وحید ولیزاده- در کتابخانهای در یکی از نقاط مرکزی شهر استکهلم نشستهام. در لابهلای جدارههای شیشهای کتابخانه، که ازدحام و جنبش چهرهها و رنگها و اندامهای پویا در میدان روبرویی کتابخانه را چون فیلمی صامت به درون کتابخانه منعکس میکند، قفسههای چوبی مملو از کتاب، در نظمی زیبا در فضای کتابخانه چیده شدهاند.
صندلیها و مبلهای متعددی را برای نشستن، استراحت کردن، کتاب ورق زدن، لمیدن و یا گپ زدن فراهم کردهاند. مردم از هر سن و سالی و با هر پسزمینهی اجتماعی و خانوادگی میآیند و میروند. پیرزنی میآید و مینشیند تا فقط نفسی تازه کند و برود. بیرون گرم است و درون خنک و مطبوع. چند نوجوان گوشهای سر و صدا راه انداختهاند و میخندند. کسی روی لبهی یگ برامدگی نشسته و با لبتاپش چت میکند. معماری درونی کتابخانه بهگونهای طراحی شده تا برای همگان امکان، از نوجوان عاصی آفریقاییتبار، تا زن و مرد شاغلی که در مسیر بازگشت خود از محل کار به خانه اینجا میگذرد و اشتیاق رویارویی با کتاب را بیشتر کرده و کتابخوانی را در جامعه طبیعی و یک امر روزانه جلوه دهد و کتاب را در دسترس عموم مردم قرار دهد.
به تفاوتهای این فضا با کتابخانههای ایران میاندیشم. صندلیهای چوبی سخت و ناراحتی که پشت میزهای چوبی ردیف شده تنها مکان برای کتابخوانی را شکل میدهند. بر روی این صندلیها نمیتوان لمید و تن به آسایش سپرد. تنها میشود شق و رق نشست و به صفحات کتاب چشم دوخت. تقریباً تمام تلاش دکوراسیون داخلی یک کتابخانه در ایران معطوف به آن است که حواس مراجعهکنندگان پرت نشود. هیچ چشمانداز مهیج و یا مجذوبکنندهای وجود ندارد. دیوارهای شیشهای؟ گچ سفید دیوارهای خالی را که چشماندازی یکنواخت را مقابل دیدگان قرار میدهد، پوشانده است. پنجرههایی بلند تنها برای ورود نور به سالن کتابخانه تعبیه شده. سکوت همه جا حکمفرماست. پچپچهای ریز و خندههای زیرکی از گوشهای شنیده میشود. و در آن میان مسئولان کتابخانه مدام هشدار میدهند که سکوت رعایت شود. سالخوردگان با چهرههای جدی و عبوس، دانشجویان و پشت کنکوریها تقریباً تمام جمعیتشناسی کتابخانههای ایران را شکل میدهند.
کتابخانه و کتابخوانی در سوئد دموکراتیک است و مردمی. کتابخانه و کتابخوانی در ایران نخبهگراست.
کتابخانهای که در استکهلم در آن نشستهام بیشتر به کتابهای ادبی اختصاص دارد. هر بخش یکپارچهای از قفسهها، یکی از مضامین ادبیات خلاق را پوشش میدهد. ادبیات نوجوان، ادبیات نمایشی، شعر، رمان، کتابهای ادب کلاسیک، ادبیات اروتیک، ادبیات علمی – تخیلی، دربارهی جهان، و…. اما آن قفسهی معینی که مرا به نوشتن این مطلب واداشت درست در جلوی مبلی که اکنون بر آن نشستهام قرار دارد.
وحید ولیزاده: کمبود دانشنامهها و فضاهای عمومی مانند کتابخانهها در ایران فرهنگآموزی را در انحصار طبقات خاص اجتماعی قرار میدهد و این امر به نخبهگرایی در امر فرهنگ میانجامد. سانسور دولتی البته همواره مانع از همگانی شدن فرهنگ در اجتماع بوده است.
قفسهی «دربارهی کتابها». این قفسه پر است از کتاب دربارهی کتابها. گونهای از انواع ادبی که در ایران ما از آن کاملاً بیبهره ماندهایم. کتابهایی قطور در این قفسه به چشم میخورند با عناوینی مانند: «هزار کتابی که باید قبل از مردن آنها را خواند.» این کتاب مشخص حدود هزار صفحه است و در هر صفحه یک رمان برجسته را معرفی کرده است، و طرح جلد عکسهای مرتبط با آن رمان را نیز دربردارد. اینکه نویسنده رمان کیست، زبان اصلی آن چیست، کدام کشور و در چه زمانی نخستین بار منتشر شده و مختصری از داستان و اشاراتی مبتنی بر تأثیرات و یا اقبالهای مشخص رمان.
