شهرنوش پارسیپور – چنین بهنظر میرسد که مقطع شکلگیری اسطورهی انوما الیش مقطع نخستین نهی ازدواج با محارم باشد. در اسطوره میبینیم که «تیامات» پس از کشته شدن «آپسو» با پسر خود «کینگو»، که همسر و در عین حال مشاور اوست زندگی میکند.
چنین بهنظر میرسد که هرج و مرج جنسی و ازدواج با محارم به نسبت قابل تأملی رواج داشته است. این مسئله طبیعی هم بهنظر میرسد، چون اجتماعات بشری تا این مقطع کوچک و محدود هستند و انسان شناخت درستی از زیانهای اینکار ندارد. علاوه بر آنکه حیوانات نهی جنسی ندارند و نخستین نمونهی رفتاری برای انسان بودهاند. در این اسطوره از اسب سخنی در میان نمیآید، چنانکه در اسطورهی «گیلگمش» نیز اسب ناشناخته است. بزرگترین امکان حرکت، راه رفتن است. در چنین حالتی روشن است که اجتماعات بشری دریافت چندانی از همسایگان خود ندارند. تغییر میسر نمیشود، مگر آنکه برخورد میان انسانها بهوجود آید. بومیان استرالیا تا زمان رسیدن انگلیسیان هیچ چیز در باب جهان نمیدانستند و از نظر تکنولوژیکی در ابتداییترین حالت بهسر میبردند. اما سومر و فرهنگهای مجاور آن از جهتی از اقبال بلندتری برخوردار بودند. این تمدن از نظر جغرافیایی در مرکزی قرار داشت که امکان ورود اقوام دیگر را ممکن میکرد. از دیگر سو ظاهراً بهدلیل آخرین یخبندان جمعیت قابل ملاحظهای در جستوجوی گرما رو به جنوب آمدهاند. من وسوسه میشوم فکر کنم چهرهی این تازهواردان تفاوت محسوسی با سومریان داشته، اما به احتمال قوی از نظر تکنولوژیکی عقبماندهتر از سومریان بودهاند. به هرحال چند نکته در داستان قابل بررسیست:
نخست آنکه جامعه گام اول را برای تحریم ازدواج با محارم برمیدارد. دومین نکته آنکه جامعه نیازمند بوده است تا کارها را سر و سامان دهد. سومین نکته آن است که با قید احتیاط این «کینگو»، پسر تیامات باید محصول ازدواج با قوم دیگری باشد. چون قربانی کردن او بهآسانی صورت میگیرد. از این پس مادران و پسران حق ازدواج با یکدیگر را ندارند. در اسطوره میبینیم که «مردوک» پس از کشتن «تیامات» و تبدیل کردن او به زمین و آسمان، پسر او «کینگو» را نیز میکشد. خون «کینگو »را با خاک «تیامات» درهممیآمیزد و دو انسان کوچک خلق میکند. به خدایان میگوید: اینها همانند ما هستند، اما بسیار کوچکاند. از این پس آنها کار خواهند کرد و ما استراحت خواهیم فرمود. ما در اینجا میتوانیم نتیجه بگیریم که نخستین بردگان جهان فرزندان ازدواجهای با محارم، بهویژه ازدواج مادر با پسر هستند. باید آنها جمعیت قابل ملاحظهای باشند که چنین کاری ممکن بشود. احتیاطاً قتل عامی که رخ داده، ابعاد بسیار ترسناکی داشته است. در همینجا میتوان به زمان بعدتری رسید و تکرار این داستان را بهصورت دیگری دید، و اینبار با تحریم ازدواج پدر با دختر روبرو هستیم. بر این پندارم که حوا باید دختر آدم باشد. در داستان آفرینش، خدا او را از دندهی چپ آدم بیرون میکشد، و در جایی آدم میگوید: «همانا این است استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم، از این سبب نسا نامیده شود زیرا که از انسان گرفته شد.»
