نیمی از روزهای هر سال به عنوانهایی مزین شدهاند که تاریخمان را به ما یادآور میشوند. این روزها، تاریخی را به یاد ما میآورند که رویدادهایی را در خود گنجانده است.
عنوان این روزها بسته به شرایط فرهنگی- سیاسی و پیشینهمذهبی هر کشور و اجتماعی تغییر میکند. برای نمونه در کشورهای اسلامی، بسیاری از برگهای تقویم به وقایع دینی اختصاص دارند، در حالیکه روزهای ملی انگشتشمارند و رویدادهای بینالمللی به هیچ بخشی از این تقویمها تعلق ندارند. چراکه حکومتهای دینی، حکومتهای بستهای هستند که تقویم و مناسبتهای خودشان را دارند. در این تقویمها اگر روز مرد، روز زن و روز کودکی وجود داشته باشد طبق تعریف آنها در تقویم جای گرفته است.
همانقدر که تصور ما از زنانگی تحت تاثیر جنبههای زایندگی، مادرانگی و لطافت جنس مونث قرار گرفته است، بههمان میزان موجودیت زنانه را فارغ از پتانسیلهای موجود در آن غیر قابل تصور کرده است
هر حکومت بستهای خواه دینی یا غیر دینی از خوانشهای جهانی فاصله میگیرد و دنیا را مطلقاً از دریچهچشمان خود مینگرد. در نقاطی از جهان که دنیا را از دریچهدیگری نگاه میکنند، روزهایی پاسداشته میشوند که مورد توافق جمع بیشتری از ساکنان زمین باشند. روزهایی که از تلاطم تاریخ گذشتهاند و حالا روی برگهای تقویمی جهانی و نه فقط برای کشوری خاص آرام گرفتهاند. روزهایی که جدا از دلبستگیهای ملیگرایانه و تعصبهای مانده در گذشتهخواستها و دغدغههای افراد بیشتری از هر ملیت و هر زبان را در برمیگیرند و خاستگاهی ژرفتر و پایهایتر را در مسیر رشد بشر به سمت زندگی بهتر پی میگیرند. لازم به یادآوری است که آنچه مورد توافق اکثریت یک جامعه، حتی جامعهجهانی قرار میگیرد، صرفاً بهترین گزینهانتخاب نخواهد بود.
شبحی از یک پریواره
هشتم مارسِ هرسال را به عنوان نمونه بسیاری از فعالان حقوق بشر به مناسبت روز زن گرامی میدارند و برای این روز برنامهریزی میکنند. آنها هر سال که این روز از راه میرسد، بیانیهها، نشستها و تجمعهای اعتراضی خودشان را دارند. در حالیکه بسیاری از زنان در هر گوشهدنیا با هر هشت مارسی که از راه میرسد، این سئوال را میپرسند که اصلاً چرا روزی به نام روز زن وجود دارد؟
ضرورت پاسخ به این پرسش برای هر نهادی که در مسیر احقاق حقوق زنان فعالیت میکند راهگشا خواهد بود. اگرچه در پی این پرسش نقطههای مبهم دیگری آشکار خواهند شد که شاید این قدرت را داشته باشند تا تاریخچهجنبشهای فمینیستی را به زیر سئوال ببرند. شاید تلاش برای آزادی زنان به حرکتی اگزیبیسیونیستی و نمایشی خامدستانه تبدیل شده است تا واقعیتی که توان تغییر را فراهم سازد.
آیا آن زن که در هشت مارس حضورش پاسداشته میشود، ازهمان دست زنانی است که ما در اطراف خود میبینیم یا از آن دستهدیگری است که ما کمتر آنها را میبینیم ولی بیش از حضور در خیابانها، رسانهها و خانهها در جایی حضور دارند که صرفاً ویترینی برای نگهداشتن زن در یک قالب خاص است؟ بهتر است پرسش را اینگونه مطرح کنیم: آیا با تلاش برای فراروی از جامعه در شکل سنتی آن هنوز هم به دوتاییهای زن- مرد و زنانگی- مردانگی احتیاج داریم یا نه؟ آیا آن دال که ما تمامی گونهای از بشر را در آن جمع کردهایم، میتواند مصداقهای گوناگون آنگونه را در خود جای دهد یا فقط شبحی از پریوارهای را پیش روی ما قرار میدهد که رویای زن اثیری را در ذهنها زنده نگه میدارد.
