شهرنوش پارسی‌پور – برنامه امروز وقف بررسی داستان مائوئی، قهرمان ترفندباز است. یکی از مقبول‌ترین شخصیت‌های اساطیر پولینزی، مائوئی، قهرمان ترفندباز بود. او مردی یاغی، اغواگر و مخالف آداب و رسوم اجتماعی بود. در حالی که متظاهر به اجرای آداب و رسوم بود، نظم طبقاتی را می‌شکست و با تابو‌ها در می‌افتاد. او را حامی ضعیفان و حامی مردم غیر متشخص می‌دانستند. به خاطر همین شهرت است که یکی از جزایر هاوائی به افتخار او به نام او نامگذاری شده است.


مائوئی حتی در هنگام تولد با دیگران فرق داشت. او که پیش از وقت سقط شده بود در طره‌ای از موی مادرش پیچیده شد وبه دریا پرت شد. بسیاری از پولینزی‌ها باور داشتند که جنین سقط‌ شده به روح بدجنسی تبدیل می‌شود، و مائوئی از این قانون مستثنی نبود. او که به وسیله خدای خورشید نجات یافت به عنوان نیمه انسان- نیمه خدا دوباره در شکم مادرش قرار گرفت، و تقریباً بی‌درنگ زندگی وارد سرش شد.
 

یکی از نخستین شاهکارهای او این بود که با کوبیدن استخوان آرواره مادربزرگ متوفایش به خورشید، آن را وادار کرد تا آرام‌تر حرکت کرده به مادرش فرصت دهد تا بارککلوث را که احتیاطاً نوعی گیاه است راحت بکوبد. بعضی‌ها معتقدند که او این شاهکار را با گرفتن خورشید در یک تور که از موهای خواهرش “هینا-ایکا” درست شده بود انجام داد. در روایتی دیگر او حرکت خورشید را به تأخیر انداخت تا مردم فرصت بیشتری برای خوراک پختن داشته باشند. طبیعی به نظر می‌رسد که او به عنوان قهرمان مردم عادی با کارهای روزانه‌ای از قبیل پختن و لباس درست کردن سر و کار داشته باشد. در همین راستا او به عنوان آورنده آتش به جهان اعتبار کسب کرده است. او به جهان زیرین رفت و سر بانو خدا “ماهوئی-ایکه” را کلاه گذاشت و آتشی را که از ناخن‌های دست او جاری بود دور انداخت. هنگامی که فقط یک ناخن برای او باقی مانده بود بانوخدا با خشم آن را به زمین زد. مائوئی برای خاموش کردن آتش باران را فراخواند، اما بانوخدا آن را حفظ کرد و به درخت‌هایی که در آن نزدیکی بود پرتاب کرد. بانوخدا سپس رازی را برای مائوئی افشاء کرد و آن اینکه با کمک چوب می‌توان آتش درست کرد، که در نتیجه مائوئی پیروزمندانه به زمین بازگشت و آتش را برای مردم به ارمغان آورد. 
 

مائویی گاهی به شکل یک طوطی خوش خط و خال درمی‌آید

داستان‌های دیگری مائوئی را به چهره‌های مناظر طبیعی –حتی آفرینش خود زمین متصل می‌کنند. در “تونگا” سنگ بزرگی از نوع تریلیتون وجود دارد که بیشتر از شانزده فیت ارتفاع دارد و گفته می‌شود که مائوئی آن را به جزیره آورده است. در نیوزلند گفته می‌شود که او سطح جزیره‌ها را در یک سفر ماهیگیری ساخته است. او که با برادرانش به اقیانوس رفته بود، در حالی که طعمه‌اش در قلاب در آب تاب می‌خورد به خواب رفت. هنگامی که از خواب بیدار شد با زحمت شروع به کشیدن قلاب کرد و متوجه شد که چیزی هیولائی که بیشتر به یک جزیره می‌مانست تا ماهی به آن آویزان است. او و برادرانش آن را کشیدند، اما قلاب پاره شد و او به دریا بازگشت. مائوئی دوباره قلاب انداخت. در بعضی از جزایر گفته می‌شود که قلاب‌‌ همان استخوان آرواره‌ای بود که او با آن خورشید را کوبیده بود. اما باز هم موفق نشد ماهی عظیم را مهار کند. در سومین بار موفق شد و جسم را در دریا مستقر کرد که به جزیره شمالی نیوزلند تبدیل شد. قایق مائوئی به قله بلند‌ترین کوه جزیره تبدیل شد و قلاب او که جاودانه شده بود به شکل هلالی درآمد که آن را خلیج “هاوکه” می‌نامند. اما ماهی پوستش سفید‌تر شد و در زیر نور آفتاب چروک خورد و تپه ماهورهای ویژه جزیره شمالی را ویژگی بخشید.
 