روشن است که تنها زنی که میتواند گوشت و استخوان مردی باشد دختر اوست. اینک دلیل خشم ترسناک خدا پس از آمیزش آدم و حوا روشن میشود. در نتیجه میتوان گفت که در هر مقطعی که انقلاب حقیقی اقتصادی و تکنولوژیکی در منطقه رخ داده یکی از جنبههای ازدواج با محارم زیر سؤال رفته و فرزندان این نوع ازدواجها به بردگی کشیده شدهاند. در داستان «انوما الیش» خدایان از کار زیاد خسته شدهاند. پس با جامعه پیچیدهای روبرو هستیم که نظام تقسیم کار در آن شکل گرفته، منتهی آنان که کار میکنند، هنوز برده نیستند. فقط از کار خسته شدهاند. دست بر قضا میتوان باور کرد که اکثریت آنها باید زنان و پیرمردان باشند. تزریق نیروی مردان جوان به این مجموعه میسر نمیشود، مگر با پیدا کردن بهانهای برای به بردگی کشاندن آنها. این بهانه «رفتار جنسی»ست. میتوان باور کرد که فساد ژنتیکی باید به حد غیر قابل تحملی رسیده بوده باشد. همچنین میتوان باور کرد که شماری از مردم مالاندوزی کردهاند و دیگر تمایلی به کار کردن ندارند. عوامل اقتصادی و جنسی دست بهدست هم دادهاند تا انسان وارد مرحلهی بردهداری شود. شک نیست که برای تثبیت نهی جنسی در زمینهی ازدواج مادر با پسر خونریزیهای زیادی رخ داده است تا نظام مادرتبار به نظام پدرسالار تغییر شکل دهد. «سارگون»، نخستین پادشاه آشور اعتراف میکند که از مادری روسپی به دنیا آمده است. او را در سبدی گذاشتهاند و به آب سپردهاند. سارگون بعدها که به پادشاهی میرسد به شهر «اوروک» یا همان «اور» که احتیاطاً نخستین شهر جهان است یورش میبرد. مینویسد: «شهر را با خاک یکسان کردم و روی خرابههای آن گندم کاشتم.» این نیز در مقطع پیش از اسب است و میتوان باور کرد که قتل عامی که رخ داده بسیار ترسناک بوده. در نتیجه فحشای مقدس نیز یکی از عوامل شکلگیری انقلاب عصر پدرسالاریست. ما تا اینجا چارهای نداریم جز آنکه نظریات مارکس و فروید را تنگاتنگ در کنار یکدیگر مورد ارزیابی و بررسی قرار دهیم. چون در همان حال که خدایان از کار زیاد خسته هستند، در همان حال نهیهای جنسی نیز شدت میگیرند. دامنهی نهی ازدواج با محارم آنچنان شدید است که تصور و پندار آن نیز در ذهن عقب مینشیند.
البته شک نیست که جامعه به چنین انقلابی نیاز داشته است. اما چنین بهنظر میرسد که با کشتار زنانگی هستی نه تنها زنان بلکه مردان نیز از هویت تهی شدهاند. این باید مقدمهی جایگزینی مرد در همهی موارد به جای زن باشد، و این همهی موارد دربرگیرندهی رفتار جنسی نیز میشود. مقدمهی این داستان را در اسطورهی «گیلگمش» مییابیم. در انوما الیش زن رسماً حذف میشود و دو خدای نرینه رو در روی یکدیگر قرار میگیرند. روشن است که چنین رفتاری به نوعی رقص جنسی نیز منجر میشود. شاید در آغاز عشق حقیقی میان دو مرد باعث چنین تصمیمگیری دربارهی زنان شده باشد، که ما آن را در داستان «گیلگمش» میبینیم. اما بعدها بهرهکشی جنسی از مردان به حد ترسناکی میرسد. در جنوب ایران میبینیم که پسربچهها را به نحوی ترسناک مورد بهرهکشی جنسی قرار میدهند. در افغانستان مردان رسماً در نقش زنان وارد میدان عمل میشوند و رقصندگان همه، مردان و پسرانی هستند که پیراهن زنانه به تن میکنند، که البته اغلب در کودکی مورد تجاوز قرار میگیرند. نتیجه چنین رفتاری بازماندن جامعه از رشد فنی و تکنولوژیکیست. تاریخ خاورمیانه یکبار در مقطع داستان انوما الیش با مقداری ابزار فنی عکس گرفته: خیش و گاو آهن و بیل و ترازو و شماری ابزار دیگر. میدان اذیت و آزار بردگان، که زیر خطابهایی چون رعیت پنهان شده آنقدر شدید است که برده برای همیشه بهبود ابزارسازی را بهدست فراموشی میسپرد. چرا؟ بدون شک یکی از دلایل اصلی این مسئله لال شدن زنان است. همسر و مادر لال قادر نیست ذوق کار را در فرزندانش بدمد. از سوی دیگر «احساس گناه» از بابت زنای با محارم کمکم آنقدر توسعه پیدا میکند که رفتار جنسی بهطور کلی پست و کثیف و زشت تلقی میشود. رفتار جنسی جنبهی تقدس و زیبایی خود را از دست میدهد و به رفتاری هولهولکی و پنهانی بدل میشود.
«زن مرده»، به رغم آنکه به واقعیتی آسمانی-زمینی بدل گشته است، اما قادر نیست عشقی نثار دور و بریهای خود کند. عشق به رفتاری میان دو مرد محدود میشود، و صرفاً در راههای بازرگانی تا حدی باعث رشد میگردد.
در شمارهی نهائی این بررسی کوچک در هفتهی آینده مسئله رفتار جنسی توسعه بیشتری پیدا خواهد کرد.
عکسها:
تصاویری از سارگون، نخستین پادشاه آشور در ۲۳۵۶ – ۲۳۰۰ پیش از میلاد مسیح
در همین زمینه:
::سارگون، نخستین پادشاه آشور::
::نقشه و موقعیت جغرافیایی «اوروک»، نخستین شهر جهان::
خانم پارسي پور عزيز از نوشته هاي خانم شيدمهر آزرده نشويد. ايشان يكي از خوانندگان پروپاقرص مطالب شما هستند و زير بيشتر آنها كامنت گذاشته اند. اگر از مطالب شما خوشش نمي آمد حتما آنها را نمي خواند.
محمد / 07 June 2011
خانم پارسی پور ازدواج با خویشان بین خدایان در اساطیر مختلف دلیلی بر رواج آن بین مردم نمی شود. مثلا در مورد یونان باستان می دانیم ازدواج با بستگان نزدیک عمل هولناکی تلقی میشده اما در اسطوره های یونان نمونه های چنین ازدواج هایی بین خدایان بسیار است. در مورد اسطوره انوما الیش هم باید بگویم اسطوره ای است متاخر (هزاره دوم پیش از میلاد) نسبت به بسیاری از اساطیر میان رودان .و هدف برساختن داستان هم بالا بردن مقام مردوک به خدای خدایان و برتری دادن شهر بابل بر سایر شهر های است. می دانیم در زمان ساختن این داستان در اواسط هزاره دوم پیش از میلاد لااقل چند هزار سال مردمان میان رودان در جوامع پدر سالار می زیستند(اگر که هیچگاه جوامه مادرسالاری در آنجا وجود داشته بود که بعید می دانم).و این داستان نمی تواند نشانگر کشتن زنانگی هستی باشد. نمی دانم چرا وقتی آپسو و کینگو را خدایان کشتند نگفتید که ای وای مردانگی هستی را کشتند. فراموش نکنید که پس از مرگ آپسو مقام فرمانروایی خدایان به دست کینگو افتاد و نه تیامت. بسیاری از مردم شناسان شکل گیری پدرسالاری را مربوط به شش هراز سال قبل (هزاره چهارم پیش از میلاد) میداند و پیش از آن هم جوامع شکارچی-گردآورنده نوعی مساوات جنسی برقرار بوده و نه مادر سالاری.
