ناصر غیاثی- چند سالی است بحث و گفتوگو دربارهی اسلام و اسلامشناسی یکی از موضوعات رسانههای آلمان است. یک سوی این گفتوگو نویسندگانی هستند با پیشینهی مهاجرت. کانان توپچو، در روزنامهی فرانکفورته آلگماینه در مقالهای به نویسندگان زن غیرآلمانی میپردازد که به آلمانی مینویسند. ترجمهی گزارش او را از ادبیات آلمانی زنان مسلمان در آلمان میخوانید.
به آلمانی خواب میبینم، به ترکی بیدار میشوم
الگوها اغلب شبیه هماند: داستانهایی که تجربههای خصوصی خود نویسندگان یا زنان دیگری را روایت میکنند. کتابهای بسیاری در مورد زنان متعلق به حوزهی فرهنگی ِ اسلام وجود دارد، چه از قلم خود این زنان یا دربارهی آنها. نگاهی کوتاه به ادبیات آلمانیِ زنان مسلمان.
چندی است از کتابهایی که به قلم زنان مسلمان یا در مورد آنها نوشته شده و مربوط به حوزههای فرهنگی مسلمانان است، استقبال میشود، داستانهایی که روایتگر رنج یا موفقیتاند. ظاهر همهی آنها نیز شبیه یکدیگر است. روی جلد عکس اغلب نویسنده آمده، عنوان کتاب معمولاً حاوی اشارهایست به اصل و نسب نویسنده و نیز مفاهیمی چون «مسلمان»، «مسجد» یا «بین دو جهان». مثلاً عنوان کتابِ نیلگون تاسمان چنین است: «به آلمانی خواب میبینم…و به ترکی بیدار میشوم. دوران کودکی در دو جهان».
الگوهای توصیفی هم اغلب شبیه هماند: پارهای از این نویسندگان زن به تجربههای بسیار شخصیشان میپردازند، به توصیف مناسبات اجتماعی مینشینند، ارجاع آنها به دوستان زن و آشنایان است و گاهگداری آمار و نتایج پژوهشهای علمی را نیز در کتابهاشان میگنجانند. بیشتر این نویسندگان زن خود را کارشناس اسلام، کشور و جامعهی آبا و اجدادیشان مینمایانند چرا که به ظاهر دنبال این هدفاند که خوانندگانی را که از بحثهای داغ جاری در مورد اسلام به تردید افتادهاند، روشن کنند.
صالحیه شاینهارت یکی از این نخستین نویسندگان زن ترک بود که سرنوشت زنانی را که مجبور به ازدواج و یا سرکوب شدهاند، در مرکز توجه قرار داد. مجموعه داستان او به نام «سه سرو» در اوایل دههی ۸۰ میلادی انتشار یافت. کیفیت ادبی داستانهای موثق او کاملاً به حاشیه رانده شد چون مخاطب بیشتر به محتوا علاقمند بود، چرا که آن موقع در مورد زنانی که در طول مهاجرت برای کاری از کشورهای مسلمان به آلمان آمده بودند، چیزهای چندان زیادی در دسترس نبود. در این فاصله شاینهارد کاملاً به دست فراموشی سپرده شده است.
صدای زنان مسلمان محروم
امروزه بیش از همه نکلا کلک و سیران آتس به مثابه صدای زنان مسلمان محروم نامدارند. آتس در «سفری بلند به آتش. داستان یک زن ِ تُرک ِ آلمانی» دربارهی زندگی ِ خودش به عنوان دختر یک مهاجر از آناتولی، دربارهی فشارهای اجتماعی و خانوادگی و نیز دربارهی گریز از این اجبارات نوشته است. به دنبال انتشار زندگینامهی او در سال ۲۰۰۳ کتابهای دیگری از جمله «نیاز اسلام به انقلاب جنسی» در پاییز سال گذشته نیز از او انتشار یافت. این وکیلِ ۴۷ ساله درفرمی آمیخته با تجربههای شخصی، اطلاعاتی از زنان دیگر و بررسی پژوهشهای علمی به این پرسش میپردازد که چرا دین اسلام موفق به احیای خود نمیشود. کتاب نکلا کلک در «عروس بیگانه» نیز فرمی آمیخته دارد. این زن نویسندهی ترک رویدادهایی از داستان خانوادهی خود را با زندگینامهی زنانی که مجبور به ازدواج شدند و کلک با آنها در آلمان گفتوگوکرده است، به هم پیوند میزند. او با این کتاب موفق شد خود را به عنوان منتقد اسلام و زنی مبارز در دفاع از حقوق زنان مسلمان سرکوب شده به تثبیت برساند.
میان زنان مسلمان کلک جای تأمل دارد. لامیا کادور، اسلامشناس و متخصص علوم تربیتی دینی از منتقدان اوست. کتاباش «اسلامی، زنانه، آلمانی، زندگی من برای اسلامی مناسب روح زمانه» را باید بهعنوان واکنش او به نظریههای کلک فهمید. او که دختر یک مهاجر سوری است، مینویسد:«از دست منتقدان به اسلام مثل کلک به ستوه آمدهام. اینها نمیخواهند ببینند، زنانی هم هستند که مؤمناند و اسلامی لیبرال را زندگی میکنند. بهعنوان یک زن مسلمانِ معتقد نمیخواهم دیگر بپذیرم که در این کشور «اسلامشناسان خودخوانده» بدون شناخت لازم از الهیات، اسلام را نقد میکنند.
