زیبا محمودیان- آیا بهترین گزینه برای تربیت کودکان زیر هفت سال، ماندن آنها در کنار مادرانشان است؟
در ایران حتی زمانی که مادر به وضوح “شرایط” یا گاه “صلاحیت نگهداری” از فرزندش را ندارد- مثل مادران زندانی- زندگی کودک با مادر بر هر گزینه دیگری مقدم شمرده میشود. این مادر که همواره وظیفه نگهداری از کودک را دارد اما حق تصمیمگیری برای او را ندارد. این تصمیم گیری بر عهده پدر، جد پدری و در نبود آنها ماموران دولتی گذاشته شده است.
مهدکودکها اما محصول دوران مدرن و برآمده از نیاز جامعه صنعتی به مراقبت از کودک توسط افرادی به غیر از والدین آنها هستند. خود مفهوم کودکی نیز مفهوم مدرنی است. تا پیش از وقوع انقلاب صنعتی در قرن هجدهم میلادی در بیشتر مناطق، تفکیکی بین خانه و محل کار وجود نداشت. بیشتر مردم در روستاها زندگی میکردند و به کشاورزی و دامپروری میپرداختند. در شهرها هم بسیاری در کارگاههای تولیدی کوچک و فروشگاههای کوچک فعالیت میکردند. این واحدهای کوچک اقتصادی معمولاً به صورت خانوادگی اداره میشدند.
با صنعتی شدن اروپا در قرن هجدهم میلادی مهاجرت گسترده از روستاها به شهرها آغاز شد و مردان، زنان و کودکان به استخدام کارخانههای بزرگ درآمدند. این جامعه صنعتی جدید نیاز به نیروی کار تحصیلکرده داشت، بنابراین به تدریج آموزش کودکان مورد توجه قرار گرفت و کودکی به عنوان دورهای مطرح شد که طی آن کودک باید به شکوفایی استعدادهای خود بپردازد.
با گذشت زمان این امکانات آموزشی از انحصار طبقات بالا درآمد و عمومیت یافت. مهدکودک نتیجه نیاز جامعه به بهرهگیری از نیروی کار مردان و زنان، همزمان با پرورش استعدادهای نسل جدید است. امروزه میلیونها کودک در سراسر جهان در مهدکودکها تربیت میشوند و در بسیاری از کشورها آموزشهای عمومی رایگان از سه سالگی آغاز میشود.
البته پیش از سه سالگی نیز میتوان کودکان را به مراکز نگهداری از کودک دولتی و خصوصی سپرد. در کشورهایی با سیستم تامین اجتماعی قوی مثل کشورهای اسکاندیناوی، بیشتر هزینه این مراکز را دولت می پردازد. در این کشورها جامعه در قبال نگهداری از کودک مسئول است و این مسئولیت تنها برعهده مادران یا خانوادهها نیست.
تجربه مادران امروز از مهدکودک
در ایران مهدکودکها پس از دوره مشروطه شکل گرفتند. امروزه، براساس آئیننامه اجرایی شیرخوارگاهها و مهد کودکها که در سال ۱۳۷۰ توسط سازمان بهزیستی و وزارت کار و امور اجتماعی تدوین و تصویب شد، کارگاه و کارخانهها موظف به ایجاد مراکزی برای نگهداری از کودکان زنان شاغل هستند. در مواردی که مردان شاغل در این مراکز برای نگهداری از فرزندانشان با دشواری مواجه باشند و مهدکودکها ظرفیت داشته باشند، فرزندان آنها نیز می توانند از این مهدکودکها استفاده کنند.
با این حال اما هنوز هم فرستادن بچهها به مهدکودک چندان پذیرفته نیست. شمار زیادی از زنان شاغل یا در حال تحصیل ترجیح میدهند از افراد فامیل برای نگهداری از فرزندشان کمک بگیرند. خانوادههای بسیاری نیز به سختی از عهده تامین شهریه مهد کودک فرزندشان در کنار سایر هزینههای زندگی برمیآیند. به این ترتیب، انتخاب مهد کودک مناسب دغدغه بسیاری از خانوادههاست.
