سادات حسینی- منطق گفتمان استعماری، همانطور که در بخش قبل به آن اشاره شد عاجز از فهم روابط اجتماعی به گونهای دینامیک، برای درک و توصیف آنچه در جوامعی چون ایران میگذرد، دست به نوعی تقلیلگرایی میزند.
در این منطق ما شاهدیم که چگونه حذف تصاویر مربوط به بخشهایی از اجتماع و تعمیم دادن و بزرگ کردن تصاویر برخی دیگر، تصویر ناقص و مبهمی از این جوامع ارائه میدهد که در بسیاری از موارد پویایی لازم را برای درک انگیزههای کنشگران و معانی نهفته در کنشهای اجتماعی آنان (نحوه پوشش، سبک زندگی و…) ندارد.
بهطور قطع در شرایطی که در تصویر بازنمایی شده از زن انقلابی سال۱۳۵۷، پوشش اسلامی و چادر با خواست حکمرانی حکومت اسلامی و مبارزه با سلطه غربی و امپریالیسم آمریکایی همراه شده است، گفتمان استعماری توان فهم حضور دوباره این شخصیت و نحوه پوشش در اعتراضهای صلحطلبانه جنبش سبز، اینبار با خواست حقوق دموکراتیک و آزادیهای اجتماعی سیاسی را ندارد. به علت همین عدم توانایی ادراکی است که دست به فرآیند حذف سیاسی میزند. تصویر زن محجبه خواستار حقوق دموکراتیک حاضر در اعتراضهای جنبش سبز، نه تنها در منطق استعماری، توجیهناپذیر و غیر قابل فهم است که بیش از آن، خطری است بالقوه برای همه تصویرسازیهای پیشین از انقلاب ۵۷ و زنان و مردان انقلابی به وجود آورنده آن.
جمهوری اسلامی با حذف تصویر زنان چادری و محجبه و با پررنگ کردن تصویر زنان و دختران “بدحجاب”، با تاکید بر صحنههایی که میتواند معترضان جنبش را سکولار و لائیک معرفی کند، سعی بر آن دارد که جنبش سبز را متعلق به بخش خاص و کوچکی از جامعه ایرانی معرفی کند
آنچه از یک جستوجوی سریع در گوگل هم میتوان فهمید این است که زن فعال جنبش سبز زنی است که در ظاهریترین سطح، اعتقادی به حجاب اسلامی ندارد.تصویر زنان معترض جنبش سبز و عکسهای منتشره از آنان در مقالات مختلف نشریات معروف و معتبر غربی، تصویر زنانی است با موهای بیرون از شالها، در بسیاری از موارد آرایش کرده و لاک زده (گاه به رنگ سبز)، با مانتوهایی رنگی و آستینهایی کوتاه. در مجموع زنهایی که به نظر، اعتقادی به حجاب اسلامی ندارند و شالی هم که بر سر دارند تنها نشانهای از اجبار سیستم دولتی و پوشش اجباری است.
سبک زندگی نسل جوان ایرانی در رسانهها
تصویر تشدید شده از بیاعتقادی به حجاب اسلامی اما تنها بخشی از نگاه استعماری است. برای فهم معانی دیگر بهتر است آن را در کنار بقیه تکههای پازل همچون سبک زندگی نسل جوان ایرانی در رسانهها و فضای آکادمیک غربی مورد توجه قرار دهیم.
عجیب نیست که در امتداد همان منطقی که در سالهای گذشته زندگی ایرانی را در منجلابی از سنتهای دست و پاگیر و خشن مردسالار و سرکوبهای پیدرپی دولتی نشان میداد (کتابهایی مانند “بدون دخترم هرگز”و آثار هنری شیرین نشاط)، به نظر میرسد اکنون با موج جدیدی از بازنماییها روبهرو هستیم که در آن زندگی نسل جوان ایرانی بهطور تشدید یافتهای به حریم خانهها و حیطه عمومی تقسیم میشود.
