دعوت از خاورمیانه‌‌ای‌ها یکی از مهم‌ترین وجه مشخصه‌‌های هفتادمین جشنواره‌ی تئاتر آوینیون است که هم‌اکنون در حال برگزاری است. برای نخستین بار کارگردانی از ایران و سوریه در بخش اصلی آوینیون حضور یافته‌اند تا بازنمای بخش ملعون جهان باشند.

«فاطمه» با عزاداری و سینه‌زنی آغاز، و با مرگ و شیون پایان می‌یابد؛ نمایشی از زاری تا زاری، با یک اپیزود میانی که درصدد بازنمایی باطن نفوذناپذیر پیکر زنانه است.
«فاطمه»؛ نمایشی از زاری تا زاری، با یک اپیزود میانی که درصدد بازنمایی باطن نفوذناپذیر پیکر زنانه است.

خاورمیانه‌ای که علی شحرور (لبنان)، عمر ابوسعدا (سوریه)، و امیر رضا کوهستانی (ایران) در بزرگترین جشنواره‌ تئاتر اروپا به نمایش در می‌آید، اما چگونه خاورمیانه‌ای است؟ پاسخ به این سؤال را به طور خلاصه اینگونه می‌توان داد: تا حد زیادی «شیعی»، «زنانه» و تا حد کمتری «کافکایی».

شب سال نو، در یک خوابگاه دانشجویی دخترانه در تهران شایعه درمی‌گیرد که پسر جوانی وارد خوابگاه شده است؛ دانشجویی در اتاق دانشجوی دیگری صدای مردی را می‌شنود و متعاقب آن، دو دانشجو برای ارائه‌ی توضیحات و در واقع بازجویی احضار می‌شوند؛ این ماجرایِ «شنیدن» امیر رضا کوهستانی است؛ یک محاکمه‌ کافکایی، یک ماجرای تژایک اخلاقی حول مفاهیم احساس گناه و خشم و در نهایت یک تئاتر مینیمال.

هفتادمین جشنواره تئاتر آوینیون
هفتادمین جشنواره تئاتر آوینیون

اگر کوهستانی دژ «غیرقابل نفوذناپذیر» خوابگاه دخترانه را به صحنه می‌برد، مضمون دو نمایش علی شحرور در آوینیون باطن «نفوذناپذیر» زن شیعی در زیر چادر و برقع است.

ماجرای نمایش «درهمان زمان که منتظرت بودم» عمر ابوسعدا اما فرق می‌کند: جوانی ۳۰ ساله، در چند کیلومتری دمشق در یک ایستگاهِ بازرسی دستگیر شده، مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد، و به کما می‌رود. روح او اما به شکلی غریب بیدار مانده، سرگردان به خانه پدری بازمی‌گردد و سرنوشت نزدیکانش را در چنگال جنگ و مرگ خاموش نظاره می‌کند. نمایش ابوسعدا اگرچه شیعی نیست، قطعاً واجد حداقلی از عناصر کافکایی‌ست.

ابوسعدا که همزمان با انقلاب سوریه، و همصدا با مخالفان، نمایش «خیابان‌ها را بنگرید، امید این است» را به صحنه برده، و در طی جنگ داخلی، دو نمایش «آیا می‌توانید به دوربین نگاه کنید؟» و «آنتیگونه‌ی سوری» را اجرا کرده، حالا با داستان شخصیتی در اغما به آوینیون آمده است. کما، به زعم این کارگردان، استعاره‌ای است برای وضعیت خود سوریه که جایی میان مرگ و زندگی معلق مانده.

نمایش «درهمان زمان که منتظرت بودم» متأسفانه اما در متن، صحنه‌پردازی و اجرا چندان قوی و تأثیرگذار نیست؛ در عوض، رقص «فاطمه» به کرئوگرافی علی شحرور، کارگردان ۲۸ ساله‌ی لبنانی اجرایی نسبتآً قابل تأمل است.

رقص فاطمه

با تأکید بر بدن زنان در هزارلای حجاب، «فاطمه» با عزاداری و سینه‌زنی آغاز، و با مرگ و شیون پایان می‌یابد؛ نمایشی از زاری تا زاری، با یک اپیزود میانی که درصدد بازنمایی باطن نفوذناپذیر پیکر زنانه است.

محتوای اصلی نمایش که به خوبی با فرم کار درهم تنیده، بردوگانگی مکشوف و مستور استوار شده است؛ دوگانگی‌ای فرهنگی و دینی که چرخه‌ی سرکوب و میل را در زندگی روزمره‌ی مردم جهان عرب تداوم می‌بخشد.