مادران ایرانی در انتخاب مهد مناسب نگرانیهای مشابهی دارند. نازنین میگوید: “در جست و جوی مهد کودکی هستم که بچهها از خشونت به دور باشند، با اسباب بازیهای خشن بازی نکنند، کارتونهای خشن نگاه نکنند، عقاید مذهبی به بچهها تحمیل نشود، بچهها بر اساس کلیشههای جنسیتی تربیت نشوند و …”
مهشید راستی، فعال اجتماعی ساکن سوئد نیز که برای مدتی در دهه شصت خورشیدی در تهران دخترش را به مهد کودک فرستاده، درباره آن دوره می گوید: “دخترم را از سه سالگی به مهد کودک فرستادم. در آن زمان وضع مالی چندان خوبی هم نداشتم. کارم لنگ بود و قسمت اعظم حقوقم صرف مخارج مهد کودک دخترم میشد و راستش فقط به یک دلیل دخترم را به مهد فرستادم، چون بیشترین تماس ما با بزرگسالان بود و بحثهای ما هم در مورد سیاست روز. گاه دخترم حرفهایی میزد که فکر میکرد نظر ما را جلب میکند و ما میپسندیم. به همین دلیل او را به مهد گذاشتم تا با همسنهای خودش رابطه داشته باشد و فرصت بیابد تا کودکی کند. در ایران چندان کنترلی روی معلمهای مهد کودک و اینکه حتماً آموزش دیده باشند نیست و گاه مشکلاتی با معلمهایش پیش میآمد، ولی رفتن او به مهد و بودن با همسالان و حق کودک بودن او برایم مهمتر از مسائل پیرامونی بود.”
هنوز هم پس از گذشت سالها از آن دوران، مادران در انتخاب مهد کودک مناسب نگرانیهای مشابهی دارند. نازنین که در یکی از شهرهای شمال ایران زندگی میکند، زمان و انرژی زیادی را صرف کسب اطلاعات درباره نحوه درست تربیت پسرش میکند. مطالعه میکند، در گروههای مختلف آنلاین و حضوری با مادران دیگر در این زمینه تبادل اطلاعات میکند و انواع بازیهای فکری را همراه پسرش انجام میدهد. چندماه دیگر نریمان سه ساله میشود و نازنین معتقد است در این سن کودکان نیاز دارند با هم سن و سالهای خود بازی کنند، اما او هنوز نتوانسته مهد کودک دلخواهش را پیدا کند: “در جست و جوی مهد کودکی هستم که بچهها از خشونت به دور باشند، با اسباب بازیهای خشن بازی نکنند، کارتونهای خشن نگاه نکنند، عقاید مذهبی به بچهها تحمیل نشود، بچهها بر اساس کلیشههای جنسیتی تربیت نشوند و …”
نفیسه آزاد، فعال زنان ساکن اصفهان، از ۲۰ ماهگی پسرش را به مهدکودک فرستاده است. برای او هم پیدا کردن مهدکودک مناسب آسان نبوده است: “پیدا کردن مهدکودک خیلی خیلی سخت بود، برای اینکه اولاً مهدکودکهایی که بچههای زیر دو سال را قبول میکنند، به نسبت مهدهایی که بچههای از سه سال به بالا را قبول میکنند، کمترند. اطمینان کردن به کادر مهدکودک کاری است که فقط و فقط به عهده مادر هست و برای مادرهایی مثل من که فرزند دیگری نداشتهاند و تجربه قبلی ندارند خیلی سخت است. محیط فیزیکی اغلب مهدهایی که من دیدم به نسبت تعداد بچهها و تحرکی که میخواهند داشته باشند کوچک است. آموزشهای جهتدار ایدئولوژیکی و جنسیتی که ارائه میدادند، برای من خیلی ناراحتکننده بود. تقریباً هیچ مهدی آن چیزی که من میخواستم نبود. هزینهها هم خیلی متفاوت بودند و بعضاً خیلی زیاد، طوری که اصلا با درآمد من جور نبودند.”
احساس عذاب وجدان در مادران
این روزها در فضاهای مجازی مثل فیسبوک و وبلاگها از نوشته های مادران تحصیلکرده، شاغل و در مواردی فعال اجتماعی درمییابیم که فرزندانشان را با اضطراب به مهدکودک میفرستند و حتی در مواردی از این بابت احساس عذاب وجدان میکنند.
این روزها در فضاهای مجازی مثل فیسبوک و وبلاگها از نوشته های مادران تحصیلکرده، شاغل و در مواردی فعال اجتماعی درمییابیم که فرزندانشان را با اضطراب به مهدکودک میفرستند و حتی در مواردی از این بابت احساس عذاب وجدان میکنند.