در این کتاب از دن کیشوت نوشتهی سروانتس سخن به میان آمده تا آثار معروف در ادبیات کودکان. و شاید حدود یک چهارم کتابهای معرفی شده، رمانهای سوئدی است و بقیه آثاری از کشورهای دیگر جهان. اگر کسی رمان مشخصی را در نظر نداشته باشد، قطعاً با تورق در این کتاب میتواند رمانی را بیابید که هم علاقهی او را بر انگیزد و هم یقین داشته باشد که آن کتاب از آثار برجسته و تثبیتشدهی ادبیات داستانی جهان است. علاوه بر این در این قفسه تقریباً دهها عنوان مختلف از تاریخ ادبی وجود دارد. یکی از این کتابها را بیرون میآورم و باز میکنم. در این کتاب میتوانیم با چهرهها و نویسندگان و جریانهای ادبی مهم سوئد در دو سدهی اخیر آشنا شوم. بسیاری از این کتابها از قلمر پژوهشهای دشوار دانشگاهی با بیان آکادمیک نمیآیند، بلکه کتابهایی هستند که با کیفیت بسیار عالی و صفحه آرایی جذاب و کارکردگرایانه که بهخوبی متن و عکس را با یکدیگر آمیختهاند، برای استفاده عموم مردم انتشار یافتهاند. در همین قفسه دهها کتاب جزءنگرتر وجود دارد. برخی به معرفی انواع مختلف ادبی میپردازند و برخی دیگر قطعاتی از برجستهترین کتابهای آن نوع یا گونهی ادبی را در خود جای دادهاند. در آن میان کتابهایی هم وجود دارند که به معرفی نویسندگان زن، یا ضد جنگ، یا نویسندگان طبقه کارگر یا غیره اختصاص دارند. هر مراجعهکننده به کتابخانهای در سوئد میتواند به راحتی از جریانات و شخصیتها و ایدههای ادبی و فرهنگی مطلع شود و دانش خود را گسترش دهد. چنین کتابهایی نقش مهمی در دموکراتیزه کردن فرهنگ دارند.
شاید دوباره مقایسه با ایران بتواند روشنگر باشد. اطلاعات راجع به تاریخ ادبیات مدرن ایران، چهرههای مهم و ایدههای راهگشا را در کمتر کتابی بهصورت یک دانشنامه میتوان یافت. بلکه عموماً این نوع معین از فرهنگآموزی در حلقههای روشنفکری و یا خانوادگی رخ میدهد. درنتیجه معمولاً فرزندان طبقات و اقشار معینی که سرمایهی فرهنگی و روشنفکری بالاتری دارند و در حیات فرهنگی جامعه فعالترند، امکان و فرصت بسیار بیشتری برای دسترسی به فرهنگ و روشنفکری دارند. این وضعیت به تشدید نخبهگرایی در امر فرهنگ یاری میرساند و سدی در برابر دموکراتیزه شدن فرهنگ است. دامن زدن به تألیف و انتشار چنین کتابهایی که به معرفی تاریخ ادبیات و فرهنگ مدرن ایران اختصاص باشند، گامی بلند به سوی دموکراتیزه کردن فرهنگ است. سانسور دولتی در ایران البته همواره مانع بوده است. اما نبود چنین کتابهایی در تبعید و یا اینترنت نیز از این واقعیت نشان دارد که در این زمینه بهقدر کافی تلاشهایی جدی صورت نگرفته است.
البته دقیقا موضوع همینجاست که جامعه ما یک طبقه بندی مشخص در مورد دانش و کتابخوانی قائل است و همانطور که نوشتید نخبه گراست.این موضوع مانند دوران باستان که دانش آموزی و برخورداری از فرهنگ نوین مختص اقشار خاص بود تا به امروز در ایران امتداد یافته است.
یک سیستم دموکراتیک و دلسوز برای اصلاح اساسی در فرهنگ جامعه ایران آغازگر ورود ما به دنیای مدرنی خواهد بود که کتابخانه هایش پر از تمام گرایش ها و سنین و دیدگاه های متفاوت باشد.
mosi / 13 June 2011