم تجربه.تجربه ای که در اثر مشاهده و انطباع این صور متالی ذهن هستند که وساطت تدوین صورت معرفت نظری را فراهم می آورند.تدقیق ریاضی وار و مکانیستی این تجربه درون ذهنی به شکلی از قدرت منجر میشود که میتوان آن را قدرت تسخیر جهان بواسطه مفاهیم قیاسی و طرز تلقی مکانیستی از نسبت نفس با خویش و نفس و جهان موضوع شناخت دانست.حصول اینگونه از عقل بازنمودگر و برسازنده مستلزم طرد گونه های محتمل دیگر عقلانیت از یکسو و شیوه های مواجهه اساسا غیر عقلانی با جهان است که به تعبیر فوکو به پیدایش تاریخ تمایز و تاریخ تشابه منجر میشود.به بیانی روایت دقیق نسبت عقل بازنمودگر بر سازنده با خود بنیاد انگاشتن بشر به مثابه یک صورت نوعی تام را میتوان در حکم تبیین سیر تکوینی جهان بینی مدرنیته به شمار آورد.در اینجا تمایز مفهومی میان دو عقل برسازنده و عقل برساخته لازم است
.عقل برسازنده آنی است که گرچه از منظومه سرمایه های اجتماعی نشات میگیرد اما توانایی ایجاد یک سازه یا نهاد دانشی را نیز دارد و به طبع آنچه را که در نظام اجتماعی دانشورانه اش مستقر است را دچار تحول می کند.به بیانی عقل برسازنده با تقریر نگره بدیعی به نسبت خود یا خویشن ,نسبت خود با جهان را ایجاد مینماید.در قطب مقابل پدیده اساسا ایدئولوژیک عقل برساخته در میان است که همواره مجموعه ای از ایده ها,مفاهیم و صور مثال است که جهت توضیح وضعیت خاصی به کاربرده میشود
به این اعتبار میتوان تناظری میان عقل برسازنده و آگاهی کاذب مارکس نیز برقرار نمود.کاری که در منظومه اپیستمیک فوکویی در نسبت دانش,سازمان و تعین کرانه هنجارمندی با توجه به یک آرشیو خاص واقع میشود.آلتوسر پیش از فوکو با ذکر عناصر و مفردات هشتگانه دستگاه ایدئولوژیکی به تقریر این موضوع پرداخته:خانواده,دیانت,آموزش,ادبیات و هنر,اتحادیه ها و اصناف,احزاب سیاسی,رسانه گروهی و دستگاه انتظامی امکان استضیاح فردانیت را فراهم می آورند.و با توجه به هشتگانه فوق است که شالوده ای فرمانپذیر از فرد شکل می بندد ,شالوده ای که غایت اطاعت از اتوریته سیاسی را قابل هضم میسازد
این فرایند فرمانپذیری یا دقیقتر بگوییم میل عاطف به اطاعت از اتوریته دقیقا موضوعی است که اندیشه فوکو را به کارهای اندیشگران مکتب فرانکفورت از جمله آدرنو و هورکهایمر خصوصا تزهای دیالکتیک عصر روشنگری پیوند میزند.عصر روشنگری را اگر به مثابه یک جهان بینی لحاظ کنیم با یک تلقی اساسا مکانیستی از بشر و به بیان دقیقتر بشر به مثابه ماشین مواجه میشویم(برای مثال کانت فیلسوف ایده آل دوره روشنگری که راه را در حصول عقلی نقاد ولی فرمانبردار از قدرت قاهر سیاسی میبیند.)نکته دیگر مقوله افسون زدایی از جهان است.گرچه برخی از فلاسفه دوره روشنگری به رغم گرایش حاد آته ایستی سخن از یک ماده انگاری افسونگر به بیان می آوردند.-نظیر دیدرو-لکن در این دوران طرز نگاه اساسا ابزارگونه به زندگی و بشر بوده است.فوکو اساسا بشر به مفهوم, یعنی اومانیسم را اساسا محصول این دوران دانسته استاومانیستی که ویژگی اش پرهیز از رفتار نامعقول است و آن اسطوره یونانی را در ذهن تداعی میکند که دریانوردان خود را به دیرکهای کشتی غل و زنجیر میکردند تا از ترانه هایی که پریان دریایی می خوانند به وجد درنیامده بنابرین در عالم جنون,مستی و رویا فرو نروند.
