نورعلی مرادی − سوریه‌ی کنونی، همراه با لبنان، اردن و مناطقی از فلسطین، بخشی از سرزمین قدیم شام محسوب می‌شود.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولت‌های فرانسه و انگلیس، نقشه‌ی فعلی کشور سوریه را همچون دیگر سرزمینهای به میراث مانده از عثمانی طرح‌ریزی کردند.
 
دولت فرانسه، مرز شمالی سوریه با ترکیه را با توجه به خط آهن تعیین کرد. عوامل جغرافیایی، فرهنگی دخیل نبودند. از منطقه کردنشین، بخشی در سوریه قرار گرفت، بخشی در ترکیه. روستاها، عشایر و حتی خانواده‌ها، بخشی در بالای خط و بخشی در پایین خط مرزی قرار گرفتند و در یک روز از هم جدا شدند. این جدایی اجباری، نتوانست بر حس همبستگی متقابل چیره شود.
 
فرانسه در ابتدا با سیاست تمرکز زدایی به حمایت از اقلیتهای علوی، مسیحی، دروزی در تقابل با سنیان پرداخت و شاید از این روی اقلیت کردهای سنی از این حمایت از همان ابتدا محروم ماندند.
 
تظاهرات کردها در یکی از شهرهای سوریه
کردستان ترکیه یا همان کردهای بالای خط (خط آهن کذایی) مدام صحنه‌ی عصیان بر علیه دولت کمالیستی بود که بر پایه‌ی شعار “ترکیه از آنِ ترکان است”، سعی در قلع و قمع قومی، فرهنگی و سیاسی کردها داشت. پس از سرکوب یکی از بزرگترین و خونین‌بارترین این قیام ها، قیام شیخ سعید پیران، بسیاری از شرکت کنندگان آن قیام به پایین خط، یعنی سوریه، دمشق و لبنان گریختند.
 
این عده که انقلابیون، نویسندگان، روشنفکران و صدها هزار مردم عادی را شامل می‌شدند، بعدها در عرصه‌ی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کردستان سوریه، حضوری چشمگیر و فعال یافتند. چنانچه در سال ۱۹۲۷ برخی از همین فعالان کرد “جمعیت خویبون” را تأسیس نمودند که در مدت کوتاهی در بین کردهای سوریه پایگاه عظیمی یافت، آنچنان که بعدها در بنیان‌گذاری دیگر جنبش‌های سیاسی کردهای سوریه بسیار مؤثر واقع شد.
 
از آنجا که جنبش کردهای ترکیه توسط رژیم آتاتورک قلع و قمع شده و عملاً مسئله‌ی کردستان ترکیه خاتمه‌یافته تلقی می‌شد، انبوه انقلابیون، نویسندگان و اندیشمندان گریخته از کردستان تحت تسلط ترکیه، منبع و منشاء نشر زبان و فکر شدند و در اعتلای فرهنگ و ادب کردی و انتشار مطبوعات کردی و ایجاد احزاب کردی نقش اساسی یافتند. چنین روندی در ترکیه‌ی کمالیستی متوقف و رو به مرگ نهاده بود. در چنین حال و هوایی هم بود که یکی از بزرگترین شاعران کرد، “جگرخوین”، که از تبار گریختگان از آن سوی خط بود، پرورش یافت.
 
 کردستان سوریه. رنگ قرمز بخش‌هایی از کردستان سوریه است که گفته می‌شود تا کنون زیر تسلط نیروهای کرد قرار گرفته‌اند.
کم کم جنبش اجتماعی، سیاسی کرد در سوریه، خواهان استقلال داخلی و سیستم غیرمتمرکز برای کردها شد. این خواست حساسیت شدید اعراب سنی را بدنبال داشت. ناسیونالیسم رو به رشد عربی و استقلال سوریه در سال ۱۹۴۶ به این تنش دامن زد.
 
عرب‌های ناسیونالیست سوری بر آن بودند سوریه‌ای ایجاد کنند با جامعه‌ای همگون. آنان می‌کوشیدند با  اتحاد اقلیت‌های مذهبی اعراب علوی، مسیحی و دوروزی، سوریه‌ای یکدست با هویتی جدید بسازند. کردها به اعتبار کرد بودنشان، در این برنامه‌ هویت‌سازی عربی نمی‌گنجیدند.
 
یک نقطه‌ی عطف سرکوب و خفقان علیه کردها، تأسیس “جمهوری متحده‌ی عربی” سوریه و مصر است. در آن مقطع ناسیونالیسم عربی تشدید شد و مشی دگرستیزانه جمال عبدالناصر و دیگر ناسیونالیست‌های عرب اوج گرفت. کردستیزی از آن پس جزو ثابت سیاست‌ حکومتی سوریه بوده است.
 
