یک- اعتراضات وسیع مردم، این بار در سطحی گسترده و در شهرهایی با ترکیب قومی و فرهنگی متنوع رخ داد و این را می‌توان سرنمون‌هایی از نارضایتی‌های گسترده و گوناگون دانست که طی چند دهه در ایران شکل گرفته و انباشته شده‌اند و هر گاه مجالی پیدا شده، خود را به شکل چشمگیری نمایان کرده‌اند. این بار جنس مطالبات بسیار متنوع تر از جنبش مدنی سال ۸۸ است و خشونت آغازین آن شدیدتر است و بیشتر بر مسایل معیشتی و مشکلات اقتصادی سوار است و مطالبات مدنی تنها بخشی از آن است.

هم زمانی این اعتراضات با نهم دی ماه که دستگاه عریض و طویل و ناکارآمد تبلیغاتی حکومت تلاش می‌کند آن را به حماسه‌ای مذهبی تبدیل کند، نیز جای تأمل دارد. استقبال از مراسم حکومتی نهم دی در تهران چنان پایین بود که تلویزیون مجبور به استفاده از تصاویر آرشیوی شد. در واقع حکومت با تمام توان و امکانات اجرایی خود نتوانست آبرو داری کند و برعکس، عده‌ی زیادی از مردم علاوه بر تهدیدهایی که شرکت در این اعتراضات برایشان دارد، در سطحی گسترده و برای اعتراض به وضع اسفبار موجود و هم صدایی با شهرهای دیگر به خیابان آمدند.

در تهران اعتراضات از حوالی میدان و خیابان انقلاب آغاز و به مناطق دیگر شهر کشیده شد به گونه‌ای که اثرات تخریبی آن را در می‌شد در گستره‌ی وسیعی از شهر مشاهده کرد. این بار مردمی که شاید در جنبش سبز انگیزه‌های لازم برای آمدن به خیابان نداشتند، در همه شهرها به تجمعات اعتراضی پیوستند. این که اعتراضات به تغییرات اساسی منتج شود، قابل پیش بینی نیست، چرا که به دلایل متعدد فرهنگی، ما مردمی هستیم که بسیار کوتاه مدت زندگی می‌کنیم و معمولاً پروژه‌های طولانی مدت و سخت را پیگیری نمی‌کنیم. اگر چه به ثمر رسیدن این اعتراضات و سرنگونی احتمالی حکومت با توجه به شرایط اجتماعی موجود و فقدان آلترناتیوهای کارآمد و قوی، بعید است که به تغییرات مثبت منتهی شود.

تظاهرات اعتراضی در زنجان، نهم دی

دو- در تمام این سال ها، دلسوزان بسیاری با دیدگاه‌های مختلف، انتقادهای به حقی بر نحوه‌ی حکمرانی نظام و مدیران ارشد آن داشتند که متأسفانه هر کدام با زدن برچسبی طرد شدند. از فعالان ملی مذهبی که در همان سال‌های اول انقلاب کنار گذاشته یا حذف فیزیکی شدند تا آیت الله منتظری و سید محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی که همگی در درون نظام بودند و طیف وسیعی از مخالفان سیاسی بیرون از نظام، همگی در دوره‌های مختلف هشدارهایی به روندهای منتهی به استبداد فردی دادند که هیچ کدام شنیده نشد و توهم قدرت که پای خرد تمامیت خواهان را در بند می‌کند، باعث شد که هسته‌ی مرکز قدرت، فرصت‌های اصلاح و ارتقاء را یکی پس از دیگری از دست بدهد.

در عرصه‌های تخصصی نیز نقدهای مشفقانه و کارآمدی در زمینه‌های مختلفی که به تصمیمات اقتصادی و اجرایی و روندهای قانون گذاری و حاکمیتی مربوط می‌شد، بیان شد که بخش عمده‌ای از آن‌ها فدای مناسبات محفلی و ناکارآمدی عملیاتی حکومت شد و حالا کشور در کلاف سردرگم مشکلات دست و پا می‌زند. این مشکلات چنان گسترده‌اند که حتی بیان تیتروار آن‌ها نیز فراتر از حوصله‌ی این نوشتار است.

اعتراضات اخیر اگر چه به بهانه‌ی مشکلات معیشتی آغاز شده است، اما واقعیت فراتر از این‌ها است. ایران امروز زیر بار فشار مشکلات مختلف در آستانه‌ی فروپاشی است. شکاف‌های عمیق طبقاتی، ناامنی اجتماعی و اخلاقی، بالا بودن میل به خشونت در روابط انسانی، پایین بودن ضریب اعتماد اجتماعی، فساد گسترده و سیستماتیک و ناکارآمدی حکومت در مبارزه با آن، رکود تورمی و کاهش ارزش پول ملی که مردم را فقیرتر از پیش کرده است، وضعیت متزلزل بانک‌ها و سایر نهادهای مالی و بلا تکلیفی بخش عمده‌ای از سپرده گزاران این مؤسسات، رها شدن کارگران جنسی و قاچاقچیان مواد مخدر و معتادان در سطح شهرها، وضعیت دردناک کودکان کار و زنان سرپرست خانوار، آزادی عمل بزهکاران اقتصادی و اجتماعی، درصد بالای بیکاران که بخش عمده‌ای از آنها فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها هستند، پدیده‌ی نوکیسگی که برای بخش بزرگی از جامعه پولیپ‌های روانی ایجاد می‌کند، ناامنی طولانی مدت مالی به دلیل تنش‌های مکرر سیاسی و اقتصادی، سیستم فرسوده و منجمد آموزش و پرورش که هیچ گونه مهارت روانی و اجتماعی را آموزش نمی‌دهد، نداشتن آرمان‌های اجتماعی کارآمد، وضعیت دردناک بیماران خاص و هزینه‌های کمر شکن درمان، فروپاشی هویت‌های فردی و جمعی که نتیجه ناکارآمدی اخلاقیات حکومتی است و صدها مشکل دیگر، باعث بروز نوعی تراکم رنج شده که کارد را به استخوان بخش بزرگی از جامعه رسانده است. جامعه‌ی امروز ایران زخم‌های عمیق و زیادی دارد که نهاد حاکمیت در چهار دهه‌ی گذشته با نادیده گرفتن آن‌ها و ناتوانی اش در مداوای این زخم ها، آن‌ها را تبدیل به توده‌های بدخیم چرکی کرده است، بنابراین اگر این بار هم حکومت بتواند این اعتراضات را با قوه‌ی قهریه‌ی خود سرکوب کند، پس از مدتی و با شدت بیشتر و قدرت تخریب بالاتر شروع خواهد شد.