نفیسه آزاد میگوید: “اولین بار که پسرم به مهدکودک رفت از اینکه حس میکردم بزرگ شده و یک مکان مستقل و روابط مستقل را تجربه میکند، حسی عجیب داشتم. مرتب زنگ می زدم به مهدکودک و حالش را میپرسیدم. وسط کارم پا میشدم و میرفتم سراغش… وقتی برای اولینبار از طرف مهدکودک به یک اردوی یک روزه رفت، دو سه ساعتی گریه میکردم. احساس میکردم دیگر از من جدا شده. یعنی بعد از دو سال و نه ماه که به هم چسبیده بودیم، این اولینبار بود که از هم جدا میشدیم.”
در دهه های قبل برای بسیاری از خانوادهها فرستادن بچهها به مهدکودک به نوعی دشوار بود و برخی از خانوادهها به دلیل شرایط خاص مادر خانواده ناچار میشدند به آن تن دهند. درواقع انتخاب مهدکودک گزینهای بود که باید سعی میشد تا حد امکان از آن چشمپوشی شود. مهشید راستی درباره واکنش خانوادهاش در دهه شصت میگوید: “در آن دوره خانواده همسرم در ایران چندان برخورد مثبتی با این مسئله نکردند و حرفشان این بود که چرا وقتی تمام درآمدت را برای مهد کودک میدهی، نمینشینی در خانه و از بچهات مراقبت نمیکنی؟”
امروزه برخی از ایرانیان هرچند ضرورت اقتصادی و اجتماعی کار مادران را درک میکنند، اما هنوز آن را نوع ظلم در حق کودکان به خصوص کودکان زیر سه سال میدانند نه تلاشی برای هرچه اجتماعی کردن فرد.
نفیسه آزاد در این زمینه میگوید: “واکنش دیگران را تنها در حد آخی! میره مهد؟ میتوانم خلاصه کنم.” عبارت “آخی! میره مهد؟”، نوعی ابراز دلسوزی است که در بطن خود میتواند دو پیام داشته باشد: اول یادآوری اینکه مادران خوب کودکان خود را به مهد نمیفرستند و تربیت و آموزش فرزند خود را برعهده میگیرند. دوم اینکه کودک ناچار شده است، از فضای امن خانه خارج و حضور در محیطی دیگر را نجربه کند و همین لابد از دیدگاه آنها نیاز به دلسوزی دارد. علاوه بر این جمله یادشده نوعی بیاعتمادی نسبت به حضور کودک در محیطهای بزرگتر را نشان میدهد.
فرصت رشد استعدادها و بازی با دیگر کودکان
با وجود این دیدگاه اما شمار زیادی از خانوادهها علی رغم آنکه امکان مراقبت از کودک را دارند مهدکودک را برای رشد اجتماعی کودک ضروری میدانند. آنها ترجیح میدهند کودک فرصت رشد استعدادها و بازی با هم سن و سالانش را داشته باشد و همزمان مادر هم بتواند کمی استراحت کند و برای خودش وقت بگذارد.
نفیسه آزاد: اول اینکه، محیط خانه به هر حال محیط محدودی است و بچهها هم در آن کلافه میشوند، هم ذهنیت و خلاقیتشان محدود میشود. دوم، هرچقدر پدر و مادر با بچه بازی کنند، یا به او توجه نشان دهند، بازهم بچهها، به خصوص تکفرزندها به معاشرت با همسن و سالان خودشان نیاز دارند. سوم، مهدکودک بچهها را اجتماعیتر میکند، یاد میگیرند بازیهای گروهی کنند، بجنگند، قواعد را یاد بگیرند و اسباببازیهایشان را به اشتراک بگذارند.
امروزه رفته رفته فرستادن کودکان به مهدکودک، حتی در بین بسیاری از مادران خانهدار ایرانی – به خصوص در قشر مرفه – رایج شده است. حتی خانواده هایی که امکان مالی کافی برای فرستادن کودکانشان به مهدکودک تمام وقت را ندارند سعی میکنند از برنامههای آموزشی و تفریحی رایگان نهادهای دولتی مانند شهرداری استفاده کنند.
سمیرا خانهدار است، با همسر معمارش در مشهد زندگی میکند و به جز شکوفه چهارساله دو دختر نوجوان هم دارد. هزینه مهدکودک برای خانواده آنها کمی سنگین است، اما او و همسرش خوشحال هستند که شکوفه را از یک سال قبل به مهدکودک فرستادهاند. او اجتماعیتر از بقیه دختران آن دو شده است و به همین دلیل معتقدند آموزشهای مهد به موفقیت دخترشان در آینده کمک میکند. سمیرا هم فشار کاری کمتری احساس میکند و بهتر میتواند به خانوادهاش برسد.