سیاستهای کردستیزانه با هدف تعریب یا عرب سازی کردستان سوریه به شکل‌های مختلفی به اجرا درآمده است، از جمله به صورت غصب املاک و زمین‌های کردها، تغییر نام نواحی و روستاهای کردی به عربی و ممنوعیت زبان کردی. شاید ناعادلانه‌ترین این سیاست‌ها، همانا سلب تابعیت سوری از صدها هزار کرد سوری باشد، آن هم به این بهانه که اینان در اصل کردهای گریخته از چنگال سیستم کمالیستی یا همان “بالاخطی”‌هایند. “اجنبی‌ها”، یعنی صدها هزار کردی که از آنان تابعیت سوری دریغ داشته شده، و “مکتوم‌ها”، یعنی آنان که در سرشماری به حساب نیامده‌اند، از بدیهی‌ترین حقوق شهروندی همچون، خرید و فروش زمین و خانه، اشتغال در ادارات دولتی، داشتن پاسپورت، تحصیل و درمان بی بهره ماندند.
 
در سالهای ۲۰۰۳-۲۰۰۲ تظاهرات و تحصن‌هایی از سوی مردم کرد سوریه بروز کرد. آنان خواهان اعطای تابعیت به کردهای سلب تابعیت گشته و رفع ممنوعیت زبان کردی شدند.
 
در ماه مارس ۲۰۰۴ مسابقه‌ی فوتبال بین شهر کردی قامِشلو (بزرگترین شهر کردنشین سوریه)‌ و تیم دیرالزور، سبب درگیری و سرانجام تیراندازی نیروهای سوری به تماشاگران کرد شد. ۷ شهروند کرد کشته شدند و این واقعه سرآغاز زنجیره اعتراضات وسیعی شد که سراسر کردستان سوریه را فرا گرفت. در پی این حوادث، دولتِ بعث وعده داد که حق شهروندی به صدها هزار کرد را بازگرداند.
 
حزب‌های کردستان سوریه
 
جنبش کردهای سوریه تحولات گوناگون عمیقی را پشت سر گذاشته است. جنبش قومی ابتدایی اندک اندک متمایل به چپ طرفدار اتحاد شوروی شد. در سال ۱۹۵۷با گردهم آمدن گروه‌ها و محافل کردِ چپ‌گرا “حزب دموکرات کردستان” (PDK: Partiya Demokrata Kurdistane) تأسیس شد. دبیر کل این حزب، نورالدین زازا، اصالتاً از کردهای ترکیه بود.
 
مسلم صالح، رهبر حزب PYD
گرایش به چپ حزب‌ها و جنبش‌های کردی در هر چهارپارچه‌ی کردستان (ایران، سوریه، عراق و ترکیه) علنی و انکار نکردنی است. از میان ده‌ها حزبی که در کردستان سوریه فعالند، مهمترین و تأثیر گذارترین آنها در حوادث اخیر “حزب اتحاد دموکراتیک” (PYD: Partiya Yekitiya Demokratik) است که در آن ناسیونالیسم با چپ‌گرایی درآمیخته است. گروهی دیگر با همین ایدئولوژی، “حزب حیات آزاد کردستان” (PJAK: Partiya Jiyana azada Kurdistane) است. PJAK برآمده از “حزب کارگران کردستان” (PKK: Partiya karkeren kurdistane) است. PKK
سازمانی چریکی است که ۳۰ سال است با دولت ترکیه می‌جنگد و  از ابتدای تشکیل آن و آموزش اعضایش در دره‌ی بقاع لبنان، سابقه‌ی حضور در سوریه و کردستان سوریه و حمایت دولت بعث را دارا بوده است.
 
PYD توانسته است جایگاه نیرومندی در کردستان سوریه کسب کند. قدرت‌گیری آن به دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی بر می‌گردد، زمانی که سوریه بزرگترین پشتیبان PKK محسوب می‌شد. هزاران تن از شهروندان کرد سوری در قالب این سازمان در کنار دیگر همتباران ترکیه‌ای، عراقی و ایرانی خود علیه ارتش ترک می‌جنگیدند. شمار کردان سوری در همه‌ی رده‌های PKK، و مشخصاً در رده‌های بالای فرماندهی چشمگیر بوده است. این خضور بسیار قابل‌توجه می‌شود، وقتی دریابیم که می‌گویند کردان سوری در صفوف PKK ۴۰۰۰ کشته داده‌اند.
 
پس از تهدید ارتش ترکیه در سال ۱۹۹۸ و دست کشیدن سوریه از حمایت PKK، و گرم شدن رابطه‌ی دو خصم دیرینه، ترکیه و سوریه، بالطبع روابط سوریه و PKK به تیرگی گرایید. ترکیه و سوریه در ضدیت با PKK ، اقدام به همکاری‌های وسیع کردند.
 
از قول عبدالحلیم خدام، معاون حافظ اسد، نقل شده است که: “زمانی که ما به PKK اجازه دادیم وارد سوریه شود، تنها یک خانه به آنها دادیم، به این دلیل که می‌خواستیم به ترکیه فشار بیاوریم. اما پس از ۲ سال وقتی چشم باز کردیم، فهمیدیم آن محل به مرکز آموزش حزبی، مرکز تشکیلات، محل سیاست گذاری تبدیل شده است … حتی تشکیلات کردهای سوریه نیز از آنجا هدایت می‌شد.”
 
