علی اسکندرزاده – فیلیپ بلوم، تاریخدان آلمانی در کتابی که اخیراً با نام «پیامبران بد» منتشر کرده، به اندیشمندان دوران روشنگری می‌پردازد. بلوم در این کتاب نشان می‌دهد که بسیاری از گفتمان‌های روشنفکران غربی در زمینه‌های رویارویی تمدن‌ها و ضدیت مذاهب ابراهیمی با هم، بسیاری از بحث‌های اجتماعی مثل همزیستی مسالمت‌آمیز اقوام مهاجر در جوامع غربی، در دوران روشنگری و در اندیشه‌های دیدرو ریشه دارد.

او ادعا می‌کند که سرمنشأ اندیشه‌ی غربی بر خلاف تصور همگان ژان ژاک رسو نیست، بلکه اندیشه‌های دنی دیدرو فرهنگ معاصر غرب را بیشتر تحت تأثیر قرار داده است. دیدرو جزو فیلسوفان دوران روشنگری‌ست و عقاید او افراطی‌تر از عقاید ژان ژاک روسوست، اما اندیشه‌هایش در سایه‌ی اندیشه‌‌ی فیلسوفان مانند روسو و ولتر قرار داشت.
 

موضوع برنامه‌ی این هفته‌ی «کتاب‌های در یادمانده و کتاب‌های از یادرفته»، اثر تحقیقی «پیامبران بد» نوشته‌ی فیلیپ بلوم است.
 

ژان ژاک روسو که نویسنده‌ی کتاب «پیامبران بد» ادعا می‌کند فیلسوف محبوب همه‌ی دیکتاتورهای جهان است، در عمارت پانتئون پاریس دفن شده است. روسو از مهم‌ترین اندیشمندان دوران روشنگری در غرب است و با این حال نویسنده‌ی کتاب «پیامبران بد» اعتقاد دارد که روسو با اندیشه‌هایش راه را برای همه‌ی دیکتاتورها در دوران معاصر هموار کرد که با شعارهای فریبنده انسان‌ها را تحت ستم قرار دهند. بلوم ادعا می‌کند که دیکتاتورهایی مانند روبسپیر، استالین و پل‌پت همه بدون استثناء با اندیشه‌های روسو آشنایی داشتند، کتاب‌های او را خوانده بودند و به او احترام می‌گذاشتند. بلوم همچنین ادعا می‌کند که ژان ژاک روسو به انسان‌ها و به انسانیت چندان علاقه و اعتقادی نداشت و در مجموع با آزادی مخالف بود و مخالفت با آزادی انسان‌ها را با اندیشه‌های روشنگری توجیه می‌کرد.
 

بلوم در کتاب «پیامبران بد» تلاش می‌کند نشان دهد که چگونه با کمک اندیشه‌ی فیلسوفانی مانند ژان ژاک روسو، به نام آزادی و روشنگری، زمینه‌های استقرار دیکتاتوری در غرب فراهم شد. این کتاب به این جهت برای ما ایرانیان اهمیت دارد که ما را به سرآغاز برخی گفتمان‌ها در پیش از انقلاب راهنمایی می‌کند. بلوم ریشه و علت اصلی این مسائل را در اعتقاد روسو به خدا و ایمان او به مسیحیت جست‌و‌جو می‌کند. او می‌گوید روسو به نام خدا و برای ساختن یک آرامانشهر زمینی حاضر بود که حقوق شهروندی انسان‌ها را زیر پا بگذارد. در واقع همانطور که روحانیت در پیش از انقلاب برای تحقق بخشیدن به یک جامعه‌ی آرمانی حقوق شهروندان و جامعه‌ی مدنی را از بین برد و زمینه‌های استبداد را فراهم کرد، روسو هم با طرحی که از یک جامعه‌ی آرمانی به‌دست می‌دهد، پایمان کردن حقوق انسان‌ها برای رسیدن به این جامعه را مشروع قلمداد می‌کند. به نظر نویسنده این امر در اندیشه‌های روسو همواره مورد توجه دیکتاتورهایی مانند استالین بوده است. نویسنده‌ی «پیامبران بد» می‌گوید روسو به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشت و زندگی اخروی را به زندگی دنیوی ترجیح می‌داد. روسو به عنوان یک فیلسوف به خودش بسیار سختگیر بود و طبعاً اشتباه دیگران را نمی‌توانست تحمل کند. بلوم در این کتاب ادعا می‌کند که ژان ژاک روسو از جسم خودش و از سکسوالیته بیزار بود و گمان می‌کرد بهترین شکل حکومت، حکومت توتالیتر است. برای همین هم در قرن نوزدهم با اندیشه‌های روسو به خوبی می‌شد در اروپا یک حکومت توتالیتر و تمامیت‌خواه ایجاد کرد.
 

با این حال نام روسو در تاریخ به‌عنوان فیلسوف دوران روشنگری و یک فیلسوف «خوب» ثبت شده است. بلوم اما در کتاب «پیامبران بد» ادعا می‌کند که روسو به هیچ‌وجه شایسته‌ی چنین جایگاهی نیست. بلکه در باور او دنی دیدروست که از هر نظر روح دوران روشنگری را در اندیشه‌هایش بازتاب می‌دهد. در واقع ژان ژاک روسو از اندیشه‌های دیدرو و اندیشمند دیگری به نام «بارون پل تیری د هولباخ» تأثیر گرفته بود. منتهی همگان این دو اندیشمند را به‌عنوان اندیشمندانی تندرو می‌شناختند و روسو موفق شده بود از خودش چهره‌ای اعتدال‌گرا عرضه کند و آن دو فیلسوف را در سایه قرار دهد.