به نقل از کارگردان، رقصنده‌های نمایش، امامه حمیدو و رانیا الرافعی، سیمایی ملهم و مرکب از سه چهره را نشان می‌دهند: فاطمه، دخت محمد؛ ام کلثوم، خواننده مصری، و مادر کارگردان.

ترکیب فاطمه‌ی مرثیه‌سرا با صدای طلایی ام کلثوم در دهه‌ی ۱۹۳۰ ، و البته امتزاج پیچ و تاب عربی کمر به وقت شادی با حرکات دورانی سر به وقت ماتم کلیت آن چیزی است که شحرور در آوینیون به روی صحنه آورده است.

کارگردان لبنانی می‌گوید، سوگ و زاری رمز عبور جهان شیعی است؛ مکمل این عنصر فرهنگی کم و بیش معنوی را اما او در رقص‌های اروتیک پستوهای شب‌های عربی پیدا می‌کند.

هسته‌ باطنی، یا همان شیء فی نفسه‌ بدنِ فاطمه نه گوهری متعالی که امر روزمره و مبتذل است، درست به همان معنایی که حقیقیت دادگاه بلندمرتبه‌ کافکا در سالن رختشویی و انبار الوار تجلی پیدا می‌کند. جوهری اگر هست جز آرایش و رقص و عشوه‌گری در اندرونی نیست.

علاوه بر عناصر فرهنگی خاص شیعه و جهان عرب، در عین حال، ردپای نمایش مصائب مسیح و البته پرفورمنس مدرن (از جنش کارهای ماریا آبرامویچ، جینا پین، ربکا هورن و…) را در رقص «فاطمه» می‌توان دید. اعمال خشونت بر بدن قدیس یا قربانی در چارچوب زندگی روزمره، موضوع آثار پیشین شحرور از جمله «روی لب‌های برف» نیز بوده است.

لیلی روضه‌خوان

دیگر نمایش شحرور در هفتادمین دوره‌ی جشنواره‌ی آوینیون، «لیلی می‌میرد» مطلقاً در مورد سوگواری در فرهنگ شیعی است.

لیلی روضه خوان
لیلی روضه خوان

شحرور یکی از زن‌هایی را که شغلشان درآوردن اشک مردم است، دعوت کرده تا همان چیزی را که پیشتر زندگی می‌کرده، حالا در سالن تئاتر بازی و اجرا کند. حضور یک روضه‌خوان روی صحنه باعث شده تا مرزهای تئاتر و واقعیت در «لیلی» درهم بریزد، و تمایز میان صحنه و زندگی کمرنگ شود.

بنابر آنچه شحرور می‌گوید، شغل زن روضه‌خوان در لبنان به دلایل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در حال ناپدیدی است، و لیلی یکی از آخرین روضه‌خوانان زن بیروت است؛ کار او این است که با درآمیختن خصایص و وقایع زندگی متوفی با عناصر روایی-اسطوره‌ای شیعه مثل عاشورا مرثیه‌ای مناسب بسازد و اشک مردم را در بیاورد؛ شغلی عجیب که علاوه بر وجوه فرهنگی و اجتماعی، ابعاد نمایشی آن نیز مورد توجه کارگردان لبنانی است.

شحرور در «لیلی» بر حرکات و آوای روضه‌‌خوان، و بر رهایی بدن عزادار از قیود فرهنگی و اجتماعی، و تغییر رابطه‌ او با جمع به هنگام سوگواری تأکید دارد.
نمایش‌های «فاطمه» و «لیلی» شاید به لحاظ زیبایی‌شناختی در مقایسه با آثار اروپایی حاضر در جشنواره چندان بدیع و چشمگیر نباشند، اما نسبتاً تصویر دقیقی از اعماق فرهنگی خاورمیانه‌ شیعی همراه با سویه‌های مبتذل آن به دست می‌دهند. «فاطمه»‌ی شحرور اگرچه به مرز اگزوتیسم نزدیک می‌شود، اما در دام آن نمی‌افتد.

در بخش «تمرکز برخاورمیانه‌»، پس از «فاطمه» و «همان زمان که منتظرت بودم»، نمایش «شنیدن» امیررضا کوهستانی از ۲۱ تا ۲۴ ژوئیه به روی صحنه می‌رود.

بیشتر بخوانید: