اگر سال ۱۹۶۴ که جرقه تولید فیلم «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» (در ایران با نام «راز کیهان» نشان داده شد) زده شد را به عنوان نقطه آغاز تولد این حماسه فضایی در نظر بگیریم، امسال، ۵۰ سال از ساخته شدن این شاهکار استنلی کوبریک میگذرد.
«۲۰۰۱: ادیسه فضایی» کوبریک، بیگمان یکی از درخشانترین آثاری است که با رویکردی علمی- فلسفی درباره فضا و سفرهای فضایی بشر ساخته شده است؛ یکی از نمونههای پیشگام و درخشان سینمای علمی تخیلی با درونمایههای فلسفی درباره رابطه انسان با جهان و تکنولوژی؛ فیلمی که غالباً در نظرخواهیهای منتقدان سینمایی جهان، در مرتبههای بالا قرار گرفته و یک شاهکار سینمایی ارزیابی شده است؛ اثری فیوچریستیک و پیشگویانه که زاییده تخیل شگفتانگیز کوبریک و نویسنده آن یعنی آرتور سی کلارک است.
با اینکه درباره این فیلم و مفاهیم علمی و فلسفی ارائه شده در آن، صدها مقاله و کتاب نوشته شده اما هنوز، بر سر این موضوع بحث است که واقعاً این فیلم درباره چیست و کوبریک با آن میخواسته چه بگوید. آیا فیلم درباره مفهوم خلقت، تکامل و سرنوشت انسان است؟ آیا یک تمثیل مذهبی یا افسانهای- اساطیری است؟ آیا درباره تکنولوژی و هوش مصنوعی است؟ آن تخته سنگ سیاه صیقلی اسرارآمیز که از چهار میلیون سال قبل، از کره ماه به قرن بیست و یکم منتقل میشود، نشانه چیست؟ آیا نماد آگاهی و شعور کیهانی انسان و میل او به کشف ناشناختههاست یا تجلی راز خلقت؟ آن پیرمردی که در انتهای فیلم در مقابل تخته سنگ سیاه در حال جان دادن است و آن کودکی که از درون ماه به زمین نگاه میکند، کیستند و چه چیزی را نمایندگی میکنند؟
هیچ پاسخ قطعی نمیتوان به این پرسشها داد چرا که «اُدیسه فضایی»، فیلمی بسیار پیچیده و چند لایه است و تنها میتوان تفسیرها و خوانشهای متعددی از آن ارائه کرد. کوبریک عمداً به این پرسشها پاسخ دقیق و روشن نمیدهد، چرا که همه چیز به تماشاگر و دریافت او واگذار شده است.
به گفته کوبریک، این فیلم یک تجربه بصری و غیر کلامی بود که همانند یک نقاشی یا موسیقی سعی میکرد از طریق فلسفی و شاعرانه به درون ناخودآگاه تماشاگر نفوذ کند: «امروز چقدر تابلوی مونالیزی داوینچی را تحسین میکردیم اگر لئوناردو زیر آن مینوشت: این خانم خیلی نرم لبخند میزند چرا که دندانهایش کرمخورده یا رازی را از معشوقش پنهان نگه میدارد؟ این کار باعث خفه کردن ذهن بیننده میشد و او را به واقعیتی غیر از برداشت خودش گره میزد. من نمیخواستم این اتفاق در مورد فیلم ادیسه فضایی بیفتد.»
آنچه که مهم است این است که «اُدیسه فضایی»، محصول ذهنی پیچیده و هوشمند و نبوغی شگفتانگیز در عرصه سینماست؛ تجربهای منحصر به فرد در ژانر علمی-تخیلی که بعد از گذشت ۵۰ سال و با وجود پیشرفتهای عظیم و چشمگیر در زمینه تکنولوژی ساخت فیلمهای فضایی و علمی-تخیلی، هنوز تازه و خیرهکننده است.