همین تجربه است که اندیشه فوکو را به مقوله ناسوژگی ارجاع میدهد.سوژه چنان است که با میل شناخت سروکار دارد ولی اگر آدمی در عالم خویش غوطه خورد و از ذهن شناسنده اش که میبایست جهان را چون ابژه شناخت به تسخیر درآورد غائب شد دیگر سوژه ای در کار نیست چرا که مقوله شناخت دیگر تعلق ذاتی اش به نفس شناسنده را از کف داده است.مجنون چنین است همچنین رویاپردازان و درنهایت فردی که در اثر مستی یا افیون از خویشتن غائب شده است و در خود فروغلطیده تا بدانجا که دیگر شناخت برای او چیزی در فراسوی ذهن و از جنس امر واقع نیست بلکه در خاصیت آنیگی روان یا ناخودآگاه و یا دقیقتر بگوییم میل واقع میشود.از ورای این دیدگاه است که فوکو اصولا نظریه زیست –قدرت را مطرح مینماید.نظریه ای که تصریح مینماید که روان ارتباطی خاص با ماشین میل برقرار نموده تا تابع قدرت سیاسی باشد.در اینجا ست که فعلیت آگاهی طبقاتی بطور کامل تخطئه میگردد.البته این نگاه به مرز مخدوش میل و معرفت میان فوکو و دیگر ساختارنگاران معاصر وی همچون بودریار نیز مشترک میباشد.
این جا است که فوکو مفهوم استضیاح آلتوسری را در جهت کاربرد انضباطی و تنبیهی به کار میرود.سوژه پدیده ای قابل اکتشاف نیست بلکه برساخته میشود.و برای این برسازندگی لازم است که چیزهایی را از بدن گرفت و چیزهایی بر آن افزود.بیمارستان و زندان و مهم تر طرح تاسیس آسایشگاه بیماران روانی در این چارچوب عمل می کنند.نظم حاکم بر کارگاه ها و کارخانه ها و نیز سربازخانه ها نیز به همین ترتیب.بنابرین سوژه جامعه کاپیتالیستی بورژوایی برساخته میشود که ویژگی اش ساختن در مفهوم تولید و به هدف مصرف است.این ماشین بزرگ تولید-مصرف نیازمند شکلی از جهت مندی میل است .در عین حال توجه باید داشت که فوکو با این طرز تاریخ نگاری تدوین سوژه همچون فرایند سرکوب و جهت مندی میا به جانب تولید-مصرف,عملا بحران آنتروپولوژی در شناخت بشر را نیز بازنمود میکند
بحران آنتروپولوژی را میتوان تا اواخر سده نوزدهم و کارهای دیلتای در تفکیک علوم هرمونتیکی فرهنگی بر بنیاد تفهم و علوم طییعی بر بنیاد تبیین عقب برد.هوسرل در واپسین کارش پدیدارشناسی استعلایی و بحران علوم اروپایی نیز هایدگر در کانت و مسئله متافیزیک به این مقوله پرداخته اند.شاید جدی ترین کارها بیرون از دایره پژوهش های مارکسیستی درباره بحران را بتوان در آثار ماکس شلر و ارنست کسیرر دید و نشان داد.
