نعیمه دوستدار – زن، تحصیلکرده است. زیباست. موقعیت شغلی خوبی دارد. ده سال است که ازدواج کرده و یک دختر شش ساله دارد. عشق نوجوانی او اما خیلی دوام نداشته است.
زن، سالهاست بار تنهایی، بیمسئولیتی و کممهری شوهرش را تحمل میکند و حتی کتک میخورد. تصویر چهره کبودش را بارها و بارها دوستان و همکارانش دیدهاند. هربار داستانی سرهم کرده از تصادف و خوردن به در ماشین و … حالا دیگر جای پنهانکاری هم نمانده است. یکی، دوبار به فکر طلاق افتاده است. اندازه یک شبانهروز به حرفهای دوستانش فکر کرده است که او را به جدایی تشویق کردهاند، اما جرئتش را نداشته است. فکر اینکه شوهرش، دخترش را به او ندهد و پدرش بعد از طلاق او را به خانه راه ندهد، اجازه هر تصمیم دیگری را از او گرفته است. زن ده سال است با تحقیر و توهین و فشار، کانون خانوادهاش را نگهداشته و از آمار طلاق خانوادههای ایرانی بیرون مانده است.
جامعه ایران، هویت زن را بیش از هر چیز در چهارچوب خانواده و با ازدواج تعریف میکند و زنان مجرد، مستقل یا مطلقه در آن جایگاهی ندارند. این رویکرد به تازگی در نقد فمینیسم توسط رهبر جمهوری اسلامی کاملاً مشهود است؛ چرا که او، فمینیسم را در تضاد و مقابله با خانواده میداند
طلاق، یکی از سنگینترین کلماتی است که یک زن ایرانی ممکن است به آن فکر کند یا به زبان بیاورد. با اینکه مسئولان حکومتی و نهادهای مسئول مدام درباره بالا رفتن آمار طلاق در خانوادههای ایرانی حرف میزنند و از آن ابراز نگرانی میکنند، با این حال متن جامعه ایران هنوز از این واژه وحشت دارد و زندگیهای ناهنجار در آن غلبه دارند.
ستاد مبارزه با طلاق
مسئولان جمهوری اسلامی، برای کاهش آمار طلاق اقدامهای تبلیغی زیادی انجام دادهاند و طرحها و برنامههای مختلفی ارائه کردهاند. اواخر سالی که گذشت، نخستین جلسه ستادی به نام “ستاد ملی زن و خانواده” برگزار شد. در این جلسه که سه وزیر دولت در آن حضور داشتند، آییننامههای داخلی این ستاد و طرح سند جامع تحکیم و تعالی خانواده بررسی و وظایف نهادها و سازمانهای عضو آن برای کاهش طلاق و تحکیم خانواده تعیین شد. قرار است “برنامه جامع تشکیل، تحکیم و تعالی نهاد خانواده و پیشگیری از تزلزل و فروپاشی آن و کنترل آسیبها و پیامدهای ناشی از طلاق در کشور” به وسیله این ستاد تدوین شود. این در حالی است که در میان محورهای پیشنهاد شده برای تدوین سند کاهش طلاق، اشارهای به قانونهای نابرابر و تبعیضهای زمینهساز ایجاد بحران در خانواده نشده است.
جامعه ایران، هویت زن را بیش از هر چیز در چهارچوب خانواده و با ازدواج تعریف میکند و زنان مجرد، مستقل یا مطلقه در آن جایگاهی ندارند. این رویکرد به تازگی در نقد فمینیسم توسط رهبر جمهوری اسلامی کاملاً مشهود است؛ چرا که او، فمینیسم را در تضاد و مقابله با خانواده میداند.