پیش از «اُدیسه فضایی»، هیچ فیلمی، فضای بیانتها، کره زمین، ماه و ستارگان را تا این حد واقعی، باشکوه و زیبا تصویر نکرده بود. «اُدیسه فضایی» از نظر دقت در پرداخت یک موضوع علمی، به کارگیری جلوههای ویژه بصری و صوتی، روایت داستانی غیر متعارف و استفاده مینیمالیستی از دیالوگ، در زمان خود، فیلم پیشرویی بود. کوبریک عمداً از دیالوگ به مفهوم کلاسیک و دراماتیک آن استفاده نکرد؛ یعنی دیالوگی که پیشبرنده داستان و گرهگشای رمز و رازهای آن باشد. امتناع آگاهانه کوبریک از به کاربردن دیالوگ در بخشهای زیادی از فیلم، ریسکی بزرگ و عملی جسورانه در سینمای هالیوود بود که تنها از کارگردانهای بزرگ و قدرتمندی مثل کوبریک برمیآمد.
به علاوه جلوههای ویژه بصری (تروکاژهای سینمایی) که کوبریک در این فیلم استفاده کرده بود نیز قبل از آن سابقه نداشت. تصاویر پرواز سفینهها و ماهوارههای شناور در فضا و صحنههای داخل سفینهها و ایستگاههای فضایی، از نظر صحنهپردازی و اجرا، کمنظیر و هنوز مایه حیرت منتقدان و متخصصان جلوهای ویژه است.
«اُدیسه فضایی» در اوج دوران جنگ سرد و رقابتهای فضایی بین آمریکا و شوروی سابق اکران شد. از سوی دیگر نمایش آن همزمان بود با تلاشهای دانشمندان آمریکایی برای فرستادن انسان به ماه که کمی بعد با پرواز آپولو ۱۱ در جولای ۱۹۶۹ میسر گردید.
ابرانسان کوبریک
ادیسه فضایی در طرح ساده و یک خطی آن، ماجرای جستوجوی دانشمندان برای کشف ماهیت سنگی سیاه و اسرارآمیز است که در کره ماه از زیر خاک بیرون کشیده میشود. سنگی که ظاهراً میلیونها سال قبل آنجا دفن شده بود.
فیلم در چهار فصل (اپبزود) روایت میشود که هر بخش عنوان خاص خود را دارد: سپیدهدم انسان، تیام اِی وان (سنگ مغناطیسی سیاه)، سفر به مشتری و مشتری و ماورای بیکرانگی. تختهسنگ سیاه نیز به عنوان موتیف اصلی و عامل اتصال بین این چهار فصل مختلف است.
تیتراژ فیلم بر روی نمای درخشانی از کره زمین که از نقطهای تاریک بر روی کره ماه گرفته شده و خورشید نیز در دوردست در حال طلوع است، آغاز میشود. موسیقی حماسی «چنین گفت زرتشت» ریچارد اشتراوس (بیانگر ایده ابرانسان نیچه) این نمای شاعرانه را همراهی میکند. ماه، خورشید و زمین در یک راستا قرار گرفتهاند و این احتمالاً همان لحظه خلق تخته سنگ سیاه صیقلی است.
پس از آن فصل اول (با عنوان سپیدهدم انسان) آغاز میشود که مربوط به میلیونها سال قبل از پیدایش انسان امروزی و عصر انسانهای نئاندرتال است که در صحرایی خشک و سوزان در آفریقا فیلمبرداری شده.
اجداد انسان (طبق روایت فیلم که مبتنی بر روایت داروینی تکامل نوع بشر است) زیست جانوری خود را دارند و تفاوتی بین آنها و بقیه حیوانات روی زمین نیست. آنها بر سر یک چشمه آب نزاع میکنند و همدیگر را میدرند. تا اینکه ظهور ناگهانی سنگی سیاه و تراشخورده در برابر چشمشان، آنها را به فکر وامیدارد. به گرد سنگ صیقلی حلقه زده و با کنجکاوی و حیرت به آن دست میکشند. در ادامه یکی از میمونهای انساننما، استخوان حیوانی را از زمین برمیدارد و ناگهان قابلیت مرگبار و ویرانگر آن را درک کرده و از آن همچون سلاحی علیه میمونهای دیگر استفاده میکند.
