ابراهيم يزدی، از رهبران نهضت آزادی ايران پس از آزادی در گفتوگويی با ايرنا شرکت کرده است.
ابراهيم يزدی که صبح روز ۲۹ اسفندماه ۱۳۸۹ آزاد شد؛ در اين گفتوگو در مورد مسائل سياسی روز اظهارنظر کرد. وی از روز نهم مهرماه ٨٩ در زندان و سپس «خانه امن» بهسر میبرد.
خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران (ايرنا) که نخستين بار خبر آزادی وی را منتشر کرده بود همزمان خبر داد که ابراهيم يزدی طی بيانيه کوتاهی از دبيرکلی نهضت آزادی ايران استعفا کرده است.
ايرنا نوشته است که گفتوگوی فوق در آخرين روز اسفند سال ۸۹ يعنی در روز آزادی وی صورت گرفته است اما دليل تأخير انتشار آن را پس از ۱۴ روز اعلام نکرده است.
ابراهيم يزدی در اين گفتوگو گفته است که به دليل وضعيت جسمانی خود از دبيرکلی نهضت آزادی ايران استعفا کرده است.
وی گفت: «بنده طی سال گذشته با مشکلات جسمی خاصی روبهرو بودم و مجبور به عمل جراحی قلب شدم و با توجه به عوارض آن، پزشکان معالج توصيه کردند که بايد به دور از استرس باشم و حتا گفتند که خبرها چه خوب و يا چه بد برای من اثر منفی دارد.»
ابراهيم يزدی ضمن تأکيد بر احترام به قانون اساسی و کشيدن «خط قاطع ميان دشمن و مخالف» گفت: «هر کس نقدی کرد، مخالف نيست. فکر غالب نبايد اين باشد که يا با من يا بر من. اگر از شما نقدی شد؛ نبايد منتقد را دشمن تلقی کنيد. من با نظام هيچ مسألهای ندارم فقط با برخی از رفتارها، که خلاف قانون اساسی است، مشکل دارم.»
وی همچنين در اين مصاحبه در مورد راهپيمايیهای پس از انتخابات بحثبرانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران گفت: «راهپيمايی آزاد است به شرطی که مخل نظم عمومی نباشد.»
يزدی در همين رابطه افزود: «مصلحت ايجاب میکند قبلأ هماهنگیهای لازم با مبادی ذیربط انجام شود زيرا وقتی بدون هماهنگی راهپيمايی انجام شود، تنها هواداران شما به خيابان نمیآيند، بلکه گروههای معاند هم میآيند.»
وی ادامه داد که در آن زمان به ميرحسين موسوی، از رهبران مخالفان دولت در ايران انتقاد کرده که «شما يا نبايد مردم را به حضور در خيابانها دعوت میکرديد، يا اگر اعلام میکنيد مردم بيايند، بديهی است همه آنان که میآيند هوادار شما نيستند و شعارهای خود را میدهند و ساختارشکنی میکنند… آنها به خود اصلاحطلبی لطمه زدند.»
ابراهيم يزدی گفت که وی در آن نقد، گفته است که ساختارشکنی نکنند و «ملايم و قانونی» باشند.
به نوشته ايرنا وی با اشاره به موسوی افزود: «بايد بررسی کرد چهطور نخستوزير چندساله مملکت به اينجا کشيده شد؟ بايد بحث کرد و موضوع را ريشهيابی کرد زيرا اين يک حادثه کوچک نيست.»
بر اساس اين گزارش يزدی همچنين گفت با کانديداتوری ميرحسين موسوی مخالف بود و دليل آن را چنين بيان کرد: «پذيرفتنی نيست که کسی رئيسجمهور شود و با رهبری مشکل داشته باشد. اگر موسوی انتخاب میشد برای کشور فاجعه بود، زيرا رهبری و رئيسجمهور بايد با هم هماهنگ باشند.»
ابراهيم يزدی در پايان اين مصاحبه گفته است که به جمهوری اسلامی ايران وفادار است، با نظام مسألهای ندارد و به قانون اساسی «التزام» دارد.
ابراهيم يزدی آخرين بار به همراه گروهی از اعضای رهبری اين حزب به اتهام شرکت در مراسم ختم و «نماز جمعه غيرقانونی» در اصفهان بازداشت شده بود.
