ویدا وفایی – انتشارات مروارید در میان آثاری که منتشر کرده، مجموعهای دارد به نام «شعر جهان». این مجموعه که اکنون به ۲۳ کتاب رسیده، سهم قابل توجهی در حوزهی ترجمهی شعر در ایران داشته است. مجموعهی «شعر جهان» در مروارید در سال ۱۳۸۱ با انتشار گزیدهی اشعار والت ویتمن به ترجمهی دکتر سیروس پرهام آغاز شد و با آثاری چون گزیدهی اشعار لانگفلو به ترجمهی دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، و گزیدهی اشعار رابرت فراست به ترجمهی دکتر فتحالله مجتبایی به راهش ادامه داد. اکنون در آغاز سال ۱۳۹۰، دو کتاب دیگر به این مجموعهی ارزشمند افزوده شده است: «گزیدهی شعرهای جورج سفریس» به ترجمهی عبدالله کوثری و «کوچهی فانوسها: سرچشمههای شعر غنایی چین» به ترجمهی عباس صفاری.
گزیدهی شعرهای جورج سفریس
جورج سفریس (۱۹۷۱-۱۹۰۰) شاعر معاصر یونان است که در سال ۱۹۵۳ جایزهی نوبل ادبیات را از آن خود کرد.
در سال ۱۹۶۴ از دانشگاههای تسالونیکی و آکسفورد نشان افتخار دریافت کرد.
کوثری یکی از دلایل ترجمهی شعرهای سفریس را آمیختگی ذهن و زبان شاعر با اساطیر عنوان میکند و معتقد است که این ویژگی در شعر معاصر ایران چندان دیده نمیشود و از این جهت آشنایی مخاطب ایرانی با این شاعر را ضروری میداند. توجه به ارائهی تصاویر تراژیک از رنج بشری یکی از عناصر اصلی در شعر سفریس است. البته سفریس در شعرش از عشق و عاطفه دور نمانده. در واقع، بخش قابل اعتنایی از آثار او را شعرهای غنایی تشکیل میدهند.
تراژدی یکی از عناصر دائمی شعر سفریس است. او با واکاوی تاریخ و اساطیر یونان، بیعدالتی، مرگ، فاجعه و قرنها رنج را به تصویر میکشد. او رنج و تراژدی یونان را جزئی از کل تجربهی بشر میداند و از اینرو شعرش تصویرگر مشترک رنجهای انسانی است. نگاه ژرف او به زندگی سبب شده که در کنار ارائهی تصویرهای تراژیک از رنج بشری، نور و امید و روشنایی را هم به تصویر میکشد. سفر در شعر سفریس به نمادی تبدیل میشود که جریان حرکت تاریخ بشر را نشان میدهد، که در آن علاوه بر تلخی و شکست، امید، و دست یافتن و تداوم زندگی نیز به چشم میخورد.
یکی از اشعار درخشان او شعری به نام Mythistorema است. Mythistorema همانطور که مترجم توضیح داده، ترکیبی است از دو واژهی mythos به معنای اسطوره و istoria به معنای تاریخ و داستان؛ و مضمون شعر هم تلفیقی از اسطوره و تاریخ یونان است. بخش سوم این شعر نسبتاً طولانی را میخوانیم:
به یاد آر حمامهایی را که در آنها زخم خوردی
بیدار که شدم این کلهی سنگی در دستم بود
بازوانم را خسته میکند و نمیدانم کجا بگذارمش
آنگاه که از خواب برمیخاستم،
به رؤیای من فروافتاد
پس، زندگیمان به هم پیوست و دیگر جدا شدن دشوار است.
به چشمهایش مینگرم، نه بسته است و نه باز است
با دهانش سخن میگویم که همواره در تقلای حرف زدن است
بر گونههایش دست میکشم که از پوست بیرون جسته است.
بیش از این کاری از من بر نمیآید.
دستانم ناپدید میشود و آنگاه تکهتکه به سویم بازمیگردد.
(ص ۳۹)
کوچهی فانوسها (سرچشمههای شعر غنایی چین)
عاشقانهها همیشه بخش مهمی از سنت شعری هر سرزمین است و علاوه بر اهمیت ادبی، نزد تودهی مردم نیز جایگاه ویژهای دارد. عباس صفاری، شاعر و مترجم، با ارائهی گزیدهای از شعر غنایی چین باستان، کتابی خواندنی را در اختیار خوانندگان ایرانی گذاشته است. صفاری در مقدمه توضیح میدهد که شعر عاشقانهی چین در مقایسه با عاشقانههای هند و مصر، شعری محجوب و پردهپوش است و به صراحت سخن گفتن از نیروی جنسی و شهوت را جایز نمیداند، و عاشقانههای چین با حجب و حیا و به کنایه از عشق سخن میگوید و بیشتر نگاهش معطوف احساسات پاک انسانی است. و نکتهی جالب و قابل توجه این است که بخشی از کتاب به آثار سرایندگان زن اختصاص دارد. زنانی که از دغدغههایشان میگویند: خطاب به معشوق از ترسها و تردیدهایشان میگویند. از مردی که عاشقشان است میخواهند پیش چشم مردم به در خانههایشان نیایند، از رنج و اندوه فریب میگویند و از امید رسیدن به مرد دلخواهشان.
قلبم در چنبرهی اندوه است
بهمانند ردایی چرکین
خاموش، به آن میاندیشم
و ناتوان از برخاستن و پرکشیدن
(ص ۸۸)
البته از شاعران مرد هم در این مجموعه شعر بسیار است و نیز از شاعران گمنام که گاهی حتی از روی زبان و مضمون شعرها هم نمیتوان جنسیت شاعر را حدس زد. در این شعرها از عشق میشنویم و فقدان، رفتن، اندوه، طبیعت و دوستی، اما این عاشقانهها بهنظرم بیش از هر چیز نمایانگر بخشهایی از سنت، فرهنگ و زندگی روزمرهی مردم چین در زمانهای مختلف است.