متاسفانه بسیاری از زنان نشانههای رابطه خشونت آمیز و آزاردهنده را نمیشناسند؛ به ویژه در ابتدای یک رابطه که همه چیز ظاهرا عاشقانه و خوب پیش میرود. این گناه و تقصیر زنان نیست. آزارگرها خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه را در ابتدای یک رابطه نشان نمیدهند. در واقع آنها با شور و عشق زیادی وارد رابطه میشوند؛ آنها رابطه را با سرودن شعر، هدیههای عالی، دعوت به رستورانهای خوب، نگرانی درباره سلامتی و مراقبتی که هیچ کس دیگری قبل از این نداشته است شروع میکنند.
رابطه با مردی که پرشور و هیجان است عالی به نظر میرسد. حتی اطرافیان هم تحت تاثیر چنین آدمی قرار میگیرند؛ چه برسد به زنی که در مرکز این توجه و مراقبت است.
شاید لازم به یادآوری باشد که هر مردی که رابطه را اینطور آغاز میکند و چنین رفتاری دارد، لزوما آزارگر نیست. با این حال، نکته مهم این است که اگر شریک رابطه شما چنین رفتاری دارد، او بالقوه میتواند آزارگر باشد. در واقع این یکی از قواعد آزارگرهاست که رابطه را با شور و هیجان زیادی شروع کنند.
آنها میگویند که واقعا عاشق هستند و همواره شریک خود را جستوجو میکنند. شاید شما هم این را تجربه کرده باشید: او دائما سعی میکند در زندگیتان حضور داشته باشد. هر چند که ابتدا او را خیلی جذاب نمیدانستید، اما به خاطر این شور و شیدایی در نهایت واکنشی نشان میدهید؛ زیرا او شبیه خیلی از مردان دیگری که میشناسید نیست، او همیشه حضور دارد حتی اگر شما ندانید چرا…
اما شاید جایی در پشت ذهنتان احساس کرده باشید که وابستگی و دلبستگی او عجیب است. جلوی آینه قرار میگیرید و خودتان را تماشا میکنید فقط برای اینکه بفهمید او در شما چه دیده است و به دنبال ویژگیهایی میگردید که او را اینطور عاشق و شیفته کرده است. کم کم وارد این رابطه میشوید.
اما رابطهای که شروع خوبی داشته، ممکن است همینطور باقی نماند. کم کم نوسانات خلقی و عاطفی او رو میشوند و شما را احاطه میکنند. با این حال، شما زندگی و رابطهتان را ادامه میدهید؛ زیرا هیچ کس پیش از این، اینطور عاشقتان نبوده است و در هیچ رابطه دیگری اینقدر دوست داشته نشدهاید.
چند ماه پس از آغاز رابطه، متوجه وابستگی و دلبستگی خود به او میشوید. کابوسهای شبانه شروع میشوند و شما هم کاملا متوجه قدرت مخرب کنترلگری و تسلط او بر خودتان میشوید. او دیگر نمایش را بازی نمیکند و تظاهر به شیفتگی و عاشقی نمیکند. نشانههای خشونت آشکار میشوند و آزارها به مرور بیشتر و بیشتر میشوند.
در این شرایط شما گیج و سردرگم هستید؛ تکههای این پازل درست قرار نمیگیرند. چون شما باور دارید که او دوستتان دارد. شما هم نمیخواهید که او رهایتان کند به همین دلیل با وجود خشونتهای آشکاری که می بینید به رابطه ادامه میدهید؛ سر قرارهای عاشقانهتان حاضر میشوید و یا با او زندگی میکنید در حالی که به وضوح این نشانهها را در رابطه میبینید:
او خیلی کنترلگر است
او تلاش میکند تا رابطه را از هر نظر در کنترل و اراده و قدرت خودش نگه دارد. او به شما میگوید کی بیدار شوید و کی بخوابید. او میخواهد بداند که شما کجا میروید و چه کسی را میبینید. برای او مهم است که از جزئیات مکالمه شما با دوستانتان باخبر شود. بعضی از دوستان قدیمی و ارزشمندتان را دوست ندارد و دائما از شما میخواهد با آنها قطع رابطه کنید.
او برای روز تعطیل برنامه ریزی میکند و از تصمیم و برنامه شخصیتان عصبانی میشود. حتی اگر قرار باشد یک برنامه خانوادگی داشته باشید و با مادر و برادرتان قراری بگذارید او باید آن را تائید کند.
علاوه بر این دوست یا شریک زندگیتان ممکن است نسبت به کار و فعالیتهای اجتماعی شما هم احساس ناامنی کند. شاید هم او به شما حق کارکردن را داده باشد اما دائما تلاش میکند تا متقاعدتان کند که همه درآمد و داراییتان را در اختیارش قرار بدهید. او به شما میگوید اگر پولهایتان را در اختیارش قرار بدهید به نفع شماست.
یک حسود واقعی
بعضیها فکر میکنند حسادت در عشق و عاشقی طبیعی است. اما این هم از توهمهای داستانهای عاشقانه است. شما به وضوح از اینکه او محیط زندگیتان را کنترل میکند ناراحت هستید. این چیزی نیست که باعث خوشحالی، رضایت و افتخارتان باشد. با وجود حسادت شدید دیگر احساس نمیکنید مورد توجه، مراقبت و احترام او هستید. شما میدانید که این مطابق خواستهها و علایقتان نیست و چیزی از این حسادت بیرون نمیاید جز احساس خشم و ناراحتی.
