۱۵ سپتامبر مصادف است با صدمین زادروز آدولفو بیوئی کاساراس، نویسنده آرژانتینی و یار جدانشدنی خورخه لوئیس بورخس. او میگوید: نویسندگی به معنای ساختن اتاقی جداگانه در خانه زندگی است.
آدولفو بیوئی کاساراس، نویسنده آرژانتینی بیش از آنکه به خاطر آثارش شهرت داشته باشد، به دلیل دوستیاش با خورخه لوئیس بورخس در جهان شهرت دارد. این دو نویسنده ۵۴ سال رفیق گرمابه و گلستان هم بودند. آنها تقریباً هر شب شام را با هم میخوردند و پس از شام، ساعتها درباره ادبیات داستانی با هم بحث میکردند. ماریا کوداما، همسر بورخس که این دوستی تنگاتنگ را برنمیتابید، کاری کرد که بین آنها قدری فاصله بیفتد.
کاساراس و بورخس با هم شش رمان نوشتهاند. مهمترین این رمانها عبارتاند از: «شش مسأله برای دون ایسیدرو پارودی»، «تاریخ زندگی بوستوس دومک».
آنها همچنین درباره رمان پلیسی هم پژوهشهایی انجام دادهاند. «آنتالوژی ادبیات تخیلی» که تا امروز همچنین یک مرجع مهم شناخت این گونه ادبی است، کار مشترک این دو نویسنده است.
در سال ۱۹۴۰ بیوئی کاساراس نخستین رماناش را منتشر کرد: «ابداع مورل» (به فارسی به ترجمه مجتبی ویسی). بورخس این رمان را ستود و آن را اثری بینقص و از هر نظر کامل خواند.
بیوئی کاساراس تنها فرزند یک خانواده اشرافی در آرژانتین بود و از کودکی به ادبیات علاقه داشت. از دوران جوانی او آثاری به حجم دو هزار صفحه باقی مانده است، اما کاساراس این آثار را نفی میکرد و از آن میان تنها «ابداع مورل» را به عنوان یک اثر ادبی به رسمیت میشناخت. او درباره این «آخرین اثری که برای آزمون و خطا» نوشته میگوید: ««یک موضوعِ خوب داشتم، اما بیش از آنکه به دنبال کشف باشم، در صدد حذف خطاها در ترکیب اثر بودم؛ میترسیدم همه چیز ضایع شود، احساس ابتلا به طاعون داشتم، ابتلا به یک بیماری مسری، هر نوع احتیاطی میکردم – جملاتِ بسیار کوتاه مینوشتم… – برای اینکه اثر را آلوده نکنم.»
از این رمان به عنوان سرآغاز ادبیات مدرن آمریکای لاتین یاد میکنند.
از آن پس، بیوئی کاساراس شش رمان دیگر هم منتشر کرد. این آثار به رویدادهای روز یا رویدادهای تاریخی ربطی ندارند و به یک معنا «بیزمان»اند.
«روزشمار جنگ خوک» روایتی است از نزاع دائمی نسل پدران و پسران. «رؤیای یک قهرمان» تلاشی است برای به یاد آوردن اتفاقی که در جوانی روایتگر سالخورده داستان افتاده است. «خوابیدن زیر آفتاب» به زیبایی صورت و سیرت میپردازد.
همه این آثار در ظاهر با زبانی ساده نوشته شدهاند، اما جهانی تفسیرپذیر و چندمعنایی را پیش چشم خواننده قرار میدهند.
منتقدان، دقت در طراحی داستان و طنز و توانایی نویسنده در آفریدن موقعیتهای غامض با جملات ساده را از ویژگیهای سبک بیوئی کاساراس در داستاننویسی جهان دانستهاند. یک منتقد بریتانیایی از آثار بیوئی کاساراس به عنوان «شاهکارهای عجیب» یاد میکند و میگوید: «این شاهکارهای عجیب به این دلیل مهیج و خواندنیاند که آنچه که شخصیتها میدانند با آنچه که در جهان اثر اتفاق میافتد، تفاوت دارد.»
ناکامی در عشق و در زندگی زناشویی، مشکلات انسان در سالخوردگی و تلاش انسان برای زنده ماندن در جهان ماشینی یا در یک دنیای تخیلی، موضوعاتیاند که همواره در آثار بیوئی کاساراس تکرار میشوند. او مینویسد: «در سالخوردگی همه چیز غمانگیز و مسخره است. حتی مرگ.»
عنوان یکی از داستانهای کوتاه بیوئی کاساراس چنین است: «بیوئی کاساراس، یک آقازاده، مرد زندگی و محبوب زنان».
برخلاف عنوان گولزننده این داستان، بیوئی کاساراس مردی گوشهگیر بود و بیشتر مایل بود در سایه بورخس قرار داشته باشد. بورخس اما او را ستایش میکند و همواره به تأکید از خلاقیتها و تواناییهایش سخن گفته است.
خولیو کورتازار، یکی دیگر از نویسندگان سرشناس آرژانتینی هم بیوئی کاساراس را ستایش میکند. کورتازار در داستان کوتاه «روزنوشت یک داستان» مینویسد: «گاهی، وقتی هیچ کار دیگری جز نوشتن یک داستان نمیتوانم انجام دهم، دلم میخواهد بیوئی کاساراس باشم. میخواهم مثل او باشم، چون او را به عنوان یک نویسنده همواره ستایش کردهام و به عنوان یک انسان به او احترام گذاشتهام.»
کورتازار سپس در ادامه این داستان از توانایی بیوئی کاساراس در به وجود آوردن فاصله با شخصیتهای آثارش یاد میکند و مینویسد که او با وجود این فاصله میتواند به این شخصیتها نزدیک شود و به ژرفای درونشان راه پیدا کند.»
آدولفو بیوئی کاساراس در سال ۱۹۹۹ درگذشت. او گفته است: «نوشتن به این معناست که در خانه زندگی یک اتاق جداگانه بسازیم.»