آزادی طعم اشک و شامپانی میدهد
گرچه هنوز دوران ِ داستانهای دردآلود و دادن اطلاعات راجع به خویش مثل کتاب ِ «فریاد یاری برای زندگیام، قتلهای ناموسی در آلمان» از آیلین کورکماز یا «ما دختران شماییم نه ناموس شما» از سراپ سیلیلی کاملاً بهسر نیامده، اما کتابهای دیگری هم هستند که در بهدست آوردن دل خوانندگان رقابت میکنند.
به تازگی کانون ِ توجه Powerladyهایی هستند مسلمان و متعلق به محیطهای مهاجر. یکی از آنها عایش آوت است. عنوان کتاب این زن ترک آرایشگر، با مغازههایی در فرانکفورت و مونیخ، «آزادی طعم اشک و شامپانی میدهد. زندگی هنگامهی من مخالف جریان آب» است که در آن دربارهی زندگیاش حرف میزند. آغازگر این فرم روایت ساده و شاد هاتیس آکیون بود. مضمون کتابهای او «یک پرس هانس با سس تند» و «علی برای دسر» زندگی خود او و پدر و مادر اهل آناتولی اوست. آکیون در میانپردههای بامزهای بهروشنی نشان میدهد که کمتر توانسته است تصوراتش از زندگی را با انتظارات خانوادهاش هماهنگ کند و این موجب خانهخرابی او نشده است.
کتاب شاد و شنگول زینب المصرار «دختران مسلمان، ما کیستیم …» که بیشتر تصویر Powerlady را بازتولید میکند، میخواهد نگاهی به زندگی ِ واقعی دختران مسلمان بیندازد. این نویسندهی متولد ِ ۱۹۸۱ در هانوفر از پس این ادعا برنمیآید، چرا که پاسخ به این پرسش را بدهکار خواننده میماند که واقعاً چه کسانی دختران مسلمان هستند.
زندگی میان مسجد و مینیژوپ
از کتاب ملدا آکباش، دختر ترک – آلمانی نوزدهساله، «آنگونه که من میخواهم: زندگی من میان مسجد و مینیژوپ» بهمراتب بیشتر دستگیرمان میشود. او از کشاش میان فرهنگ آبا و اجدادی، منعیات و احکام با انگیزههای به ظاهر دینی و آروزی یک زندگی بدون قید و بند مینویسد. در پایان مطالعهی این کتاب پرسشهایی مثل اینکه آیا تحلیلهای اجتماعی عرضهشده و فرزانگیهایش واقعاً متعلق به این دانشآموز دبیرستانی هست یا خیر بیپاسخ میماند. چرا که همیشه خود این زنان نیستند که داستانهاشان را روی کاغذ میآورند و همهی کتابها مثل کتاب نادیه قانع « من یک آلمانی ِ افغانی هستم»، حاوی این اشاره نیست که نویسندهی همکار (Ghostwriter) چه کسی بوده است. در هر حال در مورد برخی از زندگینامهها، وقتی دستی اهل فن، رهبری قلم را بهعهده میگیرد، مطلوب این است که اشارهای هم به او بشود. کتابهایی مثل بتول لیشت «در درماندگی جغد را صدا زدم» راحتالحلقوم نیستند، نه تنها به خاطر محتواشان بلکه به خاطر سبک نیز.
چای با سه حبه قند
رمان فرمی است که کمتر در مورد پرداختن به این مضمون بهکار گرفته میشود. وقتی ۲۰ سال پیش کتاب رنان دمیرکان «چای با سه حبه قند» منتشر شد، توجه زیادی را به خود جلب کرد. دیلک گونگور، دختر یک کارگر مهاجر که در سال ۱۹۷۲ در آلمان به دنیا آمد، نیز با آرامشی شبیه همین مینویسد. «راز مادر بزرگ تُرک ِ من» نخستین اثر این روزنامهنگار است. درونمایهی رمان خودزندگینامهی او داستان یک زن جوان ِ ترک – آلمانی است که به آرامی به سرزمین آبا و اجدادیاش نزدیک میشود.
نویسندهی «میهرابان بیخیال خداست» نیز یک روزنامهنگار زن است. هیلال سزگین که پدر و مادر آلمانی – ترک او، هر دو اسلامشناس هستند، با قلمی پخته در مورد اسلام مقاله مینویسد. او در این کتاب خود را بهعنوان یک نویسنده با قلمی نرم نشان داده است.
همون اول نوشته: ترجمه Schema به “الگو” درست نيست. اگر متن درباره هنر خياطی بود بله. اما در اينجا معادل درست ميشه: “طرح کلی” يا “چهار چوب کلی”.
محض يادآوری بود. نکنه عصبانی بشيد!!
کاربر مهمان / 04 February 2011