نظریه داروینی تنازع بقا و اصل بقای ارجح، یکی از تمهای اصلی فیلم است. در این فصل، میمونهای انساننمای هوشمند با کشف قدرت مخرب استخوان، موفق میشوند قبیله دشمن را از پا درآورده و چشمه آب را از آنها پس بگیرند. در فصل سوم نیز دیو بومن، فضانورد آمریکایی موفق میشود با هوش خود، کامپیوتر هوشمند را که علیه انسان عصیان کرده از بین برده و خود کنترل سفینه و ادامه مأموریت را به عهده بگیرد. در واقع کوبریک، ظهور انسان ابزارساز را به عنوان مرحلهای از تکامل طبیعی انسان در نظر گرفته است.
پس از آن، میمون انساننما، سرمست از کشفی که کرده است، استخوان را به هوا پرتاب میکند. استخوان در هوا چرخ میزند و با یک برش تطبیقی (مچ کات) زیبا به ماهوارهای در قرن بیست و یکم تبدیل میشود که به دور ماه در گردش است. به این ترتیب کوبریک با این تمهید سینمایی و کات هوشمندانه، زمان فیلم را به چهار میلیون سال بعد تغییر میدهد.
در فصل دوم، دکتر هی وود فلوید، دانشمند ناسا و همکارانش را در ایستگاهی فضایی ناسا میبینیم؛ ایستگاهی که برای سفر به کره ماه ایجاد شده و فضانوردان از طریق این ایستگاه به ماه میروند تا در پایگاهی تحقیقاتی به بررسی تخته سنگ سیاهی بپردازند که در حفاریهای فضایی کشف شده است. این تخته سنگ، همان تخته سنگ صیقلی است که در آغاز فیلم دیدهایم؛ تخته سنگی که موجی الکترومغناطیسی به سوی مشتری میفرستد.
فصل سوم فیلم، شرح ماموریت سفینهای فضایی به سوی مشتری است؛ سفینهای که سرنشینان آن غیر از دو نفر، بقیه در خواب مغناطیسی قرار دارند. جز کامپیوتری به نام هال (HAL) که مغز متفکر سفینه و هدایتگر آن است، هیچ کس از هدف اصلی ماموریت این سفینه خبر ندارد. کامپیوتر (هال) در واقع چشم و گوش سفینه فضایی است؛ اما او در طول سفر ناگهان علیه سرنشینان آن طغیان کرده و تصمیم میگیرد آنها را از بین ببرد. تا اینکه یکی از فضانوردان به نام دیو بومن، موفق میشود با از کار انداختن آن، شورش او را خنثی کند و مأموریت سفینه را ادامه دهد. موفقیت بومن در نابود کردن هال به مثابه غلبه انسان بر تکنولوژی و ابزاری است که خود خلق کرده است.
فصل چهارم، مربوط به سفر خیرهکننده و شگفتانگیز دیوید بومن و ورود او به درون سیاهچالهای فضایی و دالانی نورانی و رنگین است. در واقع بومن در این سفر، مرزهای زمانی و مکانی را درمینوردد و در نهایت به زمین میرسد، سفری که همچون سفر اسطورهای اودیسه، برای بازگشت است. این سکانس، غنای بصری چشمگیر و شگفتانگیزی دارد. تماشاگر همراه بومن وارد فضایی آبستره و عجیب و پر از رنگ و نور میشود. در پایان فیلم، بومن را میبینیم که وارد اتاقی بزرگ و خالی میشود که در آن پیرمردی رو به احتضار روی تخت دراز کشیده است. پیرمرد که در واقع خود بومن است، دستش را دراز میکند تا تخته سنگ سیاه را که ناگهان در مقابل چشمان او ظاهر شده لمس کند واین لحظه مرگ او و تبدیل شدنش به جنین یک کودک است. آنگاه دوربین کوبریک از درون تخته سنگ عبور کرده و با موسیقی «چنین گفت زرتشت» اشتراوس به فضا برمیگردد و این بار همان کودک را میبینیم که متفکرانه از درون ماه به زمین چشم دوخته است. این کودک، بر خلاف اسلافش، انسانی نوین و آگاه است و تجربههای سهمناکی را از سر گذرانده است. او همان ابرانسان نیچهای است.