دیدرو اعتقاد داشت در جهان اگر خدا وجود نداشته باشد، رهبر هم بی‌معناست و انسان به تنهایی مسئول اعمال خودش است. این اندیشه از هر نظر معاصر ماست.

دیدرو آشکارا خدا را انکار می‌کرد و برای همین به او انگ افراطی‌گری زدند، در حالی‌که به گفته‌ی بلوم، دیدرو فیلسوف واقعی دوران روشنگری‌ست. نویسنده طبعاً در این اثر تلاش می‌کند تصویری دقیق از دیدرو و اندیشه‌هایش به‌دست دهد و برای این‌کار به پاریس سفر می‌کند. در این شهر او به جست‌و جوی نشانه‌هایی از دیدرو در قرن هجدهم برمی‌آید. او در این سفر که به سفر با «ماشین زمان» شباهت دارد، ما را با پاریس قرن هجدهم و محیط روشنفکری آن دوران آشنا می‌کند.
 

در سالنی که بارون د هولباخ و دیدرو بحث‌های پرشور می‌کردند، امروزه دو بانکدار کار می‌کنند. هیچ نشانی از این اندیشمندان بزرگ دوران روشنگری به جای نمانده است، آن هم در شهری مثل پاریس که هر گوشه‌اش تاریخی دارد. سالن بارون د هولباخ در نزدیکی موزه‌ی لوور قرار دارد. در این محل زمانی اندیشمندانی مانند دیوید هیوم و آدام اسمیث، و دیدرو رفت و آمد داشتند. دویست و پنجاه سال از آن دوران گذشته و هیچ نشانی ازین اندیشمندان باقی نمانده است. فیلیپ بلوم نخستین کسی‌ست که اهمیت این محل در تاریخ روشنفکری اروپا را نشان می‌دهد.
 

فیلیپ بلوم می‌نویسد: در این اتاق بخشی از مهم‌ترین فصل‌های تاریخ روشنفکری اروپا در عصر روشنگری رقم خورده است. در این محل بود که اندیشه‌های انقلابی شکل گرفت و با وجود آنکه حکومت‌های به اصطلاح «آنسین» یا ساقط شده در آن دوران به چنین اندیشه‌هایی با شکنجه و حبس و تبعید پاسخ می‌دادند، اما این اندیشمندان موفق شدند، نخستین دانشنامه‌ی عصر نوین را فراهم آورند و حکومت خرد را بر جای حکومت خداوند بر روی زمین قرار دهند.
 

برخلاف روسو، اندیشمندانی مانند اسمیث، هیوم و دیدرو به خدا اعتقاد نداشتند و به جای آن به اخلاق و اهمیت انسان و نیازهایش اعتقاد داشتند. دیدرو در رمان‌هایش شخصیت‌هایش را آزاد می‌گذارد که تمایلات جنسی‌شان را آزادانه و بدون احساس گناه ارضاء کنند. او به تزکیه‌ی نفس در معنای مذهبی‌اش اعتقاد ندارد. بلکه به آزادی انسان اعتقاد دارد. او معتقد است که اگر انسان آزاد باشد، می‌تواند «اخلاق» مورد نظرش را هم به وجود بیاورد. دیدرو اعتقاد داشت که در آزادی انسان نوعی دیالکتیک نهفته است که از برخی لحاظ می‌توان تحول‌آفرین باشد. دیدرو از یک جامعه‌ی کاملاً انسانی و انسان‌مدار دفاع می‌کند و با این حال به‌تدریج عقاید او در سایه‌ی عقاید روسو قرار گرفته و فراموش شده است. در سراسر پاریس فقط یک تابلو در کلیسای «سن روش» در پاریس از دیدرو یاد می‌کند. تعجب ندارد که کلیسا با دیدرو مخالف است. دیدرو اعتقاد داشت که کلیسا و اصولاً مذهب دشمن آزادی بشر، دشمن خرد، حقیقت، اخلاق راستین و لذت از زندگی است. او و هم‌فکرانش اعتقاد داشتند که مذهب با ایجاد احساس گناه و عذاب وجدان تلاش می‌کند انسان‌ها را به بردگی وادارد.
 

فیلیپ بلوم به نکته‌ی مهم دیگری هم اشاره می‌کند که برای ما ایرانی‌ها می‌تواند جالب باشد. او می‌گوید عقاید آخرالزمانی که رد آنها حتی در فیلم‌های هالیوودی و روزنامه‌نگاری هم مشاهده می‌شود، برخاسته از عقاید مذهبی است. مذاهب همواره برای در بند کشاندن انسان‌ها یک راهکار بهشتی و یک پیامد دوزخی مقابل آنها قرار داده‌اند. اندیشه‌ی آخرالزمان در واقع سناریویی است که مذهب برای به وحشت انداختن انسان‌ها از آن استفاده کرده و می‌کند.
 

فیلیپ بلوم می‌گوید، دیدرو اعتقاد داشت در جهان اگر خدا وجود نداشته باشد، رهبر هم بی‌معناست و انسان به تنهایی مسئول اعمال خودش است. این اندیشه از هر نظر معاصر ماست.
 

عکس‌ها (از بالا به پایین):
 

بخشی از جلد کتاب «پیامبران بد» نوشته‌ی فیلیپ بلوم
ژان ژاک روسو، دنی دیدرو، اتاقی که اندیشمندان دوران روشنگری در پاریس در آنجا با هم بحث و گفت‌و‌گوهای پرشور داشتند و اکنون دفتر دو بانکدار فرانسوی است، تابلویی در پاریس که از دنی دیدرو یاد می‌کند، فیلیپ بلوم، تاریخدان آلمانی و نویسنده‌ی کتاب «پیامبران بد».