مهدی رستم‌پور- مجموعه‌نامه‌های گردآوری شده در «مامان عزیزم» ترجمه‌ای است از کتابی با همین عنوان که نخستین بار، در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشر شده. انتشارات گالیمار در ایده‌ای جالب، نامه‌هایی از نویسندگان و شاعران برجسته‌ی فرانسوی و آمریکایی قرن نوزدهم و بیستم که به مادرانشان ارسال کرده بودند را جمع‌آوری و و زیر عنوان «مامان عزیزم» چاپ کرد. مینا دارابی امین این اثر را به فارسی برگردانده است.

خطاب و عتاب نویسندگان نامدار به مادرانشان

قهر و آشتی، نازکشیدن، نق زدن، لوس شدن، منت کشیدن و عتاب به مادرانی که این نوابغ را زاییده‌اند، نه فقط برای شارحان ادبیات که بی‌گمان برای خوانندگان آثار این فهرست که جمعی از بزرگ‌ترین هنرآفرینان جهان هستند نیز جذاب است.

شیوه‌های متعارف نوشتاری نویسندگان حتی در خطاب‌های خصوصی به زنانی که آن‌ها را به دنیا آورده‌اند نیز پابرجا مانده. چنانچه مترجم در پیشگفتارش اشاره کرده، مارسل پروست با مادرش هم با‌‌ همان جملات بلند و‌ گاه پیچیده‌اش نامه‌نگاری می‌کرده. آنتوان دو سنت اگزوپری با لحن صمیمی، بودلر با آوایی محزون و همینگوی نیز با‌‌ همان لجاجت، سرسختی و بیان آمرانه شخصیت‌های مشهور داستان‌های کوتاه و رمان‌هایش به مادرش نامه می‌نوشته.

دولت وقت ندارد یک دیوانه را تعقیب کند

شارل بودلر که در شش سالگی پدرش را از دست داد و از ناپدری‌اش منزجر بود، در میان نویسندگان این مجموعه، بیشتر از دیگران به مادر وابسته است. طلبکاران او را احاطه کرده‌اند، مجموعه شعر «گل‌های شر»‌اش با بی‌مهری منتقدان ادبی مواجه شده و شاعر هم در واکنش به این ناکامی‌ها به افسردگی شدیدی مبتلا شده است. با این همه نا‌امیدانه می‌کوشد خیال مادرش را از اوضاع خود آسوده کند. او به مادرش می‌نویسد: «باور کنید که به هیچ‌وجه نباید نگران من باشید؛ اما خود شما مایه‌ی نگرانی من هستید. آن هم شدید‌ترین نگرانی‌ام».

سپس بودلر درباره‌ی شایعه‌ی دستگیری‌اش می‌نویسد: «چنین اتفاقی نمی‌افتد، دولتی که درگیر انتخابات وحشتناک پاریس است، وقت تعقیب یک دیوانه را ندارد». بعد با توضیحاتی در احتمال خودکشی‌اش به خاطر خستگی، بی‌میلی به زندگی و حجم سنگین بدهی‌ها، تأکید می‌کند «چیزی هست که باید خیالت را راحت کند. من پیش از سر و سامان دادن به کار‌هایم نمی‌توانم خودم را بکشم».

بودلر در نامه‌ها به مادرش عشق می‌ورزد اما از کنایه به او درباره‌ی تعیین قیم که شارل جوان را از بهره‌برداری یک‌جای ارث پدر بازداشت، غافل نیست. به همین خاطر حالا که ۴۰ سالش شده مادر را در فلاکت خودش سهیم می‌داند و چشم انتظار ارسال فوری پول توسط او به پاریس است.

خطاب به مادر یا برای خطاب به نسل‌های آینده؟

کشمکش‌های مشابه، غیر از نامه کوتاه گوستاو فلوبر، کمابیش در نامه‌های بقیه نویسندگان نیز به چشم می‌خورد. با توجه به اهمیت مفهوم «نامه» و رایج بودن نامه‌نگاری در عصر این نویسندگان، می‌توان پرسید آیا به‌راستی، نامه‌ها فقط خطاب مادر نوشته شده؛ یا این نوابغ با شاخک‌های تیز حسی‌شان می‌دانستند که دهه‌های بعد، محققان و خوانندگان فضول، سطر به سطر نامه‌ها و هر کاغذ پاره و دست نوشته‌ای که از آنها به جای بماند را خواهند کاوید؟

این فرضیه به اعتبار شواهدی که در نامه‌ها پنهان است، به‌آسانی قابل انکار نیست. این نویسندگان سرشناس با شکستن مکرر قاعده و قالب نگارش نامه‌های خصوصی، درباره‌ی اشخاص یا موضوعاتی که «مادر» از آنها آگاهی کامل دارد، توضیح واضحات می‌دهند و نکاتی را گوشزد می‌کنند که مادر می‌داند چیست، اما مثل این است که برای شیرفهم کردن خوانندگان نسل‌های بعدی، ناگزیر از تکرارشان هستند.

ژید، جیمز، فاکنر و کوکتو

آندره ژید آشکارا نگران آسیب دیدن نامه‌های وزینی است که به مادر نوشته و حتی تأکید می‌کند که مادر جان، این نامه و تمام نامه‌هایم را نگه دار.