به انزوا رفتن
همه تلاش دوست و شرک زندگیتان این است که شما را از خانواده و دوستانتان دور نگه دارد. در واقع احساس میکنید او شما را از هر کس دیگری که دوستتان دارد، مراقب و حامیتان است دور میکند. در این شرایط بدترین کار این است که با چنین فردی مهاجرت کنید و به شهر یا کشور دوری بروید.
آزارهای روانی و انتقادهای بیمورد
آزارهای روانی از خشونتهای فیزیکی بیشتر اتفاق می افتند با این حال کمتر مورد توجه قرار میگیرند. او ممکن است هرگز شما را نزده باشد و آسیبی به بدنتان نزند اما شما احساس میکنید دائما در وحشت و ترسهای روانی قرار دارید. او بیرحمانه انتقاد میکند، تحقیر میکند، دشنام میدهد، بددهن است و تهدید میکند. شما کاملا متوجه میشوید که تحت فشار این رفتارها هستید و سلامت روانیتان تهدید میشود زیرا دائما نگران هستید که او چه خواهد گفت و چه رفتار و واکنشی خواهد داشت.
ترس و تهدید
آزارگر شما تهدید فیزیکی نمیکند، او به شما آسیب نمیزند به ویژه تا زمانی که بر محیط زندگیتان کنترل داشته باشد و دکمههای ترساش فعال نشده باشند. با این حال او موقع خشم و عصبانیت برای ترساندن شما تهدیدتان میکند که حتما به خودش آسیب میزند یا خودکشی میکند. او خشماش را با تخریب اشیا و وسایل نشان میدهد. او سرش را به دیوار میکوبد یا سعی میکند با سیگار تنش را بسوزاند. این یک نمایش است و در بیشتر موارد اصلا عملی نمیشود. او معمولا با شیوهای این کار را میکند که آسیبی جدی نبیند در واقع این فقط ابزار کنترل شماست زیرا با وجود این رفتارها او موفق میشود شما را مطیع خود کند. او با این رفتار، فکر ترک رابطه یا هر مخالفتی علیه خودش را از سرتان بیرون میکند.
این موارد کلیاتی از رفتارهای خشونت آمیز هستند و مصادیق آن بسیار گسترده و فراواناند. شناخت و ارزیابی رابطه خشونت آمیز برای پیشگیری از شروع چنین رابطهای و ترک زودهنگام آن برای همه آدمها ضروری است. این خیلی خوب است که بدانید خشونتهای رابطه چه هستند و موقعیت خودتان را ارزیابی کنید و تصمیم درستی برای شروع و ادامه رابطه بگیرید.
اگرچه این یادداشت به طور ویژه برای خشونتهای رابطه علیه زنان نوشته شده است اما این موارد میتواند به همین شیوه برای مردان نیز اتفاق بیفتد. توجه ویژه به خشونت علیه زنان در رابطه فقط به این دلیل است که خشونت علیه زنان به طور کلی یک مساله رایج اجتماعی است و گستردهتر اتفاق میافتد. ما در یادداشت دیگری به خشونت علیه مردان نیز خواهیم پرداخت.
اگر لازم است پس از خواندن این یادداشت مرورگر خود را پاک کنید تا مبادا دوست یا شریک زندگیتان از آن باخبر شود، واقعا لازم است که موقعیت تهدیدآمیز خود را در رابطه جدی بگیرید.
نکته ای که در این مقاله دیده تمیشود این است که این مساله شامل زنان هم میشود. من نمونه های بسیاری میشناسم که زنان به همین شیوه ها از مردان سوء استفاده کرده اند و آنها را مورد آزار قرار داده اند. مشکل این است که مردان شرم دارند این مساله را بیان کنند و آن را کسر شان خود میدانند که اعتراف کنند. متاسفانه به خاطر مسائل فرهنگی اگر مردی این مساله را عیان کند کسی حرفهای او را باور نمیکند و حتی ممکن است او را مسخره کنند. از همه بد تر این است که زنان فمینست زنان ازار گر را مبارز قلمداد میکنند و از اینکه یکی از خواهرانشان پوزه یک مرد را به زمین زده است احساس شعف میکنند. غریزه سلطه گری امری انسانی است و ربطی به جنسیت ندارد.
شهروند / 01 September 2016
در این مقاله کاملا یک طرفه و بنوعی مقرضانه به واکنش و رابطه بین دو نفر اشاره شده که هر یک از واکنش های هر ادمی برایند چندین عامل میتواند باشد که هر یک از عوامل با توجه به شخصیت و وجایگاه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی شدت و ضعف خواهد داشت حال دقیقا نقطه مقابل نیز بهمین روی تاثیر کذار میباشد و روی شدت وضعف یک روید موثر است . پس به سادگی نمیتوان برای یک رویداد نسخه داد و بگویم حتما مشکل مرد یا زن میباشد .این کاملا اشتباه است . حال در مقابل این موضع گیری مقاله میتوان کاملا مقصر رفتار بد مرد را ناشی از رفتار تحریک امیز و بیتوجهی به مرد و شرایط فکری و جایگاه ان دانست . و با توجه به پیچیدگی روح ادمی نمیشود براحتی هر رویدادی را برای همه تعمیم داد .
البته شرایط اعلام شده بهیچ وجه مورد تایید کسی بعید است باشد حتی ان کسی که دقیقا همین رفتار را دارد چون تمامی ادما خوبن و کسی خودشو گناهکار نمیدونه . ممنون از فرصت داده شده
فریاد / 03 September 2016