فیلمها ونوشتههای امروزی پر است از تصاویر جوانان ایرانی که سبک زندگی “غربی” را (با تاکید بر برتری سبک زندگی غربی) انتخاب کردهاند، روابط آزاد جنسی دارند، زندگیشان بر رفت و آمد در پارتیهای عجیب و غریب مختلط میگذرد و به گونهای میتوان آنها را نسلی ایستاده در برابر نسل قبلی ومخالف با ارزشهای آنان دانست.
در فیلمهایی مانند “تهران من حراج” (my Tehran for sale) و “شرایط” (circumstance) که هر دو ساخته ایرانیانی هستند که خارج از مرزهای ایران زندگی میکنند، همچنین در کتابها و پایان نامههایی مثل “طغیان احساسات شهوانی: انقلاب جنسی در ایران” (passionate uprising: sexual revolution in Iran) تاکید بر فاکتورهایی که میتواند نشانگر سبک زندگی غربی جوانان ایرانی باشد، به شدت مشهود است: مهمانیهای بزرگ و سکسی، نوشیدنیهای الکلی، قرصهای اکتازی، نورهای عجیب و غریب و صدای موسیقی ترنس و دختران و زنانی که اینبار در حریم خانهها حجاب ندارند، لباسهای مد روز باز و کوتاه پوشیدهاند، سیگار میکشند، نیازهای جنسی بدن خود را کشف میکنند و با آدمهای متعددی روابط آزاد جنسی دارند.
گاه همزمان در قالب group sexهای توصیفشده در کتاب “انقلاب جنسی” پردیس مهدوی، گاه همجنسخواهانه در قالب داستان دو نوجوان لزبین فیلم “شرایط” و البته در همه این بازنمودها به طور مشترک سایه هراسناک دولت سرکوبگر و متحجر اسلامی به چشم میخورد. کنار هم گذاشتن این تصاویر به نحوی بیانکننده میل شدید غرب در ارائه تصاویر آلترناتیو از زندگی زیرزمینی جوانان ایرانی است که به ما کمک میکند ابعاد دیگری از مسئله بازنمایی رسانهای زنان در جنبش سبز را بفهمیم.
گفتمان استعماری در آفرینش سوژه قربانی
آنچه گفتمان استعماری در پی آن است را شاید بتوان تلاشی برای ارائه تصویری هژمونیک و تعمیمگرا از نسل جدید ایرانی، بیگانه و ناآشنا با ارزشهای نسل قبل، پشیمان از رویکردهای غربستیزانه و اسلامگرای انقلاب ۵۷ و در مجموع “قربانی”ای در دام حکومت بنیادگرا و سرکوبگر اسلامی دانست. قربانی سرکوبی روزانه و فراگیر. این بارهم با همان مفهوم آشنا و دیرینه گفتمان استعماری در آفرینش سوژه قربانی و در نتیجه آن نیاز به قدرت نجاتدهنده روبهرو هستیم که در بخش قبل به تفصیل به آن پرداخته شد. چیزی که محصول این نوع بازنماییهای مطلقگرایانه است این است که جوانان نیاز به دخالت دولت دموکراتیک و بشر دوست آمریکایی دارند که آنها را به عنوان قربانیان ستم دستگاه اسلامی که به انتخاب خویش سبک زندگی “غربی” را انتخاب کردهاند و به کلی با نسل پیشینشان فاصله گرفتهاند، نجات دهند. بدینترتیب و در این بستر اجتماعی است که میتوان چرایی بازنماییهای تشدید یافته تصویر زنان سکولار حاضر در اعتراضهای مربوط به جنبش سبز را فهمید.
