بسیاری از ما خودمان را آدمهای خوبی میدانیم که نسبت به طبیعت، محیط زندگی، آدمها و روابطمان خیرخواه و حساس هستیم. پای دوستی و روابط خانوادگی که در میان باشد، این احساس خوشایند خیرخواهی در ما چندین برابر میشود؛ چه کسی مهربانتر و دوستتر از ما؟
اغلب ما خودمان را در دسته آدمهای مهربان میبینیم اما در عین حال همیشه از روابطمان با جهان پیرامون گلهمندیم. دنیا هیچ وقت به کام ما نبوده و دوستان یا خانواده قدر ما را ندانستهاند و بالاخره اوضاع آنطور که دلمان میخواسته در زندگی و روابط پیش نرفته است.
پس از نوشتن یادداشتی درباره «دوستیهای مسموم» متوجه شدم که اغلب آدمها از دوستیهای مسموم رنج میکشند. اما واقعا چطور میشود گروه زیادی از ما از یک گروه کوچکی آسیب دیده باشیم؟ یعنی بهتر نیست آن گروه از دوستان مسموم را خیلی هم کوچک نبینیم و بپذیریم که شاید ما هم یکی از آنها باشیم یا در موقعیتهایی در رابطه، دوست خوبی نبودهایم؟
واقعیت این است که ما هم ممکن است همیشه خیلی خوب و خیرخواه نباشیم یا اگر هستیم، راه بیان و ابراز آن را خیلی خوب بلد نیستیم.
همه ما چنین تجربهای داشتهایم: یک دوست یا یکی از اعضای خانواده بدون اینکه اصلا متوجه باشد ما را در معرض انتقادهای خصمانهای قرار میدهد و اسمش را میگذارد خیرخواهی یا «چون من دوستت دارم». یا چون خیلی کم تحمل است و قادر نیست عقیده مخالفی را بپذیرد شروع به بجث تند و آتشینی میکند که تمام هدفش خاموش کردن صدای ماست. هر کسی در چنین موقعیتی قرار گرفته و از چنین خیرخواهی بیرحمانهای آزرده شده، باور نمیکند که خودش هم در موقعیت مشابه تقریبا به همین شیوه رفتار میکند. همه چیز بستگی به این دارد که آدم در رابطهاش در کجا ایستاده باشد و موقعیت و شرایط چه امکانی را فراهم کند.
هدف من در این یادداشت اشاره به این نکته ساده است که اگر همه ما از چنین خیرخواهیهایی ناراحتیم چرا نباید به این فکر کنیم که رفتارمان نیاز به اصلاح و بازنگری دارد؟
انتقاد ما از دیگران با هدف خیرخواهی میتواند مخرب و ناخوشایند باشد. مثلا وقتی خیلی صریح و بدون هوشمندی در انتخاب کلمات به دیگران انتقاد میکنید، آنها آماج این انرژیهای منفی قرار میگیرند. شاید شما اصلا متوجه نباشید که واژههایی که به کار میبرید یا لحن و حالت بدنتان چگونه این را منتقل میکند. اما در نهایت این کاری است که میکنید: حمله به اعتماد به نفس یک آدم، ویرانکردن ناگهانی همه باورها و تصورات او از خودش و احساس ناباوری و ترس. آیا این همان چیزی است که خیرخواهانه است؟ چطور ممکن است یک انتقاد یا نظر خیرخواهانه باعث ترس و نگرانی و یا تخریب شخصیت شود؟
اگر یک دوست و همراه خوب هستید این خوبی را با شیوه بهتری نشان بدهید مثلا:
اما و اگر نیاورید
اگر چیزی را در کسی تحسین برانگیز میدانید بعد از تعریف و تمجید های مبالغه آمیز «اما» یا «اگر» نیاورید، چون این احساس آدمها را دستکاری میکند. به شکلی افراطی و اغراق آمیز از چیزی تعریف نکنید و بعد آن را با گذاشتن یک اما یا اگر بر سر جملههایتان خراب نکنید. آدمها به تحسینهای بیش از اندازه نیاز ندارند که پس از آن انتقادهای سخت بشنوند.
این یک جور تلاش ناموفق برای نشان دادن انتقاد از روی خیرخواهی است. آدمها این را میفهمند، همانطور که اگر کسی با شما چنین بکند آن را متوجه میشوید.