زهرا و همسرش در کرج معلم هستند. زهرا از شش ماهگی پسرش را با خود به مهدکودک مدرسهای که در آن کار میکند، میبرد. آنها امسال ناچار شدهاند ساعات کاری شان را طوری تنظیم کنند که بتوانند به نوبت از پسر چهارسالهشان نگهداری کنند، چون در مدرسهای که زهرا در آن تدریس میکند، بقیه معلمها کودک خردسال ندارند. زهرا و همسرش تصمیم گرفتهاند که سال دیگر سپهر را به یک مهدکودک خصوصی بفرستند، چرا که معتقدند تنهایی و حضور مداوم در خانه او را عصبی کرده است و نیاز دارد در مهدکودک اجتماعی شود و با همسن و سالانش بازی کند.
نفیسه آزاد در پاسخ به اینکه آیا ترجیح میدادید به جای فرستادن فرزندتان به مهدکودک، خود یا اطرافیانتان از او نگهداری میکردید یا خیر، پاسخ میدهد: “نه ترجیح نمیدادم، به چند دلیل: اول اینکه، محیط خانه به هر حال محیط محدودی است و بچهها هم در آن کلافه میشوند، هم ذهنیت و خلاقیتشان محدود میشود. دوم، هرچقدر پدر و مادر با بچه بازی کنند، یا به او توجه نشان دهند، بازهم بچهها، به خصوص تکفرزندها به معاشرت با همسن و سالان خودشان نیاز دارند. سوم، مهدکودک بچهها را اجتماعیتر میکند، یاد میگیرند بازیهای گروهی کنند، بجنگند، قواعد را یاد بگیرند و اسباببازیهایشان را به اشتراک بگذارند. چهارم، بچهها، به خصوص تکفرزندها در مهد کودک میفهمند که آنها مرکز دنیا نیستند و اهمیتشان اگر برای پدر و مادر و مادربزرگ زیاد باشد، اما با بچههای دیگر یکی هستند. پنجم، مادرها نیاز به استراحت و تجدید قوای ذهنی برای سر و کله زدن با بچهشان را دارند. اگر دائم با این موضوع درگیر باشند، بعد از مدتی به نظرم توان ذهنیشان کم میشود.”
مهتاب هم که در ایران و اروپا پسرش را به مهد فرستاده است میگوید: “از هردو تجربه بسیار راضی هستم و حتی فکر میکنم باید زودتر از سه سالگی او را به مهد کودک میفرستادم تا بیشتر با بچهها در تماس باشد. اگر دوباره بچهدار شوم از شش ماهگی به مهد کودک میفرستمش. من در ایران هم معتقد بودم که فرستادن پسرم به مهد کار درستی بوده است، اما اگر بخواهم خیلی صادق باشم، باید بگویم زندگی در اروپا و دیدن برخورد مادرها با فرزندانشان بیشتر از قبل دید مرا عوض کرد. اگر قبلاً کمی شک داشتم حالا دیگر مطمئنم که بچهها باید مهد بروند و اتفاقاً هرچه زودتر، بهتر.”
بررسی ها و تجربیات بسیار زیاد نشون دادند که صرف نظر از اینکه مادر کار می کنه یا نه، کودک رو باید از دو سالگی به بعد دستکم برای چند ساعت در روز و به طور مرتب و همه روزه به یک محیط آموزشی مناسب فرستاد تا بتونه با هم سن و سالهاش رابطه برقرار کنه و بهتر با دنیای اطراف خودش و آدمهای دیگه ارتباط پیدا کنه. نگهداشتن کودک در خونه و پیش مادر معمولا باعث می شه که دنیای بچه بسیار محدود باقی بمونه و اوقاتش هم عموما جلوی تلویزیون و… یا در حال سروکله زدن و کلنجار رفتن با افراد خانواده تلف بشه. رشد عقلی، احساسی و اجتمایی کودکانی که از چنین برنامه های آموزشی منظمی بهره بردند با بچه هایی که در خونه و پیش مادر موندند قابل مقایسه نیست (مگه مادری که از صبح تا شب وقتش در اختیار بچه باشه و مدام اونرو به پارک، کتابخونه، خونهء هم سن و سالان و سایر محیطهای مناسب کودکان ببره و تلویزیون رو هم خاموش کنه)
کاربر مهمان / 07 September 2012