همانقدر که تصور ما از زنانگی تحت تاثیر جنبههای زایندگی، مادرانگی و لطافت جنس مونث قرار گرفته است، بههمان میزان موجودیت زنانه را فارغ از پتانسیلهای موجود در آن غیر قابل تصور کرده است. به عبارتی دیگر ما برای زن دانستن یک فرد انسانی خارج از فیزیولوژی او نقشپذیری او به عنوان جفت مکمل مرد، زایندههستی و عضو ضعیف و لطیف اجتماع را متصور میشویم و اگر وجود یک زن چنین مصداقهایی را تایید نکند او را از دایرهزنانگی به بیرون پرتاب میکنیم. با همهاین تفاصیل و جدا از مسئلهای که مطرح شد، جستن زنانگی صرفاً در تنانهیک زن محل سئوال است. چه برسد به اینکه در تنانهیک زن نقشهای برساختهو نسبت داده شده به زنانگی را بجوییم.
اقتصاد و قدرت
برای ذهنهایی که هنوز زنانگی را در تنانهیک زن به “اثیری” و “لکاته” تقسیم میکنند و در این راستا سود و زیان خود را دنبال میکنند، راه زیادی برای پذیرش جریان زنانههستی در هر زیست ذیحیاتی در پیش است، اما فقط این پذیرش نیست که یک فرد با چنین تفکری به آن نیازمند است. در دنیایی که ما در آن به سر میبریم هر مقولهای با دو پارامتر “قدرت” و “اقتصاد” سنجیده میشود و در جایگاه خود قرار میگیرد. بنابراین با نگاهی دقیقتر به رویکرد جوامع واپسگرا از یکسو، از سویی دیگر جوامع پیشرفته و در کنار آنها جنبشهای آزادیخواه و مردمان برابریطلب و مدافع حقوق زنان خواهیم دید که همهآنها با وجود تفاوت در شکل ظاهری رفتار و نتیجهرفتارشان یک راه را در پیش گرفتند. آنها هر کالایی را در چرخهمصرف و تولید قرار میدهند و از این “چرخهاقتصاد” در پی تولید “قدرت و سودجویی” در نزد خود هستند.
اجتماع بشر برای ایجاد نظمهای بیرونی سعی در دستهبندی و تقسیمبندی خود طبق نُرمهای سازگار با بافت قدرت دارد که در این رهگذر ناگزیر از تولید مازاد خود است
واقعیت این است که ما در هر جایگاهی و با توجه به زندگی در هر اجتماعی این روز را برای کنترل یک نوع قدرت در نظر میگیریم تا به این وسیله تسلط زنانگی دیگر حوزهها را محدود کنیم. زنانگی اما بیکار نمینشیند چرا که قدرت زنانگی از جنس دیگری است. زنانگی چه در تنهای همجنسگراها، روسپیها، زنان معلول و حتی هرمافرودیتها و تنهای از شکل افتادهای چون قربانیان خشونتهای جنسی و کارگرها که به نوعی در حوزهتنانهزنانه تعریف میشوند خود را پخش میکنند و تسلط را از شبح پریوارهای که سعی در پاسداشت آن میشود، سلب میکنند. زنانگی چه در تنهای زنانه و چه در انداموارههای خارج از تعریف زنانه خود را تکثیر میکنند و از موجودیت خود قدرت میگیرند. چرا که این قدرت با قدرت غالب در اجتماع چه در ساخت و چه در رفتار تفاوت دارد.
هر تقسیمبندی، جداسازی و یا ایجاد نظم بیرونی در یک زیست چارهای جز تولید مازاد ندارد. اجتماع بشر برای ایجاد نظمهای بیرونی سعی در دستهبندی و تقسیمبندی خود طبق نُرمهای سازگار با بافت قدرت دارد که در این رهگذر ناگزیر از تولید مازاد خود است. تفاوتی ندارد که شما چه چیز را تقسیمبندی میکنید. شما میتوانید در ساختار یک اجتماع به تقسیم ثروت دست بزنید. میتوانید شهروندان یک کلونی انسانی را طبقهبندی کنید و حتی میتوانید برگهای یک تقویم را میان مناسبتها و بزرگداشتها تقسیم کنید. اختصاص یک روز به زنان به ایشان قدرت نمیدهد و لزوماً حقی را در دسترس آنها نمینهد. واگذاری روزی چون هشتم مارس به قسمت انتخاب شدهای از یک جامعه به منظور کنترل و مدیریت رفتار آن در جهت مطالبه حقوقشان در مسیری ویژه برنامهریزی میشود تا قسمتهای جدا از هم افتاده یک جامعه خود را در هر روز تقویم پراکنده نکنند.