سه- آیا نظام اسلامی راهی برای برون رفت از این بحران‌ها دارد؟

بی شک در این شرایط هیچ برنامه‌ی کوتاه مدتی برای کاستن از مشکلات اجتماعی وجود ندارد. چهار دهه ناکارآمدی، فساد و تخصص گریزی در مدیریت کشور، حکومت را در گردابی خودساخته انداخته است که هیچ افق روشنی برای برون رفت از آن دیده نمی‌شود. در تمام این سال‌ها بارها پیشنهاد آشتی ملی داده شد و کانون اصلی قدرت با تکبری کودکانه، خود را از آن بی نیاز دید. چند ماه پیش محسن رنانی در مطلبی بسیار ارزنده با عنوان “ناتوانی در گفت و گو” از خطر پیوند خوردن اعتراضات اقتصادی به اعتراضات سیاسی و هم افزایی قدرت آن‌ها سخن گفت و بسیاری دیگر از اندیشمندان نیز در این سال ها، چالش‌های پیش روی حکومت را تبیین کردند و تلاش کردند با گفتمان علمی در همه‌ی زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، شرایط پر ریسک و پر خطر جامعه را به کانون قدرت توضیح دهند، اما ناتوانی حکومت در فهم عاقلانه و عالمانه‌ی مسائل در تمام این سال‌ها مشکلات را روی هم انباشته کرد. نوع مواجهه‌ی حکومت با این بحران نیز نشان خواهد داد که هسته‌ی مرکزی قدرت تا چه حد دچار اختلال در فهم واقعیت اجتماع به شیوه‌ی علمی است. برای حکومتی که میان خود و بخش‌های بزرگی از جامعه به عناوین مختلفی چون اقلیت دینی یا دگر اندیش یا فتنه گر و آشوب گر و اپوزیسیون، شکاف ایجاد می‌کند و مشارکت اجتماعی مردم را به انتخابات‌های به شدت کنترل شده، محدود می‌کند و حتی نتایج و تأثیرات محدود همان انتخابات را هم تحمل نمی‌کند، راهی جز سرکوب باقی نمی‌ماند. شکاف‌های عمیق میان مردم و حکومت باعث شده که توده‌های عظیم اجتماعی در ایران خود را در این جامعه سهیم نمی‌دانند، بنابراین نمی‌توان از آن‌ها توقع رفتار متعارف و مدنی داشت چراکه راه‌های بیان اعتراض به شکلی مدنی در ایران بسته است. مردم ایران به واسطه‌ی بی تدبیری حاکمیتی که آن‌ها نادیده گرفته است، راهی جز تخریب بنای مغشوش نظام اسلامی به امید ساختن عمارتی نو ندارند.

مارتین لوترکینگ می‌گوید: “هیچ چیز خطرناک تر از این نیست که جامعه‌ای بسازیم که در آن بیشتر مردم احساس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس می‌کنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می‌کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، ناخودآگاه می‌خواهند که آن جامعه را نابود کنند.”

چهار- کلام آخر این که در این ساختار حکومتی و با نگاه به شیوه‌ی عملکرد جمهوری اسلامی در چهار دهه زمامداری، بعید به نظر می‌رسد که حکومت رفتاری خردمندانه از خود بروز دهد و تن به اصلاحات گسترده‌ی اجتماعی و اقتصادی بدهد. در این شرایط تنها راهی که برای حکومت باقی می‌ماند، رشوه دادن به طبقات کمتر برخوردار جامعه است. یعنی توزیع پول بدون پشتوانه به عنوان محرک اقتصادی و ایجاد رضایت کوتاه مدت اجتماعی و به تأخیر انداختن اصلاحات بنیادی، که این کار نیز بر دامنه و عمق مشکلات خواهد افزود. در واقع در شرایط کنونی، نظام فقط می‌تواند با نیروی سرکوب از یک سو و روش‌های پوپولیستی از سوی دیگر، چند روزی بیشتر زمان بخرد تا وقتی که طوفان بزرگ از راه برسد و خانه و خدای خانه را با هم تباه کند.


بیشتر بخوانید:

در همین زمینه: مجموعه مطالب زمانه درباره برآمد جنبش اعتراضی (از دی‌ماه ۱۳۹۶)