نوری زاد با صداقت در مواجهه با اعتقاداتاش ناتوان از مهار بغض، اشک داغ واژههایش را میبُرد. به گمان من که احساس سنگشدگی دارم، اینجا هر خدایی از شرم خودکشی میکند.
Anonymous / 21 May 2012
بله ظاهرا مثل اینکه خدایان منتظر بودند که پس از ۳۰ سال جنایت و رذالت جمهوری اسلامی در حق مرم و جوانان مبارز ایران، از بین همان پاسداران خمینی زده یک “نوریزاد” پیدا شود و اشک بریزد، انهم نه بابت ۳۰ سال جنایت رهبر و مراد و مولایش، خمینی و دم و دنبالچه هایش، نه بابت ۳۰ سال دنباله روی خودش از این مظاهر جنایت و فساد و ارتجاع و خشک مغزی، ……بلکه بابت برخورد سر ارتجاع و خرافات مذهبی به زمین سفت و سخت واقعیات عینی و زمینی و مادی و ترک خوردن اعتقادات متعصبانه و اعتقادات ارتجاعی که از کودکی با ان بزرگ شده. این گریه، به حسرت تاجری می ماند که متاعی را که عمری به ان میبالید از دست رفته میبیند و از بابت از دست رفتنش اشک حسرت میریزد. این حسرت، به حسرتهای نوستالژیک دوران بزرگسالی میماند، حسرتی که نشان از ترک خوردن دنیای زیبای کودکی و ورود به دنیای واقعیات عینی دارد.
به امید نابودی ارتجاع و تعصب تا دیگر شاهد پوسته شکنی مردی در میانسالی نباشیم. یادمان باشد که پوسته شکنی وظیفه هر روزه ماست و آزادی بیان و اندیشه تضمین همیشگی چنین پوسته شکنیی.
Anonymous / 23 May 2012
توجه: کامنتهای توهینآمیز منتشر نمیشوند. کامنتهای حاوی لینک به عنوان "اسپم" شناخته میشوند.
نوری زاد با صداقت در مواجهه با اعتقاداتاش ناتوان از مهار بغض، اشک داغ واژههایش را میبُرد. به گمان من که احساس سنگشدگی دارم، اینجا هر خدایی از شرم خودکشی میکند.
Anonymous / 21 May 2012
بله ظاهرا مثل اینکه خدایان منتظر بودند که پس از ۳۰ سال جنایت و رذالت جمهوری اسلامی در حق مرم و جوانان مبارز ایران، از بین همان پاسداران خمینی زده یک “نوریزاد” پیدا شود و اشک بریزد، انهم نه بابت ۳۰ سال جنایت رهبر و مراد و مولایش، خمینی و دم و دنبالچه هایش، نه بابت ۳۰ سال دنباله روی خودش از این مظاهر جنایت و فساد و ارتجاع و خشک مغزی، ……بلکه بابت برخورد سر ارتجاع و خرافات مذهبی به زمین سفت و سخت واقعیات عینی و زمینی و مادی و ترک خوردن اعتقادات متعصبانه و اعتقادات ارتجاعی که از کودکی با ان بزرگ شده. این گریه، به حسرت تاجری می ماند که متاعی را که عمری به ان میبالید از دست رفته میبیند و از بابت از دست رفتنش اشک حسرت میریزد. این حسرت، به حسرتهای نوستالژیک دوران بزرگسالی میماند، حسرتی که نشان از ترک خوردن دنیای زیبای کودکی و ورود به دنیای واقعیات عینی دارد.
به امید نابودی ارتجاع و تعصب تا دیگر شاهد پوسته شکنی مردی در میانسالی نباشیم. یادمان باشد که پوسته شکنی وظیفه هر روزه ماست و آزادی بیان و اندیشه تضمین همیشگی چنین پوسته شکنیی.
Anonymous / 23 May 2012