همه بازداشتشدگان در روزهای بعدی آزاد شدند اما ابراهيم يزدی در بازداشت باقی ماند.
وی با ۸۰ سال سن سالمندترين زندانی سياسی ايران بهشمار میرفت و دوستان او در مدت بازداشت نسبت به سلامت وی بارها اظهار نگرانی کرده بودند.
مخالفان جمهوری اسلامی ايران به گفتوگوهای رسانههای دولتی با مخالفان حکومت اعتمادی ندارند و نقطهنظرات بيان شده در اين مصاحبهها را «تحت فشار نيروهای امنيتی» ارزيابی میکنند. آنها میپرسند که اين رسانهها چرا در «شرايط عادی» با مخالفان گفتوگو نمیکنند.
با سلام
این همان ابراهیم خان بود که مردم بیچاره و بی نوای ایران در دوران انقلاب را با آن سخنرانی های “ضد استکباری اش” تشجیع و تحریک میکرد تا بر علیه حکومت وقت به پا خیزند و بنیادی نو در اندازند. آفرین به این همه درایت و ایستادگی! حالا هم در لابلای حرفهایش طوزی حرف زده که معلوم نباشد کدام طرفی است یعنی نه سیخ را سوزانده و نه کباب را. اینکه حکومت از وی استفاده ابزاری کرده است شکی نیست و لی این شخص با این کارش از بازرگان هم بیشتر ما را لو داد. به قول مهمان کار بر “ابو لولو”که نوشته بازرگان افسارکش خر آخوند ها شد و سپس آنها را بر گرده مردم ایران سوار کرد، ما خیلی چوب ها از این به اصطلاح روشنفکران همه چیزدان و آخوندهای نادان ایران خورده ایم.
به نطر بنده بزرگترین قدم های اشتباه را نخست وزیر قبل از بازرگان برداشت که در آن بحبوحه نابسامانی تشخیص نداد که با چه ارتجاع سیاهی روبروست. وی میبایست با سیاست تر از اینها عمل میکرد و خود با هواپیما به پاریس میرفت و آقای خمینی را با احترام و عزت به ایران می آورد و به این ترتیب کنترل اوضاع را در دست میگرفت. افسوس که وی هم با ندانم کاری هایش در مدت کوتاه صدارتش با ایران همان کرد یا بدتر از آنچه که بازرگان کرد.
در وفاقع اگر په شاه با ندانم کاری هایش تخم این حکومت ناراست را کاشت ولی همین اقای بختیار با چهره انفعالی که از خود و دولت نشان داد ایران را به بیراهه حکومت دینی سوق داد. البته سهم بازرگان در این گیر و دار آخوند به گرده ایران سوار کردن را نمیتوان کمتر از شاپور بختیار دانست.
یادمان هست در آن اوایل انقلاب چگونه بازرگان به جای محکم کردن پایه های یک حکومت نو و به جای در دست گرفتن زمام امور برای هر تصمیمی پیش آقا میرفت تا از وی اجازه بگیرد که مثلا “آیا دولت میتواند انگشتش را در دماغش کند؟” ایشان در آن زمان پر خطر به جای حکومتداری و رفق و فتق امور فکر و حواسش به دنبال شمردن تعداد کلمات مختلف موجود در قران بود. به جای گذاشتن حواسش روی اداره کشور یواش یواش زمینه را برای سوار شدن آخوند ها مهیا کرد. یکی هم نبود که از ایشان بپرسد پدر چان شمای مهندس و تکنوکرات را چه به وارد شدن در دنیای اوهام و پندار های مذهبی که نمیتوان آنها را با هیج یک از علوم تجربی ثابت یا رد کرد. مذهب که جایش در سیاست نبوده است که شما این چنین زمینه را برای بنیانگذاری حکومت دین زده ایران آماده میکنید.
بعد هم آقای بنی صدر آمد و درتوجیه خرافات و اوهام برایمان از آن اطلاعات ماورای حدیث و روایت آورد و گفت “موی زن امواجی ساطع میکند که موجب تجریک مردان میشود” و به این ترتیب وی هم همان راه اشتباه و آخوند گستر را ادامه داد تا سرانجام وی هم به سرنوشت آن دو تای دیگر گرفتار شد.