در ایران، سایه سنگین نگاههای سرزنشگر بر زنانی که به هر دلیل ازدواج نکردهاند یا از محیط رسمی خانواده خارج شدهاند، سنگینی میکند. بسیاری از زنان با وجود موقعیتهای ممتاز تحصیلی، اقتصادی و شغلی، بدون ازدواج خود را ناکام و سترون میبینند و برای رها شدن از افسردگی ناشی از تجرد، به هر قیمتی تن به ازدواج میدهند. فشار اجتماعی و توقع دیگران در کنار تشویقهای بیپایه برای تشکیل خانواده، بسیاری از زنان را به ازدواجهای عجولانه و بدون شناخت میکشاند. در کنار این نوع ازدواجها، شمار زیادی از زنان معمولی هم هستند که تابع سنتها و عرفهای رایج، بدون داشتن پشتوانههای فردی و اجتماعی، در اولین فرصت ازدواج میکنند و کمی بعد صدای نارضایتی از زندگیهای زناشویی بلند میشود.
یک تلخی بیپایان
در مواجهه با مشکلات خانوادگی، زنان ایرانی مجبور به سکوت و پذیرش هستند. این سکوت از درون و بیرون به آنها تحمیل میشود. جامعه از آمار بالای طلاق نگران است و تریبونهای رسمی، مدام از نابهسامانیهای خانواده حرف میزنند و بر دوام زندگیهای زناشویی تاکید دارند. گیتی فرهمند، روانشناس بالینی، درباره وضعیت زنان در شرایط بحرانی زناشویی میگوید: “از زنان توقع میرود که مشکلات را حل کنند و اگر نمیتوانند، با آن کنار بیایند. مواجه شدن با بحران در رابطه با همسر، در جامعهای که بیشترین توقع را از زن دارد، باعث افسردگی و احساس گناه در زن میشود. فکر اینکه آنقدرها که باید خوب نبودهاند و توانایی حفظ زندگیشان را نداشتهاند یا به اندازه کافی تلاش نکردهاند، باعث میشود زنان در مرحله اول مواجهه با این موضوع، آن را پنهان کنند یا دنبال راه حلهایی بگردند که محور انجامش خودشان باشند. با شکست در این مرحله، آنان سراغ لایههای نزدیکتر در اجتماع میروند.
خانواده، در بیشتر موارد ظرفیت پذیرش این موضوع را ندارد و او هم زن را مقصر تلقی میکند. توصیههای غیر علمی به یچهدار شدن و مدارای بیشتر، زنان را دچار مشکلات اساسیتر میکند. حتی مشاوران و کارشناسان آسیبهای اجتماعی هم به زنان توصیه میکنند تا جای ممکن این طناب را در دست نگهدارند، هرچند ممکن است سر دیگر طناب در دست کسی نباشد.”
گزینه طلاق از نظر بیشتر خانوادههای ایرانی منتفی است. کسی علاقهمند نیست بار اجتماعی ناشی از آن را برای دختر و خواهر خود بپذیرد. برای خود زنان هم این گزینه ترسناک است. آنها به تجربه دریافتهاند که هزینههای اجتماعی جدایی سنگین است. قانون نابرابر نه تنها حق زنان را برای تقاضای طلاق به رسمیت نمیشناسد، بلکه بسیاری از حقوق زن را در صورت طلاق از او میگیرد. سرپرستی فرزندان، مهریه و سرمایههای مادی به دست آمده در زندگی مشترک، تنها چیزهایی نیستند که در صورت طلاق از دست میروند. زن، علاوه بر اینها سرمایههای اجتماعی زیادی مثل حمایت خانواده، اعتبار اجتماعی و حتی آبرویش را از دست میدهد.
زندگی آینده او پس از طلاق هم ترسناک است. اغلب زنان مطلقه یا باید به خانه پدری برگردند و شرایط سخت یک زندگی بدون استقلال را قبول کنند یا اگر استقلال را برگزیدند، با بحرانهای مالی، نگاه خشن اجتماع و تنهایی دست و پنجه نرم کنند. دشواریهای تامین زندگی، پیدا کردن شغل و آسیبپذیرتر شدن در مقابل آسیبهای اجتماعی، تنها بخشی از آیندهای است که زنان پس از طلاق برای خود تصور میکنند.