HG / 27 May 2011
شهرنوش عزیز
۰
لطفا تعجب نکنید چون جای تعجب نیست ، و لطفا من را بطور غیرمستقیم به تنگ بینی متهم نکنید چون تنگ بین آن کسی است که ظرفیت پذیرش انتقاد را ندارد وبجای کنجکاوشدن و پرس و جو کردن ، عصبانی میشود
۰
خانم عزیز، مگر علم هم شرقی و غربی دارد ؟ این فقط در ایران اسلامی ست که مفاهیمی این چنینی باب شده است۰ از شما بعید است که از علم شرقی و غربی صحبت کنید۰ بگذریم ۰
۰
من بعنوان یک جامعه شناس ، به سئوالاتی که شما در پی اش هستید حدود ۲۵ سال پیش در کتابی به زبان فرانسه بنام پدریت غاصب پاسخ داده ام و مطمئن هستم که شما از خواندن آن در جهت پژوهش هایتان بسیار سودخواهید برد
۰
بامن تماس بگیرید تا نسخه ای از آن را برایتان بفرستم
۰
در مورد این اسطوره آفرینش باید بگویم که اهمیت این اسطوره و اسطوره های شبیه به آن در معنای سمبولیک آنهاست و نه در معنای تحت الفظی شان۰ این اسطوره بیانگر گذار جامعه انسانی از مادرتباری به پدرتباری و پدرسالاری ست۰ مادر و پسر با هم زندگی میکند چون هردو به یک کلان مادری تعلق دارند۰ پدر، در جامعه مادرتباری ، بیگانه ای بیش نیست ۰ تاریخ شاهد کشمکش ها و جنگهای بیشماری میان کلان های قدیم مادرتبار و کلان های جدید پدرتبار بوده است۰ کشتن مادر و فرزند ، و آفرینش یک انسان نوین، همیشه یک مرد، به معنای شکست دادن مادرتباری و کلان های مادرتبار است و آفرینش یک دنیای نوین که همان دنیای پدرتباری و پدرسالاری ست بر روی خرابه های دنیای کهن یا همان گلی که از اجساد مادروفرزند ساخته شده است
۰
در ضمن این را بگویم که من مارکسیست نیستم و از دیدگاه مارکسیسم که مالکیت خصوصی را مبنای مردسالاری و پدرسالاری میداند در کتابم انتقاد کرده ام
۰
در تماس باشید۰
۰
دوستار شما، آزاده آزاد
آزاده آزاد، / 28 May 2011
آقا یا خانم HG,
به این گمانم که اگر مقاله مرا با دقت می خواندید متوجه نظر اینجانب می شدید. ببینید:
ئهآ آپسو را می کشد، یعنی نری یک نر دیگر را می کشد و خودش جانشین او می شود.
حالا در مرحله دوم مردوک تیامات را می کشد. در این جا نری به جای مادینه ای می نشیند. و چون تیامات مادر هستی به شمار میاید ، در نتیجه با حذف او زنانگی هستی از میان برداشته می شود. این زنانگی هستی الزاما به زنان مربوط نمی شود. با کشتن زنانگی هستی. نیمی از وجود مردان نیز به هیچ تقلیل داده می شود.
این که پدر سالاری در کجا آغاز شده در اینجا در مد نظر نبوده است، چون در عصر مادر تباری هم کارهای اصلی به دست مردان بوده است، اما زنان دارای اهمیت روانی ویژه ای بوده اند. نگاهی به مجسمه های زنان که در خاورمیانه پیدا می شود و اصطلاحا به آنها ونوس خاور میانه می گویند درستی نظر اینجانب را مدلل می دارد. این مجمسه ها نه مجسمه یک زن، بلکه احتیاطا مجسمه جهان و عالم هستند که زنانه تلقی می شده. شکم بسیار بزرگ و مبالغه شده این مجسمه ها باید کنایه از عالمی باشد که دور و بر خود می بینیم . پستان های بزرگ نیز کنایه از برکت همیشگی آسمان است که در قالب باران ظاهر می شود. جالب است که اغلب این مجسه ها یا سر ندارند و یا سرشان جنیه مبهمی دارد و چهره ویژه ای را به ذهن متبادر نمی کند.
اما ازدواج با محارم در تمام دنیای قدیم رایج بوده. در مورد یونان اطلاع درستی ندارم، اما اسناد مصری، ایرانی، تمدن های خاور میانه، از جمله یهود این مساله را نشان می دهد. ساره همسر ابراهیم خواهر اوست. راحیل همسر یعقوب نیز خواهر اوست. لوت با دختران خود نزدیک می شود.
اگر یک لحظه چشم برهم بگذاریم و خود را به جهان باستان پرتاب کنیم دلایل این ام را به سادگی درک می کنیم…
ارادتمند، شهرنوش پارسی پور
شهرنوش پارس پور / 29 May 2011
سرکار خانم آزاده آزاد
مدت هاست که من متوجه شده ام زنان اغلب دیگری را رقیب خود می دانند. این مساله به تربیت چند هزار ساله ما مربوط می شود و این که ما دست جمعی باید با یک مرد زندگی می کردیم و آن مرد اما اجازه داشته است همسران متعدد بگیرد. ما عادت داریم نخست آن که خود را شیئی قابل خرید و فروش بدانیم و دوم خود را دائم با رقیب بسنجیم. این حالت را می شود زیر عنوان کلی حالت های زن حرم جمع بندی کرد.