در اینجا میتوان بخصوص موضع کسیرر را که فیلسوفی تئوکانتی و قاعدتا مدافع تزهای پایه ای دوره روشنگری بود را در کنار فوکو گذارد و به تطبیق مقایسه آنها پرداخت.کسیرر سه شکل از آنتروپولوژی را موجود و در حال رقابت با یکدیگر می یابد آنتروپولوژی مارکسیستی که تاریخ انگارانه است,آنتروپولوژی فلسفی که با هرمونتیک سر و کار دارد و در نهایت آنتروپولوژی تئولوژیک که لاهوتی است و این یعنی بحران معرفت بشر از خویش و در عین حال از کف رفتن وحدت علوم که کسیرر همواره مدافع آن تز بوده است.فوکو اما اساسا مفاهیم آنتروپولوژیک یعنی سوبژکتیویته را مورد نفی قرار میدهدبحران آنتروپولوژی یا بحران در شناخت بشر از خود درعین حال موضوع علوم انسانی از مارکس به بعد نیز هست.مارکس در کمال وضوح بشر را به موجود صانع تعریف میکند
فروید این ویژگی تمایزگذار را در اراده عاطف به زیستن که در قطب مقابل اش حرص مرگ قرار میگیرد یافته و نیچه مسئله اراده قدرت را مطرح میکند.اندکی از آغاز قرن بیستم گذشته فلاسفه نئوکانتی مکتب ماربورگ خصلت صورتبندی شناخت را پیش کشیدند و در میان آنها کسیرر بشر را چونان موجودی مصور لحاظ کرد که ماهیت خویش را در حیوان نمادپرداز می یابد.بنابرین سیری در عاطف کردن آنتروپولوژی به مقوله صورت مشاهده میشود که در اروپای شرقی هم چه در کار فرمالیستهای روس و چه در مکتب پراگ و بعدها در شوروی در چارچوب مکتب تارتو و اندیشگر برحسته آن یوری لتمن پیش رفته است.فوکو اما این صورت پردازی را به سطح میکشاند .سطحی جذاب و گیرا که از قضا دیگر تویه ای ندارد که بواسطه علوم تاریخی قابلیت اکتشاف داشته باشد…
میتوان از این برداشت به یک افسون زدگی بدیع نائل شد.افسون سطوح براق که آگاهی را می بلعند و آن را در ماشین میل درونگیر می سازند.فوکو عملا با نقد و نفی سوژه ,تاریخ و حقیقت را در این مسیر می پوید.ومهم ترین این سطوح عبارت است از سکسوآلیته.
سکسوآلیته نزد فوکو عبارت است از آنگونه از فنون ضمیر نفس که شگرد لذت و ابتهاج را متعین میکند وبه همان اندازه میتواند ضوابطی هنجاری در ارتباط بدن ها با یکدیگر برقرار نموده و شیوه زیستن یا با هم بودگی انسانی را از خود متاثر کند.ماجرا این است که سکسوآلیته نزد فوکو به نوعی جایگزین, همان مفهوم بنیادین زیربنا نزد مارکس میگردد.مارکس زیر بنا را در نظام کلیت ساز تولید اجتماعی می یابد که ترجمان اش را در مناسبات مالکیت متبلور میسازد.حال فوکو به جای زیربنایی که به تبع خود روبنایی را لازم خواهد آورد با یک سطح شامل پیکره مندی متکثر زیرزمینی سروکار دارد.پیکره مندی که نه اصل لذت که نظام لذت را هدف مطالعه قرار میدهد.