پایان تلخ
همه اینها حقیقت دارد، اما ماندن در یک زندگی نابهسامان برای زنان عواقبی دارد که گاهی در مقایسه با عواقب طلاق، جبرانناپذیر است. زنانی که در چنین زندگیهایی میمانند، ممکن است دچار انواع و اقسام آشفتگیهای روحی و روانی شوند. آنها که در عمل در شرایط طلاق عاطفی به سر میبرند، اغلب رابطهای با همسرشان ندارند و تنها برای حفظ ظاهر در یک خانه زندگی میکنند.
با وجود تمام فشارهایی که در جامعه ایران برای جلوگیری از طلاق وجود دارد، در بسیاری از زندگیهای به بنبست رسیده، جدایی را میتوان یک اتفاق فرخنده تعبیر کرد که به زنان این امکان را میدهد در شرایطی امنتر از نظر روانی و فیزیکی زندگی کنند
گیتی فرهمند، درباره اثرات این شکل زندگی زناشویی بر زنان میگوید: “خلاءهای جنسی، عاطفی و اجتماعی زنان را دچار افسردگی و فقدان اعتماد به نفس میکند و ظرفیتها و استعدادهایشان را از بین میبرد. این دسته از زنان به مرور بیشتر تواناییهای خود را از دست میدهند و شغل و حضور اجتماعیشان هم متاثر از این جریان، در معرض خطر قرار میگیرد. بیارادگی و ضعف در تصمیمگیری در کنار بحرانهای روحی شدیدتر، زمینهساز جرم و جنایت هم میشود. میل به خودکشی یا همسرکشی در این دسته از زنان بیشتر است و فرزندان چنین زنانی، بیشتر در معرض آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد و فرار از خانه قرار میگیرند.”
او معتقد است که با وجود تمام فشارهایی که در جامعه ایران برای جلوگیری از طلاق وجود دارد و با وجود تمام مشکلات فرهنگی و قانونی، در بسیاری از زندگیهای به بنبست رسیده، جدایی را میتوان یک اتفاق فرخنده تعبیر کرد که به خصوص به زنان این امکان را میدهد که خود را از فشارهای جانکاه آزاد کنند و در شرایطی امنتر از نظر روانی و فیزیکی زندگی کنند. خانم فرهمند تاکید میکند: “طلاق در ایران یک تابو است، اما شکستن این تابو را حتی میتوان یک موضوع فمینیستی تلقی کرد. در مواردی که زندگی زناشویی تمام هویت یک زن را زیر سئوال میبرد و به روح و جسم او آسیب میزند، آگاهیبخشی به زنان برای نجات خود، یک گام مثبت است و میتواند نقش زن را قربانی به پیروز میدان تبدیل کند. هرچند این روش در جامعه ایران چندان پسندیده نیست، اما بسیاری از ما روانشناسان، در مشاوره به مددجویان توصیه میکنیم از این سیکل معیوب خارج شوند.”
به این ترتیب، در بسیاری از زندگیهای زناشویی که با طلاق عاطفی سالیان زیادی دوام پیدا میکند، طلاق یک تصمیم جسارتآمیز است که میتواند نشانه شجاعت باشد. با وجود شرایط دشواری که پیش روی زنان متقاضی طلاق در ایران قرار دارد، شکستن این تابو، میتواند باعث کم شدن فشار روی زنان مطلقه شود و اثر زندگی در شرایط پرتنش را برای آنها و فرزندانشان کمتر کند. به رسمیت شناخته شدن حق زن برای داشتن یک زندگی در امنیت روانی و فیزیکی، هرچند گاهی با ویران شدن یک بنای پوسیده همراه است، اما میتواند فرصت را برای پیریزی یک بنای تازه و محکم فراهم کند و به نوعی، تعبیر جمله معروف فیلم “درباره الی”، ساخته اصغر فرهادی باشد که میگوید: “یک پایان تلخ بهتر از تلخی بیپایان است.”