منظورم ابدا شما نیستید، بلکه اما تقریبا شصت در صد زنانی هستند که در زندگی شناخته ام. آیا باور می کنید که این در عالم نویسندگی هم وجود دارد؟
اما عزیزم در لحن نامه شما هم وجود دارد. شما در نامه نخستتان با قاطعیت اظهار می دارید که برداشت من غیر علمی ست. واژه متاسفانه را هم اضافه می کنید تا من قالب تهی کنم. بعد روشن می شود که شما نویسنده مقاله با ارزشی در ایرانیان دات کام هستید، که خواندم و لذت بردم.
بسیار خوشحال می شوم کتاب شما را بخوانم. ای میل من: [email protected] است. اگر میل داشته باشید می توانیم بحث را میان خود خصوصی کنیم.
ضمنا برای آشنایی با حالت زن حرم پیشنهاد می کنم کتاب عقل آبی مرا بخوانید که بیست و سه سال پیش نوشته شده. در این کتاب روشن می شود که حالت زن حرم بودن چگونه می تواند باعث شود تا انسان جان خود را از دست بدهد.
پایدار باشید، شهرنوش پارسی پور
شهرنوش پارس پور / 29 May 2011
شهرنوش خانم،
بازهم که پرخاشجوئئ ميکنيد و حرف های بی پایه و اساس می زنید۰ داستان زنان حرم داستان خود شماست ؛ بعبارت دیگر، شما فرافکني کرده و خصوصیات رواني خودتان را ناخودآگاه به دیگرزنان نسبت میدهید ۰کسانی که مرا می شناسند معتقدند که من بیش از حد با زنهای دیگر همدردی دارم ، بعد شما که مرا نمی شناسید مرا به رقابت با زنان دیگر متهم میکنید۰ این برخوردهای عصبی و خصمانه شما فقط و فقط نشاندهنده پریشانی تان است و بس۰ با این بینشی که شما دارید، باورکردن اینکه من از روی همدردی و برای کمک به شما پیشنهاد خواندن مقاله یا کتابم را کردم برایتان غیرممکن است۰ بگذارید به شما بگویم که من نه تنها عقل آبی که تمامی نوشته هایتان را خوانده ام۰ و بگذارید به شما بگویم که کاراکتر شما و نوشته هایتان درست درمقابل هم قراردارند۰ نوشته هایتان بسیار دلپذیر هستند۰ برای دریافت کتاب ، شما می بایست با من تماس بگیرید۰
[email protected]
این آخرین یادداشت من در روی این صفحه اینترنت است و دیگر به اینجا هم سری نخواهم زد ۰ با آرزوی شادی برایتان ،
آزاده آزاد
کاربر مهمان / 30 May 2011
ای داد ای واویلا ! تازه داشتم شهرنوش خانم را از چین و ماچین با صد دب دبه و کرنش اوردیم میان رودان(بین النهرین) سر پا ئی هم توی مصر توقفی کرد ! زیاده از حدهم در مورد انوما والیش وملیش اسطوره فرمودند ! گاهی تمدن بشری را دویست و پنجاه هزار سال تا چهارصدهزار سال قبل از میلاد مسیح به عقب بردند ! و ما هم با مختصر توضیحی زیر سبیلی رد کردیم! تا بالاخره سرکار خانم ازاده امدند که مدعی ربع قرن مطالعات در الیش و ملیش هستند !! کا ر به خدایان کوه المپ رسیده !! ظاهرا کار به گیس کشی کشیده رسیده !! چون بنده مادر زاد کچل هستم! خودم را وارد این معرکه نمیکنم !! لطفا هرکس چیزی فهمید ( البته نه انکه خود را به فهمیدن بزند!) مارا هم شیر فهم کند ! هم اجر اخروی دارد هم انکه برایش کامنت شیرینی جایزه خواهم گذاشت ! بشتابید که غفلت موجب پشیمانیست !!!