مراجع:
1-The History of Sexuality Michel Foucault
2-la Gouvernrmentalite chez Michel Foucault Sebastian Malette
3-Marx at margins Kevin Anderson
امین زارعی / 08 September 2012
با سلام وبا تشکر از این مصاحبه هایی که توی وبسایتتون می گذارید. این فرد که باهاش مصاحبه کرده اید تحصیلات وشغلش رو نگفته اید ؟ ما کسایی داریم توی جامعه که مثل ایشون فکر نمیکنن وبه جای تلف کردن نیروی جوانیشون وارضای امیال نهفته شون به اون پشت پا میزنن واون انرژیشون رو روی درس وتحصیل وکار می گذارند وبه مقامات بالایی هم می رسند.من هدفم هیچگاه سکس نبوده هرچند گاهی بهش نیاز دارم ونیاز طبیعی من هست اما با وجود داشتن پول کلان وماشین وخونه ای که دارم وهمه چیز برام فراهم هست دنبالش نرفتم ونمی روم خب چرا شما نمیایید با من مصاحبه کنید که دارم همه اینچیزها رو تحمل می کنم ودلخوشم به هدفم. من رشته ام رواشناسی بالینی هست و دانشجوی ارشد هستم 23 سالمه و هدفم هم روانکاو شدن هست .از لحاظ علم روانشناسی *****اما این فرد بیش از اینکه نماینده همه جوانهای جامعه باشه بیشتر نماینده ی پسرهایی هست که از نظر روحی وروانی عقده ای شده اند واین محرومیت های جنسی ودینی وتعصبات خانوادگی ذهنیت این افراد رو بهم ریخته ونتونسته به گفته ی فروید بین ego و super ego وid ارتباط بهنجار برقرار کنن. این فرد کامل تحث تاثیر نیروی نهاد خودش id هست وبه قوانین وعرف ودیگران احترامی نمیزاره ولی از زن آینده انتظار داره اون رو بپذیره با همه این کارهایی که کرده وتازه میگه شاید بعدا هم وقتی ازدواج کرد اینکار رو انجام بده.خب این خودش نشون می ده فرد به تکامل رشد اخلاقی نرسیده وهوز اخلاق واصول زندگی وعرف و… رو رعایت نمی کنه. تا حدودی که میگه سکس تفریح نوجوانها وجوانها هست رو قبول دارم اما فقط این تفریح رو از جوانهای بیکار وولگرد که هنر درس خواندن نداشته ترک تحصیل کرده شاید این افراد جدول ضرب هم حفظ نباشند وتفریح کسانی می دنم که از نظر روحی روانی بهنجار نیستن یعنی یک زندگی سالمی ندارند.معیارهای زندگی سالم به ترتیب زیر است داشتن هدف در زندگی درک وفهم فلسفه زندگی ارتباط سالم با اجتماع داشتن درک ورعایت حق وحقوق خود ودیگران و…. که اینها معیارهای بهداشت روان زندگی از نظر روانشناسی هست.کدامیک از موارد بالا را این فرد داشت؟ در ضمن من خودم از اون کسانی هستم که برای نیاز جنسی ارزش قائلم وبه عنوان یک نیاز که باید برطرف شود نگاه میکنم اما این آقا همه زندگیش شده سکس وسکس وسکس این غیرعادی هست اختلال هست ونابهنجار.من اینکه جوانان ما اینگونه شده اند را رد نمیکنم اما نه همه جوانها. ((من هنرم هست وبهش افتخار میکنم )) این جمله خودش نشون میده که فرد تا چه انداره از احساس حقارت روحی وروانی در رنج هست.ناتوانی برای رسیدن به اهداف وآمال وآرزوها تبدیل شده وتغییر شکل یافته با خودنمایی وابراز وجود سکسی (همان مکانیسم جبران فروید)
کاربر مهمان / 08 September 2012
سکس و تحصیلات چه ربطی به هم دارند؟
چرا فکر می کنید هر کس که تحصیلات دارد به سکس فکر نمی کند؟ اگر اینطور باشد دانشجویان شریف و آکسفورد و همه 100 دانشگاه برتر دنیا باید تارک دنیا باشند.
حال من از امثال این آدمی که با او مصاحبه شده است به هم می خورد اما تا 2 سال پیش که در دانشگاه بودم افراد زیادی را دیدم که کپی کوچکتری از این آدم بودند و اتفاق جز بهترین دانشجویان دانشکده ها بودند.