همکاری با آرتور سی کلارک
کوبریک بعد از موفقیت دکتر استرنج لاو تصمیم به ساختن فیلمی علمی-تخیلی درباره فضا گرفت.
جستجوی او برای یافتن نویسندهای که با او برای نوشتن فیلمنامهای در این زمینه همکاری کند، او را به آرتور سی کلارک رساند؛ نویسندهای منزوی که شایعه بود که درون درخت زندگی میکند. سرانجام ملاقات آنها در ۲۲ آوریل ۱۹۶۴ در نیویورک اتفاق افتاد.
آنها به بحث درباره فیلمی پرداختند که چهار سال تولید آن طول کشید و در سال ۱۹۶۸ آماده نمایش گردید.
کوبریک به کلارک گفت میخواهد فیلمی درباره رابطه انسان با کیهان بسازد. کلارک هم شش داستان کوتاه خود را به کوبریک داد و او از میان آنها داستان کوتاه «نگهبان» را برگزید. پس از آن، این دو مدت دو سال بر روی گسترش طرح داستانی «نگهبان» و تبدیل آن به یک رمان و بعد هم فیلمنامه کار کردند. به گفته کلارک، آنها از داستان «برخورد، هنگام سپیدهدم» او نیز برای اپیزود اول فیلم یعنی «سپیدهدم انسان» استفاده کردند. کلارک، یک سال بعد از نمایش فیلم، رمان خود را منتشر کرد.
علاوه بر این، کوبریک و کلارک، فیلمهای علمی-تخیلی زیادی را با هم تماشا کردند تا از آنها هم ایده بگیرند و یکی از آن فیلمها، فیلمی فضایی به نام «فتح فضا» ساخته جرج پال بود که در سال ۱۹۵۵ ساخته شده بود.
پروژه آنها ابتدا «سفر ماورای ستارهها» نام داشت که بعد نامهای دیگری به خود گرفت: «جهان، تونلی برای رسیدن به ستارگان»، «چگونه منظومه شمسی فاتح شد» و «سقوط سیاره». به گفته آرتور سی کلارک، ۱۱ ماه بعد از شروع همکاری آنها، کوبریک عنوان «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» را برای فیلم برگزید که برگرفته از نام حماسه «ادیسه» هومر بود. تصمیم آنها این بود که فیلمی علمی- تخیلی بدون حضور هیولاها و صحنههای سکسی بسازند که از عناصر تیپیکال فیلمهای علمی تخیلی رایج آن زمان بود. به نوشته کلارک، همانقدر که دریا برای قهرمان هومر یعنی ادیسه، اسرارآمیز و دستنیافتنی بود، فضا نیز برای نسل جوان، چنین مفهومی داشت.
کوبریک بعدها در سال ۱۹۷۰ در گفتوگو با جوزف گلمیس درباره تفاوتهای کتاب با فیلم گفت: «تفاوتهایی بین رمان و فیلم وجود دارد از جمله اینکه رمان سعی میکند همه چیز را کاملاً شفاف به خوانندگان تشریح کند اما فیلم این چنین نیست.»
به علاوه کلارک در رمان خود سعی کرد مفهوم تخته سنگ سیاه و چگونگی حضور آن در دورههای مختلف را تشریح کند، ضمن اینکه رمان او پر از دیالوگ بود در حالی که کوبریک ترجیح داد موضوع تخته سنگ سیاه به عنوان یک راز و معما در فیلم بماند.
موسیقی فیلم
کوبریک، کارگردانی بود که نظارت دقیقی بر ساخت موسیقی فیلمهایش داشت. او ابتدا از الکس نورث، آهنگسازی که قبلا برای فیلمهای «اسپارتاکوس» و «دکتر استرنج لاو» او موسیقی ساخته بود، درخواست کرد که موسیقی فیلم «اُدیسه فضایی» را هم بسازد اما در پایان کار از آن صرفنظر کرد و به جای آن از برخی قطعات کلاسیک معروف استفاده کرد که نتیجه آن حیرتانگیز بود و باعث افزایش قدرت فیلم و تأثیر آن گردید.