با منطقی یکسان، از سوی دیگر رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی نیز دست به عمل مشابهی میزنند. در تصاویر و ویدئوهای منعکس شده از اعتراضهای خیابانی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز ما اثری از حضور بخشهای مذهبیتر جامعه نمیبینیم. جمهوری اسلامی با حذف تصویر زنان چادری و محجبه و با پررنگ کردن تصویر زنان و دختران “بدحجاب”، با تاکید بر صحنههایی که میتواند معترضان جنبش را سکولار و لائیک معرفی کند (به عنوان نمونه کفزدن در روز عاشورا) سعی بر آن دارد که جنبش سبز را متعلق به بخش خاص و کوچکی از جامعه ایرانی معرفی کند. بخش خاصی که اتفاقاً جمهوری اسلامی هم، آنها و سبک زندگیشان را “غربی” و غربزده میخواند.
فیگور زن ایرانی محجبه خواستار حقوق دمکراتیک در جنبش سبز از هر دو سو خطرناک محسوب میشود. از سویی دیگر بنای تصویرهای قبلی پیرامون زنان محجبه و به خصوص زنان محجبه انقلابی ۵۷ را به چالش میکشد و خطکشیهای ایجاد شده میان بدنه اجتماعی و جوان سکولار دینگریز و حاکمیت سرکوبگر اسلامی را از میان برمیدارد، و از سوی دیگر اشتباه بودن ادعاهای جمهوری اسلامی را مبنی بر انحصار جنبش سبز به طبقه و قشر اجتماعی خاص و محدودی از جامعه ایران که پایگاههای مذهبی ندارند، آشکار میسازد.
به این ترتیب آنچه شاهد آن هستیم ساختارهای سلطهای است که دانش لازم برای منافع خویش را تولید و به نام حقیقت ناب عرضه میکنند؛ خواه در فرم سانسورها و تبلیغات رسانهای دولت اسلامی، خواه در فرم بازنماییهای انتخاب شده رسانه غربی.
در انتها باید توجه داشت که این مقاله در پی ارزشگذاری بر سبکهای مختلف زندگی و پوشش نبوده است، چراکه پیرامون هریک از آنها بسیارها نوشتهاند و خواهند نوشت. آنچه این مقاله در پی آن بوده بیان معانیای است که هریک از این سبکهای پوشش در سیستم دوتایی شرقی-غربی یا اسلامی-غربی که بخشی از ادبیات گفتمان استعماری است، به خود میگیرند. یعنی معناهایی که در این سیستم به این اعمال، از بیرون اطلاق میشود. بهطور قطع عدم اعتقاد به حجاب و سلسله دستورات اخلاق جنسی اسلامی را نمیتوان لزوماً نشانههایی از “غربی” شدن و ترجیح سبک زندگی و ارزشهای اخلاقی غربی دانست. همانطور که رعایت حجاب اسلامی را نمیتوان تنها نشانهای از تبعیت از قوانین در بندکشنده، پدرسالار و “متحجرانه اسلامی” فروکاست. آنچه گفتمان استعماری قادر به درک آن نیست و لذا سیاستهای حذف و تعمیم را برای سادهتر کردن مسئله به کار میگیرد معانیای است که یک کنشگر برای کنش خود که در بستر زمانی و مکانی و اجتماعی خاص رخ میدهد در نظر میگیرد.
در همین زمینه:
Source: Saeed Dehghan, “Iran’s Green Opposition Calls Rally Despite Government Ban. “Guardian Newspaper(February13, 2011).
همانطور که رعایت حجاب اسلامی را نمیتوان تنها نشانهای از تبعیت از قوانین در بندکشنده، پدرسالار و “متحجرانه اسلامی” فروکاست.