دختری که شاگرد اول دانشکده خود ما بود با پول با پول دانشجویان فوق که کار می کردند و دستشان به دهنشان می رسید پراید خرید. با هر کس دوست می شد مجبورش می کرد اقساط ماشین را بدهد. هر کس پول داشت می توانست مطمئن باشد که می تواند با او…
هومن / 08 September 2012
من حساب کردم از زمان دکتر بازی تا آلان شد 30 یا 31
خیلی نامرد هستن این آدمها. همین ها هستند که اجازه نمی دهند نوبت بقیه هم بشود. عدد سه رقمی این آقا یعنی عدد بعضی ها صفر است. طبیعی است یک عده در خیابان زنان ها را اذیت و آزار کنند
مسعود / 09 September 2012
من ٣٩ سالمه لیسانس وشاغل.
مصاحبه عالی بود. با ندید گرفتن این گروه از ادمها چیزی درست نمیشه. فقط میشه پاک کردن صورت مسئله. همون کاری که احمدینژاد در مورد وجود همجنسباز در ایران کرد.
خوشبختانه!!! یا بدبختانه کل صحبتهای مصاحبه شونده قرین واقعیته. شاید برای مطرح کردن خودش کمی غلو کرده باشه اما زیاد و کم واقعیت همینه. من هم همینجور زندگی کردم و خیلیها رو هم همینطور دیدم.
حقیقتن هم خیلیها که مخالف بودن فقط اب واسه شنا پیدا نمیکردن یا بلد نبودن پیدا کنن وگرنه همه شناگر خوبی بودن.
بیخودی صورت مسئله رو پاک نکنید. درد ومشکل رو بایدقبول کنیم تا راه برای درمانش هم باز بشه.
ممنون از مصاحبه کننده.
Ario / 10 September 2012
این جوان با وجود آنکه در دنیای محدودی سیر می کند حرفهای جالبی به زبان آورده:
“ببین اصلا بگذار آخر ماجرا را برایت تعریف کنم. آن کسی هم فقط به یک رابطه راضی است فقط میترسد. می ترسد تنها کسی را هم که دارد تا با او سکس داشته باشد را از دست بدهد و بدبخت شود. این ترس از دست دادن و نداشتن است که آنها را «متعهد» و «مسئول» و از این چیزها میکند. آنها هم دروغ است. طرف بلاخره جای دیگر زیر آبیهایش را می رود. ”
“دختر سوم راهنمایی نشسته توی ماشین میگوید: “ده هزار تومان به من بده برایت فلان میکنم.” همه فقط خودشان را به نفهمی زدهاند. راحتات کنم. هرکس در ایران هرکاری زورش برسد انجام میدهد. تا جایی که زمینه بروز خودش را داشته باشد جلو میرود. هیچکس نیست بتواند بگوید من از سکس و تنوع خوشم نمیآید.
این واقعیت است. هرچه ماشین مدل بالاتر و جیب پرپولتر، مخزدن و تور کردن راحتتر. آن کسی که نمیکند، نمیتواند که نمیکند. خیلی از این آدمهایی که ادعایشان میشد وقتی دو روز کنار ما بودند کاملاً مشخص بود که لهله این کار را میزدند. آخرش هم گفتهاند بیا یکی را برای ما جور کن. برایش هم فرقی ندارد چه کسی. فقط می گوید یکی باشد. یکی بلد نیست، یکی میترسد، یکی ماشین و جایش را ندارد، یکی هنوز…
ببین اصلا بگذار آخر ماجرا را برایت تعریف کنم. آن کسی هم فقط به یک رابطه راضی است فقط میترسد. می ترسد تنها کسی را هم که دارد تا با او سکس داشته باشد را از دست بدهد و بدبخت شود. این ترس از دست دادن و نداشتن است که آنها را «متعهد» و «مسئول» و از این چیزها میکند. آنها هم دروغ است. طرف بلاخره جای دیگر زیر آبیهایش را می رود. فکر کردی چرا هرکس چند تا سیم کارت ایرانسل و اعتباری دارد؟”