کوبریک سالها بعد در گفتوگویی با میشل سیمون، منتقد فیلم فرانسوی در اینباره چنین گفت: «آهنگسازان ما هر چه قدر خوب باشند، اما بتهوون، موتزارت یا برامس نمیشوند. چرا باید از موسیقیهای نه چندان خوب استفاده کنم؛ در حالی که آثار ارکسترال بزرگی از گذشته و امروز در دسترس است؟»
موسیقی «اُدیسه فضایی»، ترکیب خلاقانهای از موسیقی کلاسیک، موسیقی آوانگارد الکترونیکی، سکوت و افکتهای صوتی است. در این فیلم، قطعاتی از آهنگسازان بزرگ کلاسیک از جمله آرام خاچاطوریان، یوهان اشتراوس و ریچارد اشتراوس شنیده میشود. قطعه «چنین گفت زرتشت» اثر ریچارد اشتراوس در واقع به عنوان تم محوری و موتیف اصلی فیلم است؛ قطعهای که اشتراوس آن را با الهام از کتاب «چنین گفت زرتشت» نیچه نوشته بود و پیوند تماتیک نزدیکی با فیلم کوبریک داشت.
پروسه تولید فیلم
استنلی کوبریک برای ساختن این فیلم ماهها تحقیق کرد و به مصاحبه با ۲۱ نفر از مهمترین دانشمندان آمریکایی و بریتانیایی از جمله کارل ساگان پرداخت.
تهیهکننده اصلی فیلم، شرکت مترو گلدوین مایر بود اما شرکت «استنلی کوبریک پروداکشن» که متعلق به کوبریک بود نیز در تهیه آن مشارکت داشت. فیلمبرداری فیلم در ۲۹ دسامبر ۱۹۶۵ در استودیوی «شپرتون» لندن آغاز شد، همان استودیویی که بعدها، صحنههای اصلی فیلم «جاذبه» نیز در آنجا ساخته شد.
فیلم با بودجهای نزدیک به ۱۰میلیون دلار ساخته شد. کوبریک در تمام مراحل تولید فیلم، شخصاً حضور و نظارت داشت و حتی برخی لوازم صحنه، از جمله مبلمان قرمز داخل ایستگاه فضایی را خود انتخاب کرد و سفارش داد. ابتدا قرار بود فیلم به صورت سینه راما فیلمبرداری شود اما بعد این تصمیم عوض شد و به صورت سوپر پاناویژن ۷۰ میلیمتری فیلمبرداری شد. در این فیلم، کوبریک برای نخستین بار به جای سیستم «بک پروجکشن» از سیستم «فرانت پروجکشن» استفاده کرد. این روش، بعد از فیلم کوبریک، سالها در سینمای جهان استفاده شد تا دهه ۹۰ که سیستم پرده آبی/ سبز ابداع و متداول شد. این روش به کوبریک اجازه داد که صحنههای مربوط به فضانوردان در ماه را به شکل واقعگرایانه و باورپذیری فیلمبرداری کند.
به گفته داگلاس ترومبال متخصص جلوههای ویژه این فیلم، بیش از ۲۰۵ افکت تصویری ویژه در این فیلم استفاده شد. سکانس عبور دیو نومن از تونل فضایی، با استفاده از هزاران عکس با کنتراست بالا و نقاشیهای آپ آرت و فیلترهای رنگی مختلف ساخته شد. صحنههای زنده این سکانس نیز در ارتفاعات اسکاتلند و «مانیومنت ولی» آمریکا فیلمبرداری گردید.
نسخه اصلی فیلم که ابتدا در واشنگتن نشان داده شد ۱۶۱ دقیقه بود اگرچه کوبریک مجبور شد قبل از اکران فیلم در واشنگتن، ۱۹ دقیقه آن را سانسور کند. در سال ۱۹۷۲ نسخه کوتاهتری از آن با زمان ۱۴۱ دقیقه به نمایش درآمد. فیلم در مجموع ۱۹۰ میلیون دلار در سطح جهانی فروش کرد که نسبت به قیمتهای آن زمان، رقم قابل توجهی بود.