کاربر نادر / 30 May 2011
من از خوندن کامنتای زیر این متن، کامل دو زاریم افتاد که چرا تو برنامه بفرمایید شام، تو 90 درصدش یه آقا برنده میشه؛ خجالت میکشه آدم از این نحوه کامنت گذاری دو بانوی ایرانی به ظاهر با دانش و معرفت
کاربر مهمان / 30 May 2011
این نوشته از پژوهشی علمی بدور است. می پندارم که نویسنده در برخی جاها بیشتر خیالپردازی نموده است. به عنوان نمونه، نوشته اند:
«دست بر قضا میتوان باور کرد که اکثریت آنها باید زنان و پیرمردان باشند. تزریق نیروی مردان جوان به این مجموعه میسر نمیشود، مگر با پیدا کردن بهانهای برای به بردگی کشاندن آنها. این بهانه «رفتار جنسی»ست. میتوان باور کرد که فساد ژنتیکی باید به حد غیر قابل تحملی رسیده بوده باشد. همچنین میتوان باور کرد که شماری از مردم مالاندوزی کردهاند و دیگر تمایلی به کار کردن ندارند. عوامل اقتصادی و جنسی دست بهدست هم دادهاند تا انسان وارد مرحلهی بردهداری شود.»
تا آنجایی که پژوهش های تاریخی و آنچه «پیش از تاریخ» نام نهاده اند، نشان می دهد، پیشرفت فن آوری و بهبود ابزارهای کار آدمیان در مرحله ای نسبتا کند و دراز از تکامل سبب شد که آدم بجای گرد آوری غذا (اقتصاد ریزه چینی Acquisitive) و شکار، به فرآوری کشاورزی و دامپروری کامیاب شود (در حدود شش هزار سال پیش ـ «عصر نوسنگی»). در پی این انقلاب بزرگ کشاورزی و صنعتی که با کشف فلز و ساختن ابزار از آن همراه بود، آدم برای نخستین بار توانست گام به گام و رفته رفته، چیزی بیش از نیاز خود فرآورد (تولید کند). اضافه تولید سبب شد که «جامعه ی اشتراکی نخستین» که شکل های گوناگونی از آن در اینجا و آنجای کره ی زمین شناخته و پژوهش شده، در روندی کند و پرتنوع شکسته شده به جامعه های طبقاتی «برده داری» و شکل های نخستین «شیوه ی تولید آسیایی» و … فراروید.
روشن است که نوشتار، زیر تاثیر “علوم اجتماعی” که در دانشگاه های اروپای باختری و اروپای شمالی در چارچوب منافع سامانه ی سرمایه داری تنظیم شده و بخش عمده ای از آن کوچک ترین پیوندی با علوم اجتماعی راستین ندارد، نوشته شده است. از میان چنین «شبه علم» هایی که در اینگونه دانشگاه ها تدریس می کنند، بخشی از آن زیر تاثیر جریان های فرویدیسم و نوفرویدیسم شکل گرفته و اینگونه که دیده می شود نویسنده نیز آبشخوری بیش از آن نداشته است.
با مهر ب. الف. بزرگمهر
ب. الف. بزرگمهر / 23 May 2011
بزرگمهر محترم با سلام .من خدمت خانم پارسی پور ارادتی دارم ولی واقعا درک مطالب ایشان برایم مشکل است ! از چین و ماچین به به تمدن سومری میروند !! از فلسفه چینی به روابط پدر فرزندی و سکس با محارم و بعد هم پای فروید را بمیان میکشند و در مطلب جدید هم بالاخره به روابط جنسی مردان پرداخته اند ! همبستری با محارم که به روشنی در کتب ابراهیمی امده است ! وقتی لوط پیامبر از نابودی شهرهای سودوم و گومورا فارغ شد وهمسرش هم به توده نمکی تبدیل شد پس از اندک زمانی محرومیت جنسی در دو شب متوالی درعین مستی با دو دخترش همبستر گردید! (این در تورات ثبت است) و اما در در تمدن سومری : من به سومر و کلده و اشور و بابل نمی پردازم و افسانه گیل گمش . به تمدن عیلامیها که از تاریخ و تمدن ما قبل از هخامنشیان در ایران حکومتی بزرگ داشتند نیم نگاهی دارم ! حکومت انها از حدود سه هزار سال فبل از میلاد مسیح شروع شده و پس از یورش اشور بانیپال و تسلط حکومت ماد( اهل جبال )منقرض میشود. انچه که بررسیهای تاریخی نشان میدهد بزرگترین دلیل انقراض انها ازدواج با محارم است! که اعتقاد داشتند خون برگزیدگان نباید با خون غیر الوده شود ! بنا براین سنت پدر با دختر و برادر با خواهر ازدواج میکردند! ثمره ان مشکلات ژنتیکی بودو اضمحلال نسل! این در مصر باستان و و اواخر سلسله ساسانی کاملا قابل تحقیق و تامل است. ببخشید تلگرافی گفتم ! والی هر کدام بحث مفصلی دارد.