جواب این ادعا چیست:
“راحتات کنم. هرکس در ایران هرکاری زورش برسد انجام میدهد. تا جایی که زمینه بروز خودش را داشته باشد جلو میرود. هیچکس نیست بتواند بگوید من از سکس و تنوع خوشم نمیآید.”؟
م.یاوری / 10 September 2012
این آقا بچه آبودان نبوده؟
کاربر مهمان / 10 September 2012
مصاحبه تان بنظر جعلی و من در آوردی میرسد. مطمینید که محصول تخیلات خودتان نیست؟
مزدک / 09 September 2012
با سلام
وقتی که داشتم مصاحبه رو میخوندم فکر کردم دقیقا دارین با یکی از دوستای بنده مصاحبه میکنید البته خیلی زود فهمیدم ایشون نیست چون 2سالی میشه رفته کانادا به هر حال هرچی ایشون گفته رو دوست بنده با جزیات بیشتری قبلا برای من باز گو کرده بود حتی اون بخش که راجع به زن اینده این یارو بود ، دوست بنده فوق لیسانس مکانیک بود و به طبع بچه مایه دار،البته از دوستای سربازیم بود چون خودم نه این کاره هستم نه خوشم میاد این شکلی زندگی کنم به هر حال خواستم بگم این مصاحبه خیلی عادیه که واقعی باشه منتها نماد جوانهای امروز ایران نمیتونه باشه من متاهل هستم و خیلی هم به رابطه جنسی اهمیت میدم ولی هرگز به خودم اجازه ندادم که در قالبی غیر از ازدواج به این مسئله پرداخته باشم خوشبختانه از این وضعیت هم بسیار راضی هستم و زندگی خوبی دارم همراه با عزت نفس و افتخار.
فردین / 10 September 2012
با یک دختر هم مصاحبه کنید جوانان که فقط پسرها نیستند
کاربر مهمان / 10 September 2012
به نظر میرسد ایشان زندگی نرمالی ندارد و دچار مشکل اعتیاد به سکس بوده است. یادم هست در سریال desperate housewife شاره ای به این اختلال شده بود. در این جا هم اطلاعاتی در موردش هست:
http://asheghi4u.blogsky.com/?PostID=47
سحر / 10 September 2012
فلان کردن به مملکت رفت پی کارش. دختر بچه سوم راهنمایی میگه ده هزارتومن بده من برات چکار میکنم؟ زمان ما البته دختر بچه های سوم راهنمایی توی جوخه های اعدام همین رژیم اعدام میشدن یا یک کم قبلش توی تظاهرات خیابونی زمان اون شاه با گلوله های ارتش شاهنشاهی کشته میشدن. دختر بچه ایرانی رو توی هر شکل و شمایل میتونستم مجسم کنم ولی اصلا به عقلم نمیرسید که یک روزی روزگاری توی همون مملکت کار دختر بچه های سیزده چهارده ساله به اینجا بکشه. زنده باد اسلام
کاربر مهمان / 15 September 2012
من از ونجايي كه تو قم زندكي ميكنم دوستاني دارم كه قبل ازدواج همشون زن صيغه اي بودن
يه عده هم ك بي دين و ايمون تر هستن هرشب تو بغل يكي ديكن
درحالي كه سنشون به 20سال نرسيده
خود ارضايي ك ديكه اب نباته!
کاربر مهمان / 24 October 2012
آدم اینطوری تو ایران دیدم… واقعا جامعه ایران داره کجا میره؟!
کاربر مهمان / 14 November 2012
بنظرم جامعه ما با فقر فرهنگی و اخلاقی مواجه شده است. دلیل اینکه چرا سکس برای جامعه ما ناشناخته و بد فهم است بر همه ما روشن می باشد، اما اعتقاد دارم نمونه هایی که آقای رضایی در سلسله تحقیقاتشون آوردند رو نباید از نظر ارزشی قضاوت کرد. این موارد نشان دهنده ی بدنه ی بیمار جامعه ایرانی ست.
سمیه / 09 January 2013