«اُدیسه فضایی» در سال ۱۹۶۸، نامزد چهار جایزه اسکار از جمله بهترین کارگردانی، بهترین جلوههای ویژه، بهترین طراحی صحنه و بهترین فیلمنامه ارژینال شد اما تنها جایزه بهترین جلوههای ویژه را به دست آورد.
در سال ۱۹۸۴، پیتر هیامز، قسمت دوم این فیلم به نام «۲۰۱۰: سال تماس ما» را ساخت که موفقیتی کسب نکرد.
واکنش منتقدان سینمایی
واکنش منتقدان سینمایی در زمان نمایش اُدیسه فضایی، اصلاً قابل مقایسه با ارزیابی منتقدان امروز از این اثر حماسی و شاعرانه کوبریک نیست.
دیوید دنبی، منتقد آمریکایی، کوبریک را با تخته سنگ اسرارآمیز فیلم مقایسه کرد و او را یک نیروی هوشمند فراطبیعی خواند. منتقدانی مثل راجر ایبرت و فیلیپ فرنچ نیز در نقدهای خود به تحسین فیلم پرداختند اما برخی از منتقدان سرشناس آمریکایی مثل پالین کیل و اندرو ساریس، بعد از تماشای اولیه فیلم، آن را فاقد طرح داستانی منسجم و تخیل سینمایی، کند، کسالتآور و گیجکننده ارزیابی کردند. پالین کیل آن را فیلمی فاقد تخیل خواند و استنلی کافمن، منتقد «نیو ریپابلیک»، آن را فیلمی کند و خستهکننده ارزیابی کرد و اندرو ساریس نیز بعد از دیدن فیلم، آن را یک فاجعه سینمایی خواند و در نقد تندی علیه آن نوشت: «یکی از شومترین فیلمهایی که در عمرم دیدهام.»
اما ساریس، بعد از تماشای دوباره فیلم، نظرش را پس گرفت و آن را یک اثر مهم از یک هنرمند برجسته معرفی کرد. به اعتقاد جان سایمن، منتقد مشهور آمریکایی و سردبیر مجله «فیلم» نیز «اُدیسه فضایی»، یک شکست تأسفآور بود. همچنین ری برادبری، نویسنده سرشناس داستانهای علمی تخیلی نیز ضمن تحسین جنبههای بصری و فیلمبرداری فیلم، داستان و دیالوگهای فیلم را پیش پا افتاده دانست.
اما زمان، جریان را به نفع «اُدیسه فضایی» تغییر داد و این فیلم، بهتدریج هواداران زیادی در میان منتقدان نسلهای بعدی بهدست آورد و در نظرخواهی منتقدان نشریه سایت اندساوند در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۱۲، رتبه ششم را در میان ده فیلم برتر تاریخ سینما کسب کرد.
تاثیر «اُدیسه فضایی» بر فیلمهای علمی- تخیلی بعد از خود، انکارناپذیر است. فیلمهایی چون «جنگ ستارگان»، «برخورد نزدیک از نوع سوم»، «جاذبه» و «درخت زندگی» ترنس مالیک، آشکارا از سبک بصری «اُدیسه فضایی» الهام گرفتهاند.
ممنون از این که وقت گذاشتید و ادسیه ی کوپریک را به یادمان آوردید.نوشته ی آقای جاهد من را ترغیب کرد که فیلم را برای چندمین بار تماشا کنم. نکته ای در مورد تکامل انسان که به نظرم باید تصحیح شود. انسان نماهای فیلم اشاره ای به Homo Habilis است که اولین انسان نماهای ابزازساز بودند.
نئاندرتال ها هم زمان با انسان مدرن در اروپا می زیستند و بر اساس نتایج جدیدترین تحقیقات در هوش و فرهنگ به خوبی انسان مدرن Homo sapiens بودند.
http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_habilus
Khashayar / 10 July 2014