پاتریک فان آیزندورن – سرانجام پس از یک ربع قرن، آن‌ها باهم به توافق رسیده‌اند. وزرای تاچر را می‌گویم. موضوع مورد توافق، نمایش فیلم “بانوی آهنین” است که اکنون بر پرده سینما‌هاست. آن‌ها برای این فیلم ارزشی قائل نیستند. برای‌شان فرقی هم نمی‌کند که آن را دیده یا ندیده باشند.
 
به عقیده نورمان تبیت، ستوان وفادار به تاچر، بانوی آهنینی که او می‌شناسد هیچ ربطی به زن احساساتی، نیمه هیستریک و عضو مخفی فمینیست‌ها ندارد که توسط مریل استریپ بازآفرینی شده است. میشل هسلتین، رقیب بزرگ تاچر هم با نارضایتی این فیلم را “‌‌نهایت بی‌سلیقه‌گی” می‌نامد. به این دلیل که مسئله پیری و زوال عقلی رئیس سابقش که حالا فرتوت شده است، بیش از حد دراین فیلم مهم شده و نقش فوق‌العاده‌ تعیین‌کننده‌ای یافته است.
 
نایجل لاوسون که مغز متفکر کابینه تاچر بود، شرکت فیلم فیلیدا لویدز را نوعی اپرای آبگوشتی می‌نامد که تصویر نادرستی ازکابینه مارگارت تاچر ارائه می‌دهد. انتقاد اصلی به این فیلم که بار‌ها هم تکرار شده آن است که دهه ۸۰ قرن گذشته را تنها به سال‌هایی پر از شورش و جنگ تقلیل داده‌اند و دگرگونی‌های مهم دیگر در دوره تاچریسم را نادیده گرفته‌اند.
 
کارگردان فرانسوی، فرانسوا تروفو زمانی درباره همتایش ژان لوک گدار گفته بود که ما دوجور سینِما داریم. سینِمای قبل و سینِمای بعد از گدار. چنین ادعایی درمورد بریتانیا هم صادق است. یعنی انگلستان قبل و بعد از مارگارت تاچر.
به عقیده نورمان تبیت، ستوان وفادار به تاچر، بانوی آهنینی که او می‌شناسد هیچ ربطی به زن احساساتی، نیمه هیستریک و عضو مخفی فمینیست‌ها ندارد که توسط مریل استریپ بازآفرینی شده است
 
درطول ۱۱ سال، مارگارت تاچر زندگی مردم این جزیره را طوری تغییر داد که دیگرهیچ چیز مثل سابق و قابل شناسایی نبود، اما این موضوع که همه چیز بهتر یا بد‌تر شد، هنوز هم جای سئوال دارد و مردم انگلیس پس از دو دهه که از سقوط دراماتیک تاچر می‌گذرد دراین مورد به توافق نرسیده‌اند. واقعیت آن است که تاچر هرگز آن هارمونی اجتماعی را که هنگام انتخاب شدن در سال ۱۹۷۹، با الهام از انجیل مجسم می‌کرد و وعده‌اش را می‌داد، به دست نیاورد.
 
او به شدت و قاطعانه تمام توافق‌های سیاسی به دست آمده پس ازجنگ جهانی را زیر پا گذاشت و به آن پایان داد. برای سال‌ها درواقع فرقی نمی‌کرد که سوسیالیست‌های محافظه‌کار یا محافظه‌کاران سوسیالیست سر کار باشند. کشور بریتانیا مانند چرخ و فلکی اسبی در کنار ملت‌های دیگر در دست‌انداز‌ها بالا و پایین می‌رفت، اما در هیچ دوره‌ای هم تا قبل از سال‌های ۷۰ منابع مالی آن‌گونه یکسان و عادلانه میان اقشار مردم تقسیم نشده بود. عواید حاصل از مالیات‌ها هم به ۹۵ درصد رسیده بودند. این اتحاد طبقاتی به بهای رکود اقتصادی به دست آمد. پادشاهی انگلستان همچون بیماری در احتضار بود که با کمک مایعات تزریقی “صندوق بین‌المللی پول” زنده مانده بود. در اعتصاب‌های مردم هم گروه پانک‌هایی چون سکس پیستولز نقش حمایتی و موزیکال را برعهده داشتند. این پدیده‌ای است که برای مردم بریتانیا تجربه‌ای طبیعی و بدیهی بود.
 
پدیده‌هایی از نوع مارگارت تاچر، شبیه توفان‌هایی بودند که هر چندسال در این کشور وزیدن می‌گرفت.او هم مثل مارکسیست‌هایی که آن‌ها را خوار می‌شمرد، معتقد بود که اصلاحات اقتصادی می‌توانند روح و روان ملت را هم دگرگون کنند.
 
مارگارت تاچر که خودش دختر یک بقال بود، با شعار “تو فقرا را پولدار نمی‌کنی، اگر پولدار‌ها را فقیر کنی”، مالیات پردرآمد‌ها را نصف کرد وقدرت الهی سندیکا‌ها را شکست داد. خانه‌های ارزان‌قیمت دولتی را به حراج گذاشت و تمام شرکت‌های دولتی را به بخش خصوصی سپرد. بیشتر سوبسیدی‌ها لغو شدند. هم چنین یک: “سوبسیدی دست راستی” یعنی کاهش سود وام‌ها.
 
بی‌کاری عظیم هم به نوعی بهایی قابل قبول برای کاهش درصد تورم شد. برای جوان‌های آزاد سال‌های ۸۰ قرن گذشته یک بهشت بود. همه چیز درجاه‌طلبی، قدرت اراده فردی و خوشبینی خلاصه می‌شد. فیش حقوقی افراد تعیین‌کننده و استانداردی برای ارزشگذاری بود. اگر کسی در ۳۵ سالگی بلیت اتوبوس برای رفت و آمد می‌خرید، می‌بایست خودش را در زمره مطرودان اجتماعی و شکست خورده می‌دید و البته مقصر هم خودش بود. چون مارگارت تاچر به عنوان دختر عموی رادیکال عصر روشنگری اعتقاد داشت که هر فرد مسئول سرنوشت خویش است.
 
مارگارت تاچر زن خانه‌دار سرزمین پدری باعث شد هم اقتصاد بیمار با روش‌های شوکه‌کننده دوباره جان بگیرد و زبان‌باز کند، هم خودآگاهی بیمار ملت بهبودی یابد، اما چیزی که پس از او برجای ماند، کشوری بود متشکل از دارا‌ها و ندارها.
 
به معنای واقعی در دوره مارگارت تاچر، جامعه انگلستان به شدت آمریکایی شد. انتخاب رل مدل آمریکایی به ثمر هم نشست. نام تاچر با حرص زدن و خودخواهی مترادف شد. این کنایه‌ای است که در مورد خاص خودش صادق نبود. به این معنی که تاچر مشغول بستن بار خودش نبود و حواسش هم خیلی جمع بود که جیب‌های همکارانش پرپول نشود.
 
از اسنادی که اخیراً دراختیار عموم قرار داده شده‌اند، معلوم می‌شود حتی زمانی که مارگارت تاچر یک میز اتوی ۱۹ پوندی برای خانه شماره ۱۰ داونینگ استریت (محل اقامت نخست‌وزیر) می‌خواست بخرد، این پول را از حساب خودش پرداخت می‌کرد و نه از بودجه دولتی.
 
منبع:
فولکس کرانت، ۵/۱/۲۰۱۲