چرا نمی توان رعایت حجاب اسلامی رو دقیقا همین چیزی که نویسنده گفت دونست؟ پوشاندن موی سر (رسمی که در بین زنان مسلمان صرفا به خاطر همین قوانین در بند کشنده و تصور پدرسالار سنتی و متعلق به هزار و چهارصد سال پیش جامعه ای مرد سالار رایج بوده و هست). نویسنده چه دلایل عقلی (سودمند برای شخص یا اجتماع) رو می تونه برای رسم پنهان کردن موی سر ذکر بکنه؟ چرا پوشاندن موی سر در مذهب توصیه شده (قطعا حجاب امری دینی و قانون دینی است) و چگونه باعث ارتقای سطح کیفیت زندگی دنیوی و اخروی زن مومن می شه؟ واقعیت حجاب رو اگر از دریچه ذهن مردسالار خاورمیانه ای ننگریم (که زن رو مایه تحریک جنسی مرد و باعث به لرزه افتاده پایه های روابط اجتماعی می دونه و از اون می خواد که خودش رو به طور کامل از چشم مردان غریبه پنهان بکنه) پس از چه دریچه ای بنگریم؟ لابد برای محافظت پوست در برابر اشعه خورشید هست. کاشکی زنان مسلمان که این چنین لجوجانه اصرار می کنند که پوشاندن موی سر معنویت هست و از این حرفها، به واقعیتی که خودشون هم بهش پی برده اند (همین قوانین در بند کشنده، پدر سالار و متحجرانه اسلامی که نویسنده به درستی می گه) اعتراف بکنند. چرا زن مسلمان در زمین ورزش باید مقنعه سرش بکنه؟ از کسی که قسمتی از زندگیش رو صرف تفکر و نگارش می کنه، انتظاری بیش از این هست که واقعیتهای چنین بدیهی رو نادیده بگیره
پیمان / 11 February 2012
فکر نمیکنم تصویر فاطی کماندوهای بسیجی که با کلاشینکف در خیابان به مردم حمله میکنند هم تصویر جالبی باشد. سالهای سال تصویری که از زن ایرانی نشان داده میشد این زنان بودند. ولقعت این است که درصد بزرگی از مردم به حجاب چادر با مختصات مورد علاقه ها ملاها علاقه ای ندارند. گروه زیادی هم از ترس چماق جمهوری اسلامی حجاب بر سر دارند. حالا این تصویر انحراف یا عدم انحراف از چیست. مگر کسی در جمهوری اسلامی میتواند با توجه به خواست خودش لباس بپوشد.
کاربر مهمان / 11 February 2012
نوشتاری سطحی در حد انشاهای دانشگاهی پسند همان دانشگاه های غرب. اتفاقا نویسنده خیلی هم تحت تاثیر بحث های غربی «پسا استعماری» است، مد روزهای شل و ول و وارفته ای که اسلام سیاسی را با زرق و برق و پاپیون صورتی زده و در لباس بنجل بحث های به ظاهر شیک و دانشگاهی دوباره حقنه می فرمایند. دم خروس آن جا بیرون می زند که کار نازل و مزخرفی به نام «بدون دخترم هرگز» را کنار آثار هنری شیرین نشاط می گذارد. ذوق هنری نویسنده مطلب کافیست برای شناختن منطق باقی نوشتار. نویسنده حیرت زده است از این که چرا اکنون بی حجابی برای زن ایرانی آلترناتیو است و چرا تصویر زن بی حجاب ایرانی معترض در خیابان، برای رسانه ها مهم تر است. نویسنده یا از پشت کوه های آلپ آمده است یا از سواحل هاوایی. خواهر جان، معلوم است که در جنبش سبز طیف فعالان از خانم فخرالسادات محتشمی پور (همسر تاجزاده) تا زهرا رهنورد و فاطمه کروبی هست تا خانم های بی حجاب و لاییک. اما اگر قدری از روی تحته پوست روشنفکری خود بر می خواستید می دید که از زن لاییک و سکولار یا زنی که به حجاب اجباری اعتقادی ندارد دو بار سلب آزادی شده است. این برای شما جالب نیست؟ خب نباشد. برای ما مهم است. بحث های شما به درد پایان نامه های فوق لیسانسی می خورد که می خواهد بگوید «شما عوام الناس نادان هستید».