کاربر نادر / 23 May 2011
آقای ب. الف. بزرگمهر،
آچه می خوانید برداشت اینجانب است از اسطوره انوماالیش. من نه داعیه آ ن را دارم که دانشمند هستم و نه در اینجا قصد دارم دوره های تاریخ بشری را بررسی کنم، بلکه صرفا نگاهی به اسطوره ای انداخته ام و نظریاتم را بیان می کنم. علت این کار هم این است که اسطوره های منطقه خاورمیانه در ایران چندان شناخته شده نیست، این در حالی ست که رد پای آنها در آئین های بعدی به خوبی قابل مشاهده است. اکنون در لحظه ای هستیم که خاورمیانه در خود می جوشد. هرکس از وجهی می تواند به خاورمیانه نگاه کند. من از دریجه اسطوره ها به آن نگاه می کنم.
در عین حال حتما شما هم باور دارید که شکاف عمیقی میان زن و مرد در ایران بوجود آمده است. به عنوان یک زن من نیز در جستجوی دلایل این شکاف هستم، و باز از دریچه اسطوره به آ گاه می کنم.
شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 24 May 2011
البته دراین گفتار سرکار خانم پارسی پور به نتیجه گیری های دست می زنند که در حوزه استوره شناسی نمی گنجد و رابطه چند لایه و استوره و واقعیت را سر راست جلوه می دهد !
اما اعتراض ب. الف. بزرگمهر عزیز نیز از سر دیگر این طیف است با رجوع به نقد ایشان و سایت منتسب علاقه بی اندازه شان به “لننیسم” اشکار است – و نه فقط مارکسیسم – که خود مارکسیسم از قماش علم نما یا شبه علمی خوانده شده است که جتاب بزرگمهر خانم پارسی پور را به پیروی از شبه علم متهم می کنند .
حال انکه اگر مارکسیسم و فرویدیسم شبه علم خوانده می شوند لنینیسم فقط دستگاه ایئده لوژ ی توتالیتری است که همچون رطیل هوادران خود را با گزیدن به گردش بدور خویش مبتلا می کند.
و هر نقد از جانب پیروان لنینیسم فقط در صدد منکوب کردن طرف مقابل و اثبات حقانیت معبود خود “لننیسم” است
کاربر مهمان / 24 May 2011
خانم پارسیپور بسیار گرامی
بهتر است ابتدا چند روایت و حدیث از پیامبرانی مانند مارکس، انگلس، لنین و استالین بیاورید و یک خط فرمز بدور افکار خود بکشید تا رضایت جماعت منقبض را فراهم آورید.
محسن / 24 May 2011
با نگاهی به دیدگاه کابر مهمان نخست، گویا خودشیفتگی و خودستایی لنین به هواداران ایشان نیز سرایت دارد! یا از نگاه دیگر، خودستایان و خودشیفتگان به خوبی می دانند چگونه رهبران یا شخصیت های تاریخی را برگزینند. به قول معروف، کور کور را می جوید و آب گودال را…
البته منظورم این نیست که آقا یا بانو ب. بزرگمهر الزاماً فردی خودستا باشند، اما این گونه با قاطعیت که ایشان دانش جهان سرمایه داری را "شبه علم" خوانده اند، با آن که سخنی بی پایه نیست، اما چندان با مایه هم نیست! همانگونه که چهان سرمایه داری همیشه بر آن بوده و هست تا همه چیز را به سود خود تعبیر و تفسیر کند، جهان سوسیالیزم (شوروی سابق یا نظریه پردازان کنونی چپ مارکسیستی و غیره) نیز به روشی جز آن کار نکرده است. به راستی که دست یافتن به یک دیدگاه سراسر بی طرفانه کار آسانی نیست!