هنری جیمز با حوصله‌ی زیاد و با رویکرد به واقع‌گرایی (رئالیسم) ، فضای منطقه‌ی «گلیمور سون مونترو» را بازآفرینی می‌کند و با وسواسی در حد انتشار کتابی تازه، گویی به توصیف محیطی می‌پردازد که شخصیت اصلی رمانش در آن است.

در نامه‌ی ژان کوکتو به مادرش هیچ نکته‌ای که سر سوزنی خصوصی باشد طرح نشده، چنان‌که اگر عنوان نامه‌ی او به مادرش « خطاب به مادر» نبود، نمی‌شد فهمید چه کسی گیرنده‌ی نامه است. کوکتو در ارائه دادن یک اثر ادبی به جای نامه چنان اصرار می‌ورزد که حتی متوجه مخدوش شدن انگیزه‌ی نگارش نامه به مادر نشده؛ یا متوجه شده اما آن را جدی نگرفته است.

ویلیام فاکنر هم در نامه به مادرش ماجرای بازداشتش در فرانسه را با رعایت تمام قوانین و تکنیک‌های رایج داستان‌نویسی در آن زمان نوشته و در مجموع داستان کوتاه زیبایی خلق کرده. دیالوگ‌ها داخل گیومه آمده‌اند، نویسنده پرگویی نکرده و هیچ اشاره‌ی مستقیمی خطاب به مادر در حین روایت داستانی نگنجانده تا مبادا لطمه‌ای به پیکر داستان بخورد.

ژید و کوکتو در نامه‌هایی که به مادشان نوشته‌اند از هیچ کد یا نشانه مشترکی که بین هر مادر و فرزندی وجود دارد، استفاده نکرده‌اند. مادر فاکنر نیز در می‌سی سی پی، در سال‌های دهه‌ی ۲۰ قرن بیستم آمریکا،‌‌ همان‌قدر «چیز» از نامه فاکنر استنباط می‌کند که ۱۰۰ سال بعد، خواننده‌ای در ایران، به همان شکل و با‌‌ همان کیفیت.

اگر احتمالش نیست که انگل داشته باشم

اینکه شهوت نوشتن برای خوانندگان بی‌شمار، حتی از میان نامه‌های خصوصی نویسندگان بزرگ به مادرشان نیز آشکار است، بسیار جای تأمل دارد. اما این نکته، حتی اگر صحت هم داشته باشد، به هیچ‌وجه درباره‌ی مارسل پروست صدق نمی‌کند.

پروست که در ۳۲ سالگی پدرش را از دست داد و دو سال بعد، یعنی در ۳۴ سالگی مادرش هم درگذشت، مدتی پیش از درگذشت والدینش، در ۳۰ سالگی نامه‌ای به مادرش نوشت. محتوای این نامه بیش از تمام نامه‌هایی که نویسندگان این مجموعه به مادانشان نوشته‌اند، نمایانگر حریم خصوصی و شرمندگی احتمالی خواننده از سرک کشیدن در مکاتبات هنرمندی نابغه و در عین حال به شدت بیمار، با مادرش است.

پروست اواسط نامه از لکه‌دار بودن کاغذ عذرخواهی می‌کند، وقتی اشخاصی که مادرش می‌شناسد را نام می‌برد، توضیح اضافه نمی‌دهد و نگران سردرگمی خوانندگان غریبه با فضای ترسیم شده در نامه‌اش نیست.

در سطرهای تأثرانگیز پایانی، از احتمال اینکه انگل دارد صحبت می‌کند و اینکه شاید آسم او متأثر از انگل باشد. او به مادرش می‌نویسد: «پس به روبر [برادر مارسل که او هم پزشک بود] بگو بین کالومل و تنقیه با آب شیرین یا گلیسیرینه یکی را انتخاب کند و تلگرافی برایم ارسال کند. ولی اگر فکر می‌کند اصلاً احتمالش نیست که انگل داشته باشم…»

سرما شما را اذیت نکند

با این‌همه، اغلب نامه‌های مجموعه‌ی «مامان عزیزم»، بی‌آنکه پاسخ‌ مادران این نویسندگان بزرگ یا نامه‌های پیشین آنها را ببینیم، نشان‌دهنده‌ی عشق مادر و فرزندی هستند. در فاصله‌ی بینم سطرهای این نامه‌ها همچنین با زنانی آشنا می‌شویم که در پرورش نخبگان ادبیات جهان سهیم بوده‌اند.

آندره ژید که مثل بودلر از بچگی بی‌پدر بزرگ شد، ضمن اخطار شدید به مادرش در پرهیز از هرگونه دخالت در رابطه او با همسرش، ترسش را از اینکه «کمی کدورت در دلت باشد» پنهان نمی‌کند.

هنری جیمز هم «از اینکه سرمای هوا شما را اذیت کند» نگران مادرش است. فلوبر درخواست می‌کند «برایم چندین و چند جلد نامه بنویس، خودت را خالی کن». همینگوی خواهش می‌کند «دلواپس نباش، گریه نکن یا با این فکر که من مسیحی خوبی نیستم خودت را عذاب نده».

سنت اگزوپری می‌نویسد به آغوش شما پناه می‌آورم. فاکنر می‌نویسد بیش از هرکس دیگری در دنیا دوستت دارم. کوکتو نامه‌اش را با «هزاران بوسه» شروع می‌کند و فلوبر با قلبی «مالامال از تو» به پایان می‌رساند.