کاربر مهمان / 11 February 2012
استعمارزدگی فقط تبعیت از آنچه که رسانه های غربی از وضع موجودمیکنند، نیست. میتوان کاملاً موضعی مخالف با جهتگیریهای استعماری داشت ولی هرموضوعی را از نظرگاه فرمانروایان غربی دید. آنالیز کردن مسالهای از دیدگاه استعماری که پیش از هر چیز مردم یک سرزمین با انواع معنا و مفهوم آن مسئله سر وکار دارند، ذهن مطابق نرم تعریف شده بر نظم جهانی را نشان میدهد. نتیجه اش هم این می شود که به جای داشتن دغدغههای شکل گیری و حفظ جنبشی علیه ظلم داخلی بر مردم (که تمام زنان را نیز شامل میشود ولو چادری )نگرانی از چگونه به نظر آمدن از نگاه “دیگری ” پررنگ می شود. درون مرزهای ایران، کدهای حجاب کاملاًبرای مردم شناخته شده است. بله، زنان چادری بسته به انگیزههای انتخاب چادر انواع گوناگون دارند ولی تشخیص کد حجاب سرکوبگر مورد حمایت حکومت برای همگان به راحتی قابل درک است. حال چرا باید برای ما بازنمایی حجاب و بی حجابی در رسانههای غربی اینهمه اهمیت داشته باشد؟ آیا دلیلی به جز این دارد که چون ملانصرالدین سوزن خود رادر کاهدان تاریک گم کردهایم، ولی در کوچۀ روشن به دنبالش میگردیم، چرا که آسانتراست؟رقصیدن به ساز «جامعۀ جهانی»، یاجنگیدن با آن دو روی یک سکهاند: تعریف کردن خود بر اساس قدرت غالب. بهتر نیست به جای بحثهای تکراری«انواع رویکردها به حجاب»، معنای اسلام سیاسی چادر در ایران امروز را بپذیریم (که عدهای بنا به معذورات و عدهای دیگر برای نشان دادن برتری ایدئولوژی حاکم آن رابه سر کردهاند)؟ بپذیریم که زن چادری در مصادرۀ حکومت است؟وسواس و ترس نویسنده مقاله (که بدبختانه وسواس روز است و شاید از تجربۀ حذف گروههای مختلف در انقلاب 57 نشأت میگیرد)،از یکسان نشان دادن طیف مردم معترض، به آنجا میانجامد که کلاً موضوع ظلم و شدت آن بر اقشار مختلف، که به هیچ وجه یکسان نیست، نادیده انگاشته میشود.
کاربر مهمان / 12 February 2012
دوست محترم و عصبانی
شما مثل اینکه با دقت مطالعه نفرمودید. جایی که نویسنده نوشته:در اینجا قصد بحثی معرفتشناسانه درباره چیستی حجاب اسلامی و ستمی را ندارم که از این بابت بر زن رفته است. میخواهم پیش از بحث بهطور روشن بیان کنم که شکی در این نیست که حجاب اسلامی خود نیز برساخته نظام قدرت دینی مردسالار و ساختارهای فرهنگی سرکوبگر و مسلط بر آن است.
موضوع نقدبازنمایی زن ایرانی سیاسی در رسانه های غربی امپریالیستی است. چه ارتباطی با حرف های شما داره این بحث؟
amin / 13 February 2012
لازم است يادآوری کنم که در بارۀ رضا خان هم دروغ گفته اند .
کشف حجاب کار ايشان نبود – قرت العين دهها سال پيشتر از رضا خان و 150 سال پيشتر از گلشيفته داوطلبانه کشف حجاب کرد …
جان خود را بر سر رهائی زن ايرانی گذاشت . حقيقتأ نه جو گير شده بود و ، نه هوايی برای عروسک شدن در سر داشت.
سرشت زنانه اش با قيد و بند در کشمکش افتاد و ، عصيانش محصول اين تضاد آشتی ناپذير بود
ايرج آبشار / 13 February 2012
زن مطلوب استعمار امپریالیسم پدرسوخته چیه؟ میشه تعریف کنید ما بیسوادها هم بدونیم.
کاربر مهمان / 14 February 2012