مائوئی یک شخصیت به کمال اسطوره‌ای‌ست، و در عین حال ترفندبازی حقیقی‌ست. لقب او مائوئی، به معنای هزار کلک است که بیشتر به معنای یک شخصیت خودنماست – و واقعیت اینکه همه چیز را در جهت خوب تغییر نمی‌دهد. یک بار داماد خانواده را به نخستین سگ تبدیل کرد. یک بار دیگر برای آنکه به جاودانگی برسد با بانوخدای مرگ عشق‌بازی کرد. نتیجه فاجعه‌بار بود. گفته شده بود که مرد وقتی به مرگ نزدیک می‌شود “به درون زهدان مادر خفته مرگ می‌خزد”؛ و این به معنای بازگشت به زهدان زمین است. هنگامی که مائوئی با دوستانش در جهان زیرین گشت می‌زد به کنار “هینه-نوئی-ته-پو ” بانوخدای غول آسای مرگ رسید. مائوئی بسیار شاد شد، چون مادرش به او گفته بود که اگر بتواند وارد زهدان بانوخدا شده و از دهانش خارج شود، بانوخدا خواهد مرد و مرگ از میان خواهد رفت. مائوئی در سکوتی محتاطانه وارد بدن او شد و در درون هینه بالا رفت. اما در میانه راه گیر کرد و این منظره باعث شد تا دوستانش به قهقهه بخندند. در حقیقت یکی از آن‌ها که پرنده‌ای بود آن چنان بلند خندید که بانوخدا “هینه” از خواب برخاست. هینه مائوئی را در درون بدن خود فشرد و به دلیل بی‌حیایی او اعلام کرد که انسان برای همیشه فانی باقی خواهد ماند. از آن موقع هر زن و هر مردی زندگی خود را در چنگال هینه به پایان می‌رساند.
 

پولینزی‌ها در کنار خدایان و نیمه‌خدایان و انسان‌های خلاق خود بدنه‌ای از موجودات معنوی میانگین نیز دارند. آنان کاملاً شبیه پریان در معنای اروپایی آن نیستند، اما اغلب موجوداتی با پوست نرم هستند و در جنگل‌ها یا پائین تپه‌ها کمین می‌کنند و باعث خیر و شر در کار انسان می‌شوند. آنان در عین حال به شکل “اورگ”‌های شروری شرح می‌شوند که انسان‌ها و حیوانات را مسحور می‌کنند.
 

در شنیدن داستان‌های مربوط به مائوئی انسان به مقطعی پرتاب می‌شود که بشر به نخستین کشفیات و اختراعات خود دست یافته. این مقطعی‌ست که انجام هر کاری مجاز است. مائوئی جزیره می‌سازد. او حرکت خورشید را کند می‌کند. می‌خواهد مرگ را کشته و زندگی را جاودانه کند. تمامی این‌ها به دلیل کشف آتش و روش تولید آتش از طریق سائیدن دو چوب به یکدیگر و قلاب ماهیگیری و ساختن قایق است. در اساطیر سومر نیز دیدیم که به دلیل نخستین اختراعاتی که انجام می‌شود میدان حرکت ذهنی انسان به نحوی شگفت‌انگیز گسترده می‌شود. شاید بتوان گفت که اسطوره را انسان ابزارساز در وجود می‌آورد. داستان‌های مائوئی در عین حال باز در برزخ گذار از نظام مادرتبار به نظام پدرسالار شکل می‌گیرد. هیبت زنانه در این مقطع هنور بسیار ترسناک است. خدای مرگ یک زن بسیار بزرگ است. استخوان آرواره مادربزرگ آنقدر بزرگ است که با آن می‌شود حرکت خورشید را کند کرد و یا جزیره‌ها را صید کرد. در این مقطع آغازینه تمدن ذهن به نحوی شگفت‌انگیز فعال است و برای تمام درد‌ها در جست‌وجوی درمانی‌ست. تمامی این کار‌ها در پیکره قهرمانی گرد می‌آید که موجودی ناقلا و باهوش است. مردی که دارد دورخیز می‌کند تا به سیطره مادر خود پایان بدهد. که البته این مادر در آن واحد زن و طبیعت با هم است. نگاه انسان نخستین در تمامی سمت و سو‌ها طبیعت را زنانه می‌بیند و حق نیز با اوست. در این میدان مرد ترفندباز از راه می‌رسد و در جریان پیچیده‌ای از حرکت و تلاش، با اختراع ابزار مختلف جانشین مادر هستی می‌شود. این لحظه مبارکی‌ست و انسان ابزارساز می‌رود تا برای بخش قابل تأملی از مشکلات راه حلی بیابد. اما مشکل این است که در گذار زمان خود این حضور ابزارساز به مشکلی برای طبیعت تبدیل می‌شود. گفته می‌شود که تمام دریاهای عالم به هم راه دارند. این مسئله باعث شده است که تمامی آشغال‌هایی که به دریا‌ها ریخته می‌شود همه در نقطه‌ای از اقیانوس آرام به هم برسند. سطحی که آشغال‌های به‌وجود آمده توسط انسان در اقیانوس به خود اختصاص داده فضایی برابر با مساحت تگزاس است. انسان دچار شک می‌شود که آیا اصولاً حرکت انسانی به این شکل ترفندبازانه درست بوده است و یا نادرست. 
 

به هر حال در پیکره مائوئی می‌توان انسان امروز را یافت که نه تنها می‌تواند اگر اراده کند جزیره‌ای برای خود بسازد، بلکه در حال ساختن جزایر آسمانی‌ست.
 

عکس نخست: مائویی، در حال صید جزیره شمالی با قلاب ماهیگیری‌اش

در همین زمینه:

::اساطیر نیوزلند و بومیان پولینزی به روایت شهرنوش پارسی‌پور::