چیزها را شخصی نکنید
زمانی که انتقاد شما به یک کار یا یک رفتار است، باید مراقب باشید که انتقادهایتان خود فرد را هدف قرار ندهد. قاعدتا فقط یک کار یا یک رفتار خاص است که باید تغییر کند نه اساس وجودی یک آدم. از نظر شما رویکرد دوستتان در یک کار غلط است، برای انتقاد نباید به او بگویید او همیشه غلط فکر میکند. گفتن این جمله که «به نظر من، تو میتوانی این مساله را از این زاویه هم نگاه کنی» با جمله «برداشتهای تو غلط است و برو و خودت را اصلاح کن» با هم خیلی فرق دارند یا جمله «تو لباسهای بهتری داری و این شلوار با کت دیگری مناسبتر است»، با «تو هیچ وقت لباسها را درست انتخاب نمیکنی» بسیار متفاوت است و احساس متفاوتی ایجاد میکند.
مبهم نباشید
بعضیها فکر میکنند اگر حرف و نظرشان را با اشارههای غیرمستقیم و مبهم بگویندو خوشایندتر خواهد بود. اگر چیزی را با کنایه یا اشاره میگویید تا شخص مورد نظرتان ناراحت نشود اشتباه بدی میکنید. آدمها متوجه حرفهای غیرمستقیم شما میشوند و اصلا هم برایشان این طور حرف زدن جالب نیست.
اگر به دوستتان در موقعیت خاصی و با هدف انتقاد بگویید «اینهمه آدم که پولهایشان را پسانداز کردهاند» در ذهن او فورا این سوال را ایجاد میکنید که «خب منظورت چیست؟ من عرضه ندارم پول جمع کنم؟»
واقعا مهربان باشید
برای اینکه انتقاد و اظهارنظرهای شما در مورد فرد دیگری واقعا از روی خیرخواهی و دوستانه باشد، کمی درباره چیزی که میگویید فکر کنید. جملهها و بار معناییش را بسنجید. یک لحظه خودتان را جای فرد مقابل بگذارید و صدای خودتان را بشنوید. به طور معمول کسی از انتقاد هرچقدر هم که سازنده و موثر باشد خیلی خوشش نمیآید. پذیرش انتقاد واقعا کار سختی است چه برسد که کسی با واژههای تلخ، لحن تند و بدون فکر چیزی را بگوید.
خودتان را جای فرد مورد نظر بگذارید و ببینید آیا تحمل شنیدن همین حرفها را از او دارید یا نه.
الگوی خوب باشید
اگر میخواهید تغییری در کار یا رفتار همکار، دوست یا یک بچه کوچک ایجاد کنید الگوهای مناسب ارائه بدهید. وظیفه شما در قبال دیگران محدود است، اگر وظیفه خودتان میدانید که چیزی را تغییر بدهید این را در عمل خودتان نشان بدهید یا پیشنهاد بدهید تا برای تغییر بهتر و موثرتر به رفتار شما توجه کنند. به جای گفتن «این غذا را اینطور درست نمیکنند و تو آشپزی بلد نیستی»، بگویید «بیا دفعه بعد با هم این غذا را بپزیم.»
تحکم نکنید، بپرسید و درخواست کنید
عبارتهایی مثل «ار این جنبه به آن فکر کن»، «به نظرت این کار موثر است؟»، «حدس تو چیست؟ ارزشش را دارد؟»، «نظر قلبی تو چیست؟» و صدها عبارت خوشایند دیگر وجود دارد که میتوانید برای انتقاد به یک شیوه زندگی، کار و فکر استفاده کنید.
پیشنهاد بدهید اما دستور ندهید و اجازه بدهید آنها تصمیم خودشان را بگیرند. خیرخواهی شما میتواند ترغیب دیگران به تامل بیشتر باشد اما در نهایت همه آدمها تصمیم و انتخاب خودشان را دارند و شما نمیتوانید مثل یک مغز برتر که ایدهها، افکار، احساس، علایق و سبک زندگی بهتر و بالاتری دارد، چیزی را به کسی تحمیل کنید.
زمان مناسب را بشناسید
شما دوست ندارید خیلی از انتقادها را در برابر دیگران بشنوید. اصلا شنیدن یک انتقاد در یک جمع بزرگ یا کوچک کار واقعا دشواری است. فشار زیادی به یک فرد تحمیل میکند و میتواند باعث شرمندگی یا احساس ضعف شود. واکنش آدمها در این موقعیتها یا حمله است یا یک سکوت فراگیر. هر دو واکنش مخرب هستند و شما این را خوب میدانید. اگر خیلی خیرخواه هستید، نگاهی به دورو برتان بیندازید و ببینید چه کسانی در کنارتان ایستادهاند و موقعیت چیست؟
در نهایت خوب است که همیشه به خودمان یادآوری کنیم که اگر نمیتوانیم چیزی را «خوب» بگوییم، بهتر است اصلا چیزی نگوییم.
سپاسگزارم . بسیار مفید و آموزنده است .
saeed / 08 August 2016