نگاه خانم پارسی پور، چه از دیدگاه استوره ای باشد یا از هر نگاه دیگری، به هر حال یک نگاه است. قرار نیست صد در صد درست یا نادرست باشد و حتماً هر دو مورد را می شود در بررسی های ایشان نیز جست و یافت، همانگونه که در هر نوشته ی دیگری از این دست. در این جا ما با برهه ای از تاریخ سر و کار داریم که تنها نشانه های اندکی از آن موجود است و نمی توان با قاطعیت در باره ی آن اظهار نظر کرد. اما می توان با گمانه زنی و حتی با نوعی "الهام گیری" به نتایجی رسید.
از دید من، به هر حال این که خانم پارسی پور کوشش می کنند پاسخ هایی برای این پرسش که چرا زنان در تاریخ و به ویژه در فرهنگ خاورمیانه و مشرق زمین اینچنین در ستم بوده و هستند، کاری بسیار پسندیده و ستودنی است. چه بسا اگر کوشش های بیشتری در همین زمینه، چه از سوی ایشان و چه از سوی دیگران انجام شود، بتوان به راهکارهایی نیز در این راستا دست یافت. با سپاس و مهر فراوان.
کاربر مهمان دیگر / 25 May 2011
در میان گویش قوم ایرانی بلوچ واقوام هندی خواهر معنی گسترده تری از خواهر به معنی همشیره دارد . دختر خاله – عمه-دایی و عمو همگی خواهر گفته میشوند همچنین مادر برادر و……. معنی گسترده تری دارند به نظر من این موضوع قابل تحقیق بیشتر میباشد(گویش بلوچی نزدیکترین گویش به کویش کتیبه های داریوش…..)
کاربر مهمانsetayesh / 25 May 2011
شهرنوش را ولش کنید و بهش نگویید حرفه ای نیست و بهتر است انقدر از بخار معده روی سایت همگانی حرف نزند. شهرنوش کر است. بیخود خودتان را خسته نکنید. دست از زمانه بر نمی دارد و نمی رود وبلاگ شخصی خودش را بزند
نیلوفر شیدمهر
نیلوفر شیدمهر / 25 May 2011
شهرنوش عزیز ،
ما نمیتوانیم برپایه اسطوره شناسی استنباط های انسان شناسی و تاریخی بکنیم . اساطیر تنها در چارچوب نظریه های علمی انسان شناسی میتوانند تفسیر شوند.
متاسفانه انگاشت شما درمورد وجود زنای بامحارم درجوامع انسانی اولیه غیرعلمی است ، چرا که برقراری سه نوع تابوی اجتماعی ، پیش بایست بوجودآمدن جوامع انسانی است: تابوی زنا بامحارم ، تابوی قتل ، وتابوی آدمخواری . خانم اولین رید، انسان شناس آمریکائی دلایل اهمیت این سه تابو را در کتابش «تکامل زن » آورده است.
لطفا به مقاله من هم در مورد منشاء و سرشت پدرسالاری ، در ایرانیان دات کام ، سری بزنید.
دوستار شما، آزاده آزاد
آزاده آزاد / 26 May 2011
در نوشتن ان متن اشتباهی کرده ام. شهرهای اور و اوروک نه یک شهر، بلکه دو شهر متفاوت هستند.
شهرنوش پارسی پور
شهرنوش پارس پور / 26 May 2011
خانم آزاده آزاد،
بسیار برای من عجیب است که به خود اجازه می دهید بگویید برداشت من از زنای با محارم در جوامع ا،لیه غیر علمی ست. من عادت ندارم صبر کنم تا غربیان برایم فکر کنند و بعد تصمیم بگیرم چه چیزی در کجا اتفاق افتاده. بلکه عقل سلیم را به کار می اندازم و می بینم در اسطوره انوما الیش:
۱) تیامات با پسرش کینگو زندگی می کند
۲) مادر و پسر را می کشند تا از خاک و خون آنها گل آدم نوین را برآورند
داستان خو د به خود بسیار روشن و صریح است. حالا خودمانیم و پرسشی:
آیا بر این پندار نبودید که چون مقاله ای نوشته اید از من ایراد بگیرید؟ البته بی آن که مبحثی را که من مطرح کرده ام بشناسید؟
من کوشیدم مقاله شما را بخوانم، اما اینترنت آن را وصل نمی کند.
پایدار ، اما محتاط باشید، ضمنا همانند خانم نیلوفر شیده تنگ نظر نباشید. باور کنید برای همه در دنیا جا هست.
شهرنوش پارس پور / 26 May 2011