امروز هم کشور در یک نقطه عصف تاریخی دیگر قرار دارد و بازهم ما ایرانیان داریم تا حدودی تمام امیدمان را در آقای موسوی و جنبش به اصطلاح سبز میگذاریم. باید هشیار باشیم و بدانیم که این جنبش یک جنبش فریدونی است که سرانجام ضحاک ماردوش را به بند خواهد کشید و مرز پر گهر ایران راازوجود این خبایث تاریخ پاک خوهد کرد. این جنبش مال جوانان است و جوانان تا کنون نشان داده اند که با شجاعت به بالای جرثقیل میروند تا موضع خودرا اعلام کنند. این در وری هایی که رهبر یا برخی عمال رژیم منحوس میگویند به عمل ان پسر بچه ای می ماند که در تاریکی آواز میخواند تا بر ترس خود غلبه کند.
اما این جنبش مثل آتش زیر خاکستر است که سرانجام بیرون خواهد زد و همه را به شگفتی وا خواهد داشت. سرنوشت لیبی و معمر قذافی در انتظار رهبر ایران است.
به امید بیداری سریعتر مردم ایران
کاربر مهمان بی نام و نشان / 03 April 2011
از اين بندۀ خدا هم که در سن 80سالگي ميباشد هم نگذشتند و از وي از اين مصاحبه ها گرفتند؟!
کاربر مهمان / 03 April 2011
گفتا نه گفتنيست سخن گر چه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
کاربر مهمان / 04 April 2011
من وشما هم در این سن وسال دچار دمانس می شویم!!!!!!!!!!!!!!
کاربر مهمان / 05 April 2011
ادبیات مطلب کاملا متفاوت با ادبیات اقای یزدی و نهضت ازادی است و مشص است این نامه تحت شکنجه و با اعتراف گیری صورت گرفته و فقط جهت تخریب جنبش سبز و میرحسین موسوی نگاشته شده.
علی / 03 April 2011
ابراهیم یزدی زمانی که سر و مر گنده بود پل پیروزی یکی از مخوفترین و ظالم ترین و جنایتکارترین حکومتهای تمامی تاریخ ایران و حتا جهان شد. حالا که پیر و مفلوک و پوسیده است. اگر این خبرها و این گفتار راست باشد یا نباشد فرقی نمی کند که نکتوبات و مکنونات قلبی یزدی ست. یزدی البته یکی از مرموز ترین کادرهای نهصت آزادی هم هست. در میان آنا تنها مهندس بازگان بود که تنها راست می گفت و البته بسیار اشتباه عمل کرد و شد افسار کش آخوندانی که بر خر سوار بودند، ملی مذهبی ها و نهضت آزادیها آخوندان را از خران پیاده کردند و سوارشان کردند بر گرده ی ما ملت. حالا ما نده ایم تا چگونه خودمان را از شر این ولایت منحوس اسلام ناب محمد نجات دهیم. شاید مردم ایران بزودی به نتیجه ای قاطع برسند، اگر نرسند ما حتما سرنوشت عراق را خواهیم داشت. اینک افکار بین المللی آماده است، فقط مانده که آیا ما مردم این حکومت ضد بشری و حتا ضد حیات را و ضد نبات را سرنگون می کنیم و سرهبری را و آخوندان نامرد را می فرستیم به حجره و مسجد و حسینیه و یا این سربازان آمریکایی و انگلیسی و با همکاری پاسدران بسیجیانند که در دهان رهبر معضم انقلاب منفور چراغ قوه می اندازند و ریش تراشیده اش را که به سرخآب و سفیداب آراسته است را پاک می کنند. زیرا اگر حسین ابن صدام علیه السلام برای تبدیل ریش گذاشته بود، آخوندان ما اینک ریش تراش ها و لباسهای زنانه و چادر و چاقچول را در پستوها آماده کرده اند تا آن کنند که ما و آنان آنها را نشناسیم. چه خوب شد که یزدی آن چند نفر باقی مانده را نیز مایوس کرد.
ابو لولو ابن ملجم / 03 April 2011