پیمان اربیل
 
موقعیت رژیم بعثی دمشق در این چند ماه اخیر با تحول عمده و برق آسایی روبرو بوده است. سرعت و دگرگونی‌های اخیر نه تنها باعث شگفتی تحلیل گران شده، بلکه دولت‌های همسایه و ذینفع را نیز سردرگم کرده است. در یک تحول سریع، نیروهای پراکنده‌ی مسلح در شهرهای مختلف سوریه با پشتیبانی مالی، لجستکی عربستان، قطر و بویژه ترکیه در قالب ارتش آزاد گرد آمدند. جمع بانفوذی نیز که عمدتاً اعضای آن اعراب سنی ساکن خارج از سوریه‌اند، در “شورای ملی سوریه” همپیمان شدند.
 
مسعود بارزانی، رئیس اقلیم کردستان عراق، همراه با سران احزاب کرد سوریه، در اجلاس بستن پیمان اربیل
دولت ترکیه از همان آغاز قیام مردم سوریه در بهار سال ۲۰۱۱ همگام با سیاستهای امریکا و اروپا، موضع تندی در قبال رژیم بعث گرفت و پناهندگان سوری، سربازان فراری و  پیروان “شورای ملی سوریه” را در خاک خود پذیرفت. دولت ترکیه در همگرایی اپوزسیون خارج کشور و همچنین مسلح کردن ارتش آزاد سوریه، نقش بسزایی ایفا کرده است. شاید تجربه‌ی دخالت نظامی امریکا در عراق و یاری خواستن امریکا و ناتو از ترکیه جهت همکاری و در اختیار نهادن پایگاه نظامی انجیرلیک و  پاسخ منفی دولت وقت ترکیه‌ی آنزمان به رهبری حزب “خلق” به ریاست اجویت درس عبرتی برای حکومت کنونی ترکیه به رهبری رجب طیغ اردوغان بوده است. زیرا با آن پاسخ منفی دولت ترکیه کنار گذاشته شد و دست دولت ترکیه از تحولات عراق کوتاه ماند. کردها در همسایگی ترکیه در کشور عراق برخوردار از خودمختاری شدند، پرچم خود را برافراشتند و به پاداش تأمین امنیت در بخش عظیمی از عراق و مساعدت امریکا هم اینک در تحولات منطقه‌ای صاحب نفوذ‌ گشته‌اند.
 
ترکیه همواره نسبت به قدرت گرفتن PYD در کردستان سوریه هراس داشته و مدام در گفت‌وگوها با “شورای ملی سوریه”، نسبت به این مسئله هشدار داده است.
 
جریان‌های کردی سوریه، هم نگران دخالت مستفیم ترکیه در امور کردستان سوریه هستند و هم نگران قدرت‌گیری اخوان‌المسلیمن که اختلاف و عداوت میان آنان و احزاب کرد سابقه دارد. از این رو به تدبیر و وساطت مسعود بارزانی، رئیس منطقه خودمختار کردستان عراق، یک پیمان‌نامه‌ی همکاری میان “مجلس خلق” وابسته به  PYD و “شورای ملی کردستان” که متشکل از دیگر احزاب کرد سوری است، در شهر اربیل به امضا رسید. براساس این پیمان طرفین توافق کردند تا مشترکاً در مورد سرنوشت این بخش کردستان تصمیم بگیرند.
 
پس از این پیمان، که به “پیمان اربیل” موسوم شد، تحولات در کردستان سوریه شتاب گرفت. کردها در آغاز خیزش علیه رژیم بشار اسد  از شرکت در اعتراضات سراسری دوری می‌جستند و  رغبت چندانی برای شرکت در قیام‌ها از خود نشان نمی‌دادند، چرا که نگران قدرت گرفتن  اعراب سنی و در انزوا قرار گرفتن خود بودند، به پشتیابی همه جانبه دولت ترکیه  از “شورای ملی سوریه” با سوء ظن می‌نگریستند. آنان عملاً  در پی امتناع “شورای ملی سوریه” از به رسمیت شناختن حقوق کردها از آن شورا کناره گیری کرده بودند. ولی حالت انفعال و انتظار چندان دیر نپایید. کردها در حرکتی البته قابل پیش‌بینی، تحولات سوریه را وارد مرحله‌ی جدیدی کردند.
 
کردها با کمترین مقاومت از جانب وفاداران به دولت بعث، بخش عظیم مناطق کردنشین سوریه همچون شهرهای کوبانی، آمودا، اَفرین و… را تصرف کردند و بر فراز شهرهای آزاد شده نه تنها پرچم کردستان، که بیرق PKK را نیز برافراشتند.
 
و اینک کردستان سوریه، که کلید کردستان ترکیه محسوب می‌شود، قلمرو اقتدار PYD شده است، که برادر دو قلوی PKK، دشمن سرسخت حکومت ترکیه است. PKK در دستان سوء استفاده‌گر دولت بعث سوریه (همچون دیگر دولت‌های منطقه) مانند شمشیری دولبه عمل کرده است، و ترکیه خسته از جدال خانگی ۳۰ ساله در کردستان خود، هم اینک در همسایگی‌اش کابوس کردستانی دیگر